جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
مرور > مرور مجلات > حكمت و فلسفه > 1388- دوره 5- شماره 20
  • تعداد رکورد ها : 7
نویسنده:
مسعود سیف
نوع منبع :
مقاله , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
تهران: دانشگاه علامه طباطبایی,
چکیده :
پرسش اصلی در این مقاله این است که آیا در نظریه اخلاقی کانت ممکن است فاعل اخلاقی در تشخیص حکم صحیح اخلاقی دچار اشتباه شود یا خیر. برای پاسخ به این پرسش ابتدا به تعیین جایگاه حکم اخلاقی اشتباه در نظریه اخلاقی کانت می پردازیم و سپس با بیان دو اصل اساسی نظریه اخلاقی کانت یعنی اصل کلیت احکام اخلاقی و اصل خودآیینی اراده نشان می دهیم که از نظر کانت این دو اصل دارای وحدت اند و این وحدت برای نظریه اخلاقی او یک امر اساسی است. همین امر باعث می شود کانت نتواند در نظریه اخلاقی خود امکان حکم اخلاقی اشتباه را بپذیرد.
صفحات :
از صفحه 7 تا 15
نویسنده:
مرتضی مردیها
نوع منبع :
مقاله , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
تهران: دانشگاه علامه طباطبایی,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
در میانه قرن شانزدهم، کتاب درباره چرخش افلاک آسمانی کپرنیک منتشر شد و این حادثه به انقلاب کپرنیکی علم مشهور شد. این حرکت با چاپ کتاب های کپلر و گالیله در حوالی تغییر قرن ادامه یافت. بنابر قول مشهور، در این انقلاب روشی جزء و کل یا استقراء و قیاس جای خود را عوض کردند. در علم قدیم، اعتبار اصلی از آن معدود گزاره های کلی ای بود که انبوه گزاره های جزئی از آن کسب ارزش می کردند. این روش برعکس شد و در علم جدید، قوانین کلی و کلان معدود، اعتبار خود را از انبوه گزاره های جزئی و خاص می گرفتند. به عبارتی، اعتبار ذاتی از آن گزاره های خاص و جزئی (تجربی) بود و بالعرض به قوانین عام و کلی می رسید. متعاقب این انقلاب روشی در علم، تحولات بزرگی هم در فلسفه سیاسی رخ داد. فرضیه مقاله حاضر این است که این تحول در فلسفه سیاسی از تحول مذکور در فلسفه علم تاثیر پذیرفته است.
صفحات :
از صفحه 75 تا 90
نویسنده:
صالح حسن زاده
نوع منبع :
مقاله , نقد دیدگاه و آثار(دفاعیه، ردیه و پاسخ به شبهات)
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
تهران: دانشگاه علامه طباطبایی,
چکیده :
فلسفه لایب نیتس و تصور وی درباره خدا از حوزه های فلسفی و الهیات مسیحی، فلسفه اسپینوزا و فلسفه دکارت متاثر است. همچنین لایب نیتس از بعضی مکالمات افلاطون هم تاثیر پذیرفته است. در عین حال، شان کلامی آثار لایب نیتس از آثار دکارت و اسپینوزا بیش تر است و فلسفه او مانند فلسفه مالبرانش خدامحور است. به نظر لایب نیتس، علت فاعلی و علت غایی در جهان طبیعت توسعه و تداوم علیت خداوند است. لایب نیتس با این تفکر به قاعده «لا موثر فی الوجود الا الله» نزدیک می شود. لایب نیتس در نظریه هماهنگی پیشین بنیاد علیت ماشینی را تحت علیت غایی قرار می دهد. لایب نیتس برداشت دکارت از خدا را مورد حمله شدید قرار می دهد و آن را به خدای اسپینوزا تشبیه می کند که اصل چیزهاست و نوعی قادر مطلق است که با طبیعت اولیه نامیده می شود و فاقد اراده و فاهمه است. موجود کامل دکارت آن خدایی نیست که ما تصور می کنیم و به او امیدواریم، یعنی خدای عادل و عاقل که هر ممکنی را برای خیر مخلوقاتش انجام می دهد. خدایی ساختگی مثل خدای دکارت برای ما هیچ تسلای دیگری جز تسلای صبر از روی جبر باقی نمی گذارد. اسپینوزا هر تصور یا تعریفی از خدا را به عنوان موجودی عاقل و صاحب اراده رد می کند. به باور وی، خدا از طریق اراده آزاد عمل نمی کند. اراده و عقل با طبیعت خدا همان نسبت را دارند که حرکت و سکون. از این رو، جهان یک نظم و نظام مکانیکی و ریاضی است و به هیچ معنا انسانی، هدفمند و اخلاقی نیست. هر چیز مطابق با قانون عینی و انعطاف ناپذیر علت و معلول رخ می دهد. لایب نیتس با انتقاد شدید از نگرش اسپینوزا به خدا می گوید: خدا یک ذهن، یک شخص و یک جوهر معین است، اما در عین حال کامل ترین جوهرهاست، خدا، مناد منادهاست که با نظم ریاضی دقیق خود، اعمال و تاثیرات ظاهری منادها را هماهنگ می سازد. لایب نیتس بعد از فراز و فرودها، سرانجام یک طبیعت، یعنی جوهر منفرد یا «مناد منادها» را به عنوان موجود کاملا متعالی یا خدا معرفی می کند که به حکم ضرورت اخلاقی مجبور است بهترین جهان ممکن را بیافریند. آیا لایب نیتس در نهایت به فلسفه اسپینوزا – که آن را به شدت رد می کرد- نزدیک نشده است؟ جبر و ضرورت اخلاقی لایب نیتس با ضرورت و جبر طبیعی اسپینوزا چه تفاوتی دارد؟ در این مقاله تلاش کرده ایم: 1- الهیات لایب نیتس را تبیین کنیم. در الهیات لایب نیتس نکات بدیعی وجود دارد که توجه بیش تر به دکارت در مراکز فلسفی ایران مانع دریافت آنها شده است.2- برخی از آراء لایب نیتس را در الهیات با نظران افلاطون، ارسطو، دکارت، مالبرانش و اسپینوزا تطبیق و مقایسه کنیم.3- الهیات لایب نیتس را از برخی جهات و در حد گنجایش مقاله مورد نقد و داوری قرار دهیم.
صفحات :
از صفحه 91 تا 119
نویسنده:
رضا اکبریان، طیبه کرمی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
تهران: دانشگاه تهران,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
مساله ارتباط مجرد و مادی یکی از مسائل مهم در فلسفه است. نفس به دلیل هویت دوگانه ای که دارد، می تواند نقشی واسطه ای را میان عالم عقل و طبیعت را ایفا کند. نقش واسطه گری نفس، در فلسفه افلوطین و ملاصدرا به دو شکل متفاوت ترسیم شده است. از دیدگاه افلوطین، نفس دارای جنبه ای فرودین و جنبه ای عالی است. جنبه عالی نفس متصل به عقل است و هرگز تنزل نمی کند. اما نفس دارای جنبه فروتری نیز هست که با ماده در ارتباط است، به نظر او، نفس حتی در مرتبه فروتر نیز کاملا مجرد و انفعال ناپذیر است. ارتباط نفس مجرد با ماده از طریق طبیعت انجام می شود که خود پرتوی از وجود نفس کل است. اما نزد ملاصدرا، نفس امری است که با حدوث بدن حادث می شود و سپس به تدریج مجرد می شود. در این دیدگاه، نفس در ابتدا تنها از نوعی تجرد مثالی یا ناقص برخوردار است، اما امکان ترقی به مقام تجرد عقلانی یا تام برای او وجود دارد. ملاصدرا از طریق ترسیم رابطه اتحادی میان نفس و بدن و اصل حرکت جوهری سعی در حل مشکل ارتباط مجرد و مادی کرده است.
صفحات :
از صفحه 17 تا 32
نویسنده:
فاطمه صادق زاده قمصری
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
تهران: دانشگاه علامه طباطبایی,
چکیده :
در میان قوای ادراکی نفس، حس مشترک وضعیت ویژه ای دارد. ارسطو بی آنکه از آن تصویری ارائه دهد، کارکردهایی چون ادراک محسوسات مشترک و بالعرض و تشخیص وجوه تمایز میان اشیا و ادراک احساس را به آن نسبت می دهد. در حالی که ارسطو به صراحت تلقی از حس مشترک را به عنوان قوه ای در کنار حواس پنج گانه رد کرده است، ابن سینا و پیروان او آن را به عنوان یکی از حواس باطنی مورد توجه قرار می دهند و برخی از نقش های نفس را از او می دانند. فیلسوفان اسلامی به ویژه ابن سینا با رفع برخی ابهامات و بیان ادله ای برای اثبات وجود حس مشترک و برشمردن نقش هایی دیگر، نظریه ارسطو را تقویت نمودند. به نظر می رسد حس مشترک را حداکثر می توان همچون مجمعی برای قبول و ادراک محسوسات به شمار آورد. این قوه به عنوان مرکز مدیریت یا رئیس حواس ظاهری عمل می کند، حواس را به کار می گیرد و سپس محسوسات را ادراک می کند. در این صورت، صدور هر نوع حکم باید کاری از سوی نفس یا قوه فکر قلمداد شود. با وجود آنکه مباحث نفس شناسی ارسطو و ابن سینا همواره مورد توجه خاص صاحبان اندیشه بوده است و هر یک از ایشان به سهم خود بر غنای این بحث افزوده اند، باید گفت که هنوز هم پرسش هایی درباره ارتباط و تعامل میان نفس، حواس ظاهری و حس مشترک و قوه فکر مطرح است که تنها با مطالعه دقیق مباحثی چون ادراک حسی، خیال و قوای نفس به نحوی شایسته وضوح می یابد.
صفحات :
از صفحه 33 تا 51
نویسنده:
مهدی سلطانی گازار
نوع منبع :
مقاله , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
تهران: دانشگاه علامه طباطبایی,
چکیده :
هنری برگسون فیلسوف فرانسوی، از پیشگامان جریانی است که در بحبوحه نگرش های پوزیتیویستی مدرن، نقش و حجیت دریافت های متافیزیکی، اخلاقی و دینی را در فلسفه احیا کرد. برگسون با برگزیدن روش معرفتی شهود، به جای روش آزمایشگاهی و پوزیتیویستی علم جدید، محوریتی قاطع به این دریافت ها داد. او هر گونه نگاه تجزیه گر به متعلقات معرفت را نادیده گرفتن پیوند و همبستگی ذاتی و در نتیجه قلب ماهیت آنها تلقی می کرد. به نظر برگسون جهان و تمام پدیده های آن خصلت زمانی دارند و پویا هستند. او از زمان معنای استمرار و توالی هم بسته پدیده ها را مدنظر دارد و از آن به «دیرند» تعبیر می کند. از دید او شناخت این ماهیت ذاتی تنها با روش شهودی و ارتباط بی واسطه با جهان و پدیده ها میسر است. بارزترین نمونه این شناخت، وجدانی است که ما از حالات درونی خود داریم. برگسون از نگرش معرفت شناسی خود در جهت تحلیل و تبیین رابطه نفس و بدن بهره می برد. او دوگانگی نفس و بدن را می پذیرد و تحلیل کردار ادراکی را توجیه گر رابطه آنها معرفی می کند. از نظر او معرفت دو سویه دارد؛ یکی تاثرات حسی و دیگری خاطره یا یاد که در نقطه ای به نام «یادمانده- نمود» به هم می پیوندند. این نقطه همانند پرده پیانو تاثرات دریافتی را به جریان معرفتی تبدیل می کند. اما به نظر نمی رسد تحلیل برگسون هم تفاوت بنیادینی با غده صنوبری دکارت داشته باشد و در واقع مشکل ثنویت و رابطه نفس و بدن را حل نمی کند، چرا که او نیز دوگانگی نفس و بدن را هستی شناختی تلقی می کند نه معرفت شناختی.
صفحات :
از صفحه 121 تا 137
نویسنده:
مهین عرب
نوع منبع :
مقاله , نقد دیدگاه و آثار(دفاعیه، ردیه و پاسخ به شبهات) , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
تهران: دانشگاه علامه طباطبایی,
چکیده :
قطعا تفکرات فلسفی در دوران مدرنیته در رشد و توسعه فرهنگ و تمدن مغرب زمین نقشی اساسی به عهده داشته است. در این میان، آن گروه از فلاسفه که علاوه بر ارائه آراء صرفا نظری، درصدد پیشنهاد روشی کارآمد در مطالعه پدیده های طبیعی و انسانی بوده اند، تاثیر بیش تری در نهادینه کردن و کاربردی کردن تفکرات فلسفی در رشد علمی، تکنولوژی و فرهنگی غرب داشته اند. در مجال این مقاله بر آن شدیم که از میان این گروه، به نقد و بررسی دو نمونه روش شناسی بپردازیم که یکی توسط فیلسوف برجسته فرانسوی، رنه دکارت در سرآغاز دوران مدرنیته به عنوان روشی عمومی و کارآمد در همه اقسام مطالعات علمی طرح شد و دیگری به وسیله فیلسوف شهیر اتریشی، کارل پوپر، در دوران اوج مدرنیته در قالب روشی سودمند در مطالعات پدیده های اجتماعی ارائه شده است. بدیهی است که هر یک از این دو روش برآمده از شرایط فکری و زمینه های تاریخی ای خاص و متکی بر قواعد ویژه ای است. از طرف دیگر، هر دو روش واجد نقاط قوت و ضعفی هستند و همین نکته امکان نقد آنها را فراهم می سازد. در این مقاله به اجمال به مسائل فوق پرداخته شده است و در انتها وجوه مشترک و اختلافات این دو روش نیز اشاره ای کوتاه گردیده است.
صفحات :
از صفحه 53 تا 74
  • تعداد رکورد ها : 7