احساس و شناخت نزد فیلسوفان دین و عرفان، همواره بهعنوان دو مؤلفه سازنده دین، عرفان، تجربه دینی و عرفانی شناخته شدهاند. در این میان دو تن از فیلسوفان دین غربی
... ی، جیمز و هاکینگ، بیش از دیگران در سازگارنمودن این دو عامل در متن دین و عرفان نقش داشتهاند. چگونگی این تلفیق از دیدگاه این دو تن، موضوع بحث این نوشتار است. از دیدگاه جیمز سرچشمه عمیقتر دین، احساس است. جیمز هم تجارب عرفانی را از مقوله احساسات و عواطف میشمرد و هم آنها را دارای حیث معرفتی میداند؛ اما معرفت مورد نظر وی که در متن تجربه حاضر است، معرفتی بدون وساطت مفاهیم است. هاکینگ ماهیت دین را تجربه دینی و این تجربه را آمیختهای از احساسات دینی و ایدههای دینی میداند. این ایدهها در خودِ مرحله تجربه حضور دارند و بهنحوی بارزتر، بهعنوان نتیجه تجربه ظاهر میشوند. تجربه، اصل ایده و استدلال را فرا مینهد و در مرحله بعد، ذهن با بهرهگیری از آن تجربه، به رقمزدن مفاهیم، نظریات و استدلالهای روشن میپردازد تا به آنها ثبات و جایگاهی مستحکم دهد. پس هاکینگ تجربه دینی را نه تنها احساسی و شناختی، بلکه مفهومی و تقریباً نظری میداند؛ بهگونهای که مفاهیم و نظریات در درون خود آن وجود دارند و البته به شکلی کاملتر و روشنتر از آن زاده میشوند. بدینسان هاکینگ در انتقاد به جیمز، نه فقط معرفت غیرمفهومی را در متن دین راه میدهد، بلکه شناختهای مفهومی، حتی استدلالی را ریشهدار در خود دین و تجربه دینی میبیند.
بیشتر