جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
مرور > مرور مجلات > حكمت و فلسفه > 1393- دوره 10- شماره 37
  • تعداد رکورد ها : 6
نویسنده:
زهرا زواریان ، بیژن عبدالکریمی
نوع منبع :
مقاله , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
زبان در «هرمنوتیک فلسفی» جایگاه ویژه­ای دارد. تجربة زندگی انسان، ساحتی از بودن در جهاناست که تنها به‌واسطة «زبان» قابل شناسایی است. زبان واسطه­ای است که «فهم» در آن تحقق می­یابد. هر فهمی تأویل است و هر تأویلی در چارچوب زبان شکل می­گیرد. از نظر گادامر، حقیقت امری است که در واقعه فهم بر ما آشکار می­شود و این ظهور بیش از هرچیز، متکی بر حالت گشودگی و گفتگوگرانه است. رابطة زبان با هستی، رابطه­ای آینه­ای و انعکاسی است. زبان ذاتاً ساختاری «تأملی» دارد و در بیان‌ و گفتار به‌ »وجود» این امکان را می­دهد که خود را به ‌ظهور رساند. از دیدگاه گادامر، شعر و تفکر همپای یکدیگرند. شعر ساحتی است که در آن تفکر، شاعرانه می­شود. شاعر از راه همدلی و رهاشدگی شاعرانه، توانایی شنیدن ندای وجود را حاصل می­کند و به ذات وجود نزدیک می­شود. عنصر مشترک میان شاعر و متفکر، ضمن همدلی آنها با وجود، مشارکت ایشان در امر زبان است. آنها خود را در زبان منکشف می­سازند. گویی هستی، فقط از راه زبان است که در تفکرِ شاعرانه و شعرِ متفکرانه خود را آشکار می­کند. اما سخن بر این است که این ظهور چگونه اتفاق می­افتد؟ تأویل‌گر یا مفسّر چطور می­تواند به فهم شعر نزدیک شود؟ آیا فهم از طریق روش امکان­پذیر است یا گادامر نحوة دیگری برای تأویل پیشنهاد می­کند؟ این مقاله تلاش می­کند به شرح دیدگاه گادامر در باب نسبت فهم و حقیقت، رابطة زبان و وجود و نیز رابطة شعر و تأویل آن بپردازد.
صفحات :
از صفحه 25 تا 44
نویسنده:
میثم سفیدخوش
نوع منبع :
مقاله , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
چکیده :
"هگل"، «پدیدارشناسی» را دانش تجربة آگاهی خوانده است. به­نظر می­رسد که غایت نهایی این دانش ارائۀ فلسفه­ای برای مطلقِ دانش و به­ویژه دانش فلسفه است. اثبات پدیدارشناسانة دانش بودنِ فلسفة پدیدارشناسی کلان مسأله­ای است که دست­کم سه زیرمسألة اصلی را دربرمی­گیرد و مسألة معناداری زندگی یکی از آنهاست. آگاهی در مسیرِ پر از پیچ­وخمِ رشد و تن­آوردگیِ خود مانند مسافری نمایش داده می­شود که درحالِ بسط تجارب خویش است و بر پایة این تجارب به چیستی،‌ معنا،‌ مسـیر و هدف خویش به­دیدة نقد می­نگرد و با دریافت کاستی­های خویش سفر را از پی­می­گیرد تا آنها را برطرف سازد. کلیت این سفر نوعی معنایابی از راه تحقق خویش در غایتش است ولی در همین‌حال بی‌معنایی و پوچی و مفاهیم همگنِ آن ازجملة منازلی هستند که آگاهی در گام­هایی از سفرش به­گونه­ای گذرا خود را ساکن در آنها می­یابد. این مقاله با درنظرگرفتن چندلایگیِ جریان پدیدارشناسی تاریخی هگلی در پیِ آن است تا آن را ذیل مفهوم «معناداریِ زندگی» نگریسته و حرکت پدیدارشناسانة آگاهی را ازحیثِ نسبت­هایی که با مفاهیم مذکور برقرار می­کند، مورد بازخوانی قرار دهد. در نهایت این مقاله می­پرسد که آیا نمی­توان برای حل مسألة معناداری زندگی راه­کاری متفاوت از آنچه در فلسفة حق او مطرح می­شود یافت؟ پس از آری­گویی به این پرسش، ادعای این مقاله این است که «پدیدارشناسی هگلی» راهی برای رهایی از نقد "یاکوبی" علیه «نیهیلیسم کانتی­ ـ­ فیشته‌ای» است. در این مقاله با تکیه بر متن پدیدارشناسی روح از دو زاویه به­ دشـوارة معناداری زندگی نگریسته می­شود: یکی ارزش زندگی بـه­طورکلی، و دیگری ارزش­های اخلاقی و اجتماعی که درون ارزش کلیِ زندگی قرار می­گیرند و باعث ضمانت آن می­شوند.
صفحات :
از صفحه 79 تا 92
نویسنده:
فاطمه سعیدی ، عبدالرسول کشفی
نوع منبع :
مقاله , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
چکیده :
در تصویر کلاسیک از معرفت سه مقولة «واقع» و به‌تبع آن «صدق» و «توجیه» اموری مستقل از ذهن و ذهنیات فاعل شناسا محسوب می­شوند. اما نسبی­گرایان استقلال این امور را از ذهن و ذهنیات فاعل شناسا انکار می­کنند و بر این باورند که هر سه مقوله، یا دست‌کم برخی از آنها با توجه به نیازها، ارزش­ها و علائق اجتماعی شکل می­گیرند و به بیان‌دیگر «برساختة اجتماعی»‌اند، درنتیجه معرفت مقوله­ای نسبی است و از جامعه­ای به جامعه­ای و از جامعه­ای در یک زمان به همان جامعه در زمان دیگر متفاوت است. حاصل این نوع نگرش به معرفت، نظریه­ای است که امروزه با عنوان «نسیبی‌گرایی معرفت­شناختی» معروف است. "پل بوقوسیان"، فیلسوف معاصر از ناقدان برجستة نسبی­گرایی معرفت‌شناختی است. این مقاله با تکیه بر آرای پل‌بوقوسیان به بررسی و نقد نوعی از نسبی­گرایی معرفت شناختی می­پردازد که ناشی‌از «ساخته­انگاری واقع» است و ضمن نشان دادن مخدوش بودن این نظریه می­کوشد برخی آرای بوقوسیان در این زمینه را مورد بررسی و نقد قرار دهد.
صفحات :
از صفحه 93 تا 112
نویسنده:
مصطفی شهرآیینی ، محسن آزادی خواه
نوع منبع :
مقاله , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
چکیده :
"دکارت" به‌رغم اینکه در روزگار خود و حتی بعدها متهم به شکاکیت بود اصلاً شکاک نبود؛ بلکه او شک را همچون وسیله‌ای برای غایتی به‌کار می‌برد. او هرکجا از فلسفه و مابعدالطبیعة حقیقی سخن می‌گوید مخاطب را به پاکسازی ذهن از هرچه که می‌شود کمترین تردیدی در آن کرد، فرا می‌خواند. آنچه باید به‌ آن توجه داشته باشیم این است که شک ‌و شکاکیت تنها تا مرحله‌ای کارآیی دارد که ما به‌کمک آن به مبنای مستحکمی برسیم و از آن به‌بعد به‌ یاری روش تحلیل است که باید شروع به ساختن یک بنای معرفتی استوار کرد. ما در این مقاله بر آنیم تا نشان دهیم برخلاف آنچه رایج است شک، نه روش (method)دکارت؛ بلکه راهکاری (procedure) است که او آن را برای اِعمال روش خود که همانا روش تحلیل است، در کار می‌آورد. شک، تنها بستری را برای رسیدن اندیشندة دکارتی به مبنایی یقینی فراهم می‌آورد تا او بتواند عمارت جدید معرفتی مدنظر خویش را بر این مبنا پی‌ بیفکند. در واقع، دکارت از شک بهره می‌گیرد تا به‌ یاری آن بتواند راه را برای کاربست روش تحلیل در حوزة‌ مابعدالطبیعه هموار سازد.
صفحات :
از صفحه 63 تا 78
نویسنده:
سعید درویشی ، غلامرضا ذکیانی
نوع منبع :
مقاله , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
"ارسطو" یکی از مهم‌ترین منابع برای مطالعة پیش از افلاطونیان است و "هراکلیتوس" در بین پیش از افلاطونیان، بیش از بقیه موردتوجه ارسطو است. این توجه بیشتر از آن‌جهت است که به‌تصریح "افلاطون"، هراکلیتوس به‌لحاظ فکری پدرخواندة سوفیست‌ها بود و به‌تصریح "ارسطو"، وی پدرخواندة فکری خود افلاطون نیز به‌شمار می‌رفت. از این‌رو، ارسطو کوشید با انتقادات بنیادین نسبت‌ به آموزه‌های هراکلیتوس، مبانی اندیشه‌های سوفیستی و افلاطونی را نیز هدف بگیرد. این مقاله خواهدکوشید، ابتدا نشان‌دهد که آموزه‌های هراکلیتوس در کدام حوزه‌ها و به چه‌ترتیب بر آموزه‌های سوفیستی و اندیشه‌های افلاطون مؤثر افتاده‌است. به‌نظرمی‌رسد تلاش هراکلیتوس برای نفی اصالت محسوسات و جزئیات توانسته‌است، سوفیست‌ها را به این‌ایده رهنمون سازد که حقیقتی درکار نیست و افلاطون را بر آن دارد که مدعی شود از آنجاکه حقیقتی در محسوسات و جزئیات نیست؛ پس باید به‌دنبال وعاء دیگری بود که در آن طبق آموزه‌های "پارمنیدس"، ثباتی وجود داشته باشد تا بتوان به علم و اندیشه دست یافت، او این وعاء را به ایده‌ها اختصاص داد. پس از تعیین میزان تأثیر هراکلیتوس بر سوفیست‌ها و افلاطون، مقالة حاضر خواهد کوشید انتقادات ارسطو دربارة دو آموزة مشهور هراکلیتوس، یعنی «آموزة سیلان» و «آموزة اینهمانی» اضداد را صورتبندی نموده و نشان ‌دهد که این انتقادات در کدام قسمت‌ها می‌توانند اندیشه‌های افلاطون یا پارادوکس‌های سوفیستی را هدف بگیرند. این انتقادات می‌کوشند، نشان ‌دهند که محسوسات به‌نحوی دارای تقرر هستند؛ به‌این‌ترتیب، آموزه‌های سوفیستی یکسره واژگون می‌گردد و به اندیشة افلاطون در مورد ایده‌ها و تولید وعاء مزبور نیز نیازی نخواهد بود.
صفحات :
از صفحه 7 تا 24
نویسنده:
شیرزاد پیک حرفه
نوع منبع :
مقاله , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
چکیده :
خیر و شر گاه چنان بی‌رحمانه و تراژیک درهم ‌تنیده‌اند که آدمی را با یک دوراهی اخلاقی وحشتناک روبه‌رو می‌کنند: از یک‌سو، بی‌عملی و عدم‌دخالت او منجر به ایذای شدیدی خواهد شد و از سوی‌دیگر دخالتش برای کاهش یا رفع ایذا مستلزم انجام ایذایی ـ هرچند کوچک‌تر از ایذای پیشین ـ از جانب او خواهد بود. راه‌حل پیامدگرایان برای چنین مواردی همواره همان اصل «بیشترین خیر برای بیشترین تعداد» است. آنها بر اساس این اصل، آدمی را در همة موارد نه‌تنها مجاز؛ بلکه ملزم به انجام ایذا برای کاهش کمّی و کیفی سرجمع کلی آن می‌دانند. اما این راه‌حل، دست‌ِکم در قرائت حدأکثرگرا از آن، با داوری‌های جاافتاده و شهودهای اخلاقی ما در تضاد است. از سوی‌دیگر، بی‌عملیِ ناپیامدگرایانه ناشی از التزام بی‌قید و شرط و همیشگی به پاره‌ای از محدودیت‌های مطلق و غیرقابل نقض، در مواردی که خودداری از انجام ایذایی خُرد منجر به‌ وقوع ایذایی فربه و سترگ می‌شود، بسیار خسارت‌خیز است و چندان با داوری‌های جاافتاده و شهودهای اخلاقی ما سازگار نیست. به همین‌دلیل، ناپیامدگرایان کوشیده‌اند در چنین مواردی، که هیچ راه گریز و شق ثالثی وجود ندارد با استفاده از «استدلال نتیجة‌دوگانه» دفع افسد به فاسد کنند. این مقاله، پس از معرفی آبشخور اصلی «استدلال نتیجة‌دوگانه» در آرای "ثامس آکوئیناس" و تبیین تقریرهای جدید آن در آرای "ژان پی‌یِر گری یسوعی"، "جوزف منگن" و "دایرة‌المعارف کاتولیک جدید"، می‌کوشد با تحلیل شروط چهارگانه آن و تدقیق و تعدیل آنها تقریری جدیدتر، دقیق‌تر و ساده‌تر از آن ارائه کند و یکی از نتایج مهم آن را در اخلاق کاربردی نشان دهد.
صفحات :
از صفحه 125 تا 113
  • تعداد رکورد ها : 6