جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
مرور > مرور مجلات > حكمت معاصر > 1391- دوره 3- شماره 1
  • تعداد رکورد ها : 8
نویسنده:
قاسم پورحسن
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی,
چکیده :
نظریه مبناگرایی یکی از دیرینه ترین و مهم ترین رهیافت ها در معرفت شناسی تلقی می شود. از دو قسم اساسی مبناگرایی، مبناگرایی کلاسیک و معتدل، در مقاله حاضر، مبناگرایی کلاسیک را انتخاب کرده ایم و از دو شکل مبناگرایی درون گرایانه و برون گرایانه، دومی را بررسی می کنیم. در نوشتار حاضر هر دو دسته از مبناگرایی ساده و مضاعف و تمایزات اساسی آن ها را کاویده ایم. ادعای اصلی مبناگرایی کلاسیک برون گرایانه این است که باورهای ما به دو دسته پایه و استنتاجی تقسیم می شوند و همه باورهای استنتاجی ما، در فرایند توجیهی، باید به باورهای پایه بازگردند، در غیر این صورت دچار دور یا تسلسل خواهیم شد. در مقاله حاضر کوشش خواهد شد تا علاوه بر آن که کاستی های نظریه مبناگرایی نشان داده می شود به این کاستی ها، بر اساس نظام معرفتی علامه، پاسخ هایی داده شود. علامه طباطبایی در نظام معرفتی خود دستگاهی از روابط میان باورها، بر اساس سه اصل، سامان می دهد که این دستگاه اولا، تمایز میان بدیهیات اولیه و ثانویه را مشخص می کند؛ ثانیا، ضمن نقد معرفت خطاپذیر از معرفت خطاناپذیر دفاع می کند؛ ثالثا، روش دست یابی به معرفت یقینی را تبیین می کند؛ و بالاخره، ضمن نقد بر مبناگرایی ساده، مبناگرایی مضاعف را رویکرد درست بر می شمارد. خطاپذیری و خطاناپذیری و در نتیجه، تصحیح باورهای پایه اساسی ترین ضعف و کاستی در مبناگرایی است. با توجه به مبنای علامه طباطبایی، درباره معرفت یقینی، که باید در نهایت همه معرفت ها به بدیهیات ختم و بدیهیات ثانویه نیز با روابط ویژه ای به بدیهیات اولی یا سه اصل اولی منتهی شوند؛ می توان خلل اساسی در مبناگرایی، که همان معرفت تزلزل پذیر غیر یقینی است، را مورد پرسش قرار داد. مهم ترین دستاورد علامه، در حوزه معرفتی، دفاع از معرفت یقینی بر اساس اولیات و امکان دست یابی به معرفت خطاناپذیر است.
صفحات :
از صفحه 33 تا 54
نویسنده:
محمود جنیدی جعفری، سیدسعید جلالی
نوع منبع :
مقاله , نقد دیدگاه و آثار(دفاعیه، ردیه و پاسخ به شبهات) , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
جابری، برای ریشه یابی علل عقب ماندگی دنیای عرب، گفتمان های دینی و اجزای معرفتی آن ها را بررسی و نقد و نقطه آغاز تعالی و انحطاط تمدن عربی اسلامی را، در عصر تدوین، جست وجو می کند؛ عصری که اندیشه های اسلامی با محوریت متن قرآنی، در قالب دستگاه های گوناگون معرفت اسلامی (معقولات دینی) در کنار نظام های معرفتی غیر اسلامی (نامعقول دینی)، شکل گرفتند. در نظر جابری، نظام های معرفتی درون زا، که بر بال معقولات دینی نشسته اند، محصول مجاهدت علمی جماعت اهل سنت اند و تشیع با گرایش های گوناگون خود دیگر نظام های غیر معقول را نمایندگی می کرده است. جابری همچنین، از منظر جغرافیایی، مغرب عربی را از مشرق عربی جدا می پنداشت. از این رو، بنیادهای خرد ناب اسلامی و فلسفی را در غرب دنیای عربی اسلامی می دانست و ریشه های فلسفه های التقاطی و نظام های نامعقول دینی را در ایران (مشرق عربی) درنظر می گرفت. در نظر او راه برون رفت از انحطاط، جدایی از معرفت ها و ایدئولوژی مشرق عربی و پیوستن به خرد ناب موجود در مغرب عربی قرون ششم تا هشتم، تحت زعامت ابن رشد، است. شاکله این نوشتار نقد اندیشه های فوق و نیز بررسی و نقد مواجهه او با گفتمان های موجود در جهان اسلام، هم سان پنداری امور ناهم سان، تاکید بر روش این همانی در نشان دادن اتحاد تشیع با گرایش های غیر دینی و التقاطی در جهان اسلام، بیرون نهادن تفکرات شیعی و ایرانی از گردونه گفتمان های اسلامی، و چشم پوشی از واقعیت های علمی و معرفتی در جهان اسلام است.
صفحات :
از صفحه 55 تا 74
نویسنده:
اعظم قاسمی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی,
چکیده :
از دیدگاه دکتر نصر، ریشه بسیاری از بحران های انسان معاصر جدایی معرفت از معنویت است. به همین دلیل، معرفت قدسی در منظومه فکری او حائز بیش ترین اهمیت است. مباحثی که وی، در خصوص معرفت، مطرح می کند، به طور بنیادین، با مباحث فیلسوفان معرفت شناس غربی متفاوت است. دلیل این امر آن است که وی معرفت شناسی غربی را غیر قدسی و لذا، غیر قابل پذیرش می داند. هرچند نصر معتقد است، در حال حاضر، در غرب، معرفت قداست زدایی شده است، اما با این حال، او به این که کنه معرفت همچنان از امر قدسی جدایی ناپذیر است باور راسخ دارد، لذا احیای این معرفت را امری ممکن می داند. او بر این باور است که اگر انسان معاصر بخواهد بر چالش های پیش رو فائق آید، لازم است به احیای معرفت قدسی بپردازد؛ البته دکتر نصر در معرفت شناسی داعیه دار مکتب جدیدی نیست و به معرفت شناسی حکمای مسلمان پای بند است. در این مقاله برآن ایم تا به تحلیل و تبیین معرفت قدسی نزد نصر و درنهایت، به بررسی و نقد دیدگاه وی بپردازیم.
صفحات :
از صفحه 97 تا 117
نویسنده:
رضا برنجکار، حسین حجت‌خواه
نوع منبع :
مقاله , نقد دیدگاه و آثار(دفاعیه، ردیه و پاسخ به شبهات)
منابع دیجیتالی :
چکیده :
معناشناسی اسما و صفات الهی از مباحث مهم اعتقادی در حوزه فلسفه دین، فلسفه، کلام، عرفان، و دین‌پژوهی معاصر است. این بحث در حوزه علوم اسلامی بیش‌تر با عنوان تشبیه و تنزیه مطرح می‌شود. ابن ‌عربی تشبیه را در عین تنزیه و تنزیه را در عین تشبیه می‌داند. از دید وی، شباهت صفاتِ خداوند و ممکنات در این است که صفات خداوند تجلیات او و صفات ممکنات نمودهای صفات اویند. به اعتقاد او تشبیه در اصل وجود و تنزیه در حدودِ تجلیات است، اما ملاصدرا، بر اساس نظریه صدور و سنخیتِ علی و معلولی، کمالات مخلوق را، به کامل‌ترین نحو، در خداوند موجود می‌داند. از این‌رو، او با در پیش‌گرفتن رویکرد اثباتی (بر اساس سه اصل بنیادین در این مکتب، یعنی اصالت وجود، اشتراک معنوی در مفهوم وجود، و تشکیک در حقیقت وجود) قائل به اشتراک معنوی و تشکیک در باب وجود و صفات الهی شده است و بدین‌طریق، می‌کوشد تا خود را از دو محذور تعطیل و تشبیهِ مطلق رها کند. علامه طباطبایی در برخی مواضع همان نظریه ملاصدرا را بیان می‌کند، اما در برخی مواضع دیگر، معانی صفات را قابل انطباق بر خدا نمی‌داند، زیرا بر این باور است که محدودیت‌ها، از جمله عدم عینیت صفات با هم و نیز با ذات، را نمی‌توان از آن سلب کرد. با بررسی و نقد این دیدگاه‌ها خواهیم دید که همه این دیدگاه‌ها مبتنی‌بر مبانی وجودشناختی‌ای‌اند که هر چند تشبیه مطلق را نفی می‌کنند، اجازه کنار گذاشتن مطلقِ تشبیه را نمی‌دهند، البته دیدگاه دوم علامه تشبیه معناشناختی را رد می‌کند.
صفحات :
از صفحه 1 تا 32
نویسنده:
مجید ملایوسفی، احمد اله یاری، مریم اسکندری
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
اصطلاح «اخلاق باور» برای اولین بار در مقاله معروف کلیفورد، با همین عنوان، به سال 1876 به کار رفت. طبق بیان کلیفورد، که بعدها به قاعده یا اصل کلیفورد مشهور شد، «همیشه، همه جا، و برای هرکس خطاست که بر اساس قرائن ناکافی به چیزی معتقد شود». از زمانی که کلیفورد این بحث را مطرح کرده است، تاکنون، مورد مناقشات فراوانی بوده است؛ مساله اصلی که در پس همه این مناقشات مطرح بوده است این است که آیا اصولا باورهای آدمی در اختیار انسان اند، تا مشمول ارزش گذاری های اخلاقی شوند، یا این که باید آن ها را، همچون بسیاری از حالات روانی، غیر ارادی و انفعالی و در نتیجه، معاف از ارزش گذاری های اخلاقی دانست. عده ای بر این باورند که باورهای ما غیر ارادی اند و در اختیار ما نیستند. درمقابل، عده دیگری به تاثیر اراده بر باور یا اراده گروی اعتقادی معتقدند. این نوع از اراده گروی، بسته به میزان تاثیر اراده بر باور، به دو قسم کلی قابل تقسیم است: اراده گروی مستقیم و اراده گروی غیر مستقیم. اراده گروی اعتقادی (هر دو نوع مستقیم و غیر مستقیم آن) از حیث دیگری، به اراده گروی توصیفی و اراده گروی هنجاری تقسیم می شود. در اراده گروی هنجاری سخن از نوعی وظیفه گرایی معرفتی در باب باورهاست که مستلزم اخلاق باور است. درواقع، زمانی می توان از اخلاق باور سخن گفت که به چیزی به نام وظیفه گرایی معرفتی قائل باشیم. مطهری تعقل و تفکر را افعالی نفسانی می داند که در دست اراده و انتخاب مستقیم انسان قرار دارند. از نظر وی، میان «عقیده» و «تفکر» تمایز وجود دارد. او عقیده مبتنی بر فرایند معقول و عقلانی را تفکر می نامد و آن را موجد معرفت می داند. توجه به فرایند شکل گیری معرفت از منظر مطهری به خوبی نشان می دهد که وی به مساله توجیه باورها و قائل شدن به نوعی وظیفه گرایی معرفتی توجه خاص داشته است. بر این اساس، مطهری توصیه هایی را در نحوه کسب معرفت بیان می دارد که می توان آن ها را ذیل اخلاق باور گنجاند. از جمله این توصیه ها می توان به این موارد اشاره کرد: تاثیرناپذیری از قضاوت دیگران، پیروی نکردن از اکثریت، پرهیز از خوش باوری، استماع قول مخالف، تفکیک باور از صاحب باور، و اجتناب از جمود و تعصب.
صفحات :
از صفحه 119 تا 140
نویسنده:
هادی وکیلی، پریسا گودرزی، محبوبه امانی
نوع منبع :
مقاله , مطالعه تطبیقی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
از جمله مراتب قوای نظری نفس، بنابر تقریر ابن سینا، قوه ای است که استعداد کسب معقولات را دارد و عقل هیولانی نامیده می شود و با «مشکاة» در آیه نور مطابقت می کند؛ در مسیری که نفس به یک قوه خاص استکمال می یابد و به کمال خاصی می رسد، که همانا حصول شهودی و حضوری معقولات بالفعل در ذهن است و مصداق «نور علی نور» در آیه است؛ از این کمال و قوه به ترتیب به عقل مستفاد و عقل بالفعل یاد می شود. سرانجام، عقل فعال است که عامل خروج از هیولانی بودن به بالملکه شدن و از بالملکه بودن به فعلیت تام است و مصداق «نار» در این آیه است. داراشکوه نور ذات را نوری می داند که به هیچ یک از حواس درنمی آید و در واقع، در ادراک نور ذات باصره، سامعه، ذائقه، شامه، و لامسه عین یک دیگر و یک ذات شوند و آن نور خداست. «درخت زیتون» اشاره ای به روح اعظم است.
صفحات :
از صفحه 141 تا 152
نویسنده:
غلامحسین خدری، مستانه کاکایی
نوع منبع :
مقاله , مطالعه تطبیقی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
عقل فعال بعد از ارسطو جایگاه متفاوتی در اندیشه فیلسوفان داشته است. هریک بنابر نیاز و خلایی در فلسفه خود جایگاه عقل فعال را تعیین می کردند. افلاطون کلیات را قائم به ذات، مجرد، و ثابت می دانست که در عالم محسوس نبودند. او نیازی به وجود عقل فعال حس نمی کرد، اما ارسطو، در مخالفت با استاد خود، کلیات را در امور محسوس قرار داد، از آن جا که ارسطو از عقل به صورت مبهم و در مقایسه با حس سخن گفت، برای تبیین مفهوم کلی به وجود عقل نیاز داشت. بعد از او، شارحان و مفسران آثارش عقل فعال را از فلسفه او بیرون کشیدند، یا مانند اسکندر افرودیسی آن را موجود متعالی و خدا خواندند یا آن را به مانند فیلسوفان مسلمان، فارابی و ابن سینا، بیرون از نفس انسان قرار دادند که از طریق آن هم مساله رابطه کثرت با وحدت را حل کنند و هم مساله معرفت را بی پاسخ نگذارند. درمقابل، فیلسوفانی مانند توماس آکوئینی، در قرون وسطی، علی رغم تاثیرپذیری بسیار از این اندیشمندان، در زمینه عقل فعال موضعی متفاوت گرفتند و تبیین دیگری از ارسطو ارائه کردند؛ اینان عقل فعال را بخشی از نفس قرار دادند. عقل فعال در ابن سینا جایگاهی مشابه عقل در دیدگاه افلوطین دارد؛ به این ترتیب که در حوزه وجودشناسی، حلقه ارتباط بین عقول مفارق (ده گانه) و امور محسوس و مبدا صدور کثرت جهان مادی است و در حوزه معرفت شناسی، افاضه صور کلی و معقولات بر نفس ناطقه و خروج آن از قوه به فعلیت از کارکردهای آن است. عقل فعال برای توماس، به زعم خود او، بیش تر ارسطویی است و صرفا جایگاه معرفت شناسانه دارد. برای او عقل فعال انتزاع کننده است، صور معقول را از محسوسات انتزاع می کند و به فعلیت می رساند. در حوزه وجودشناسی، عقل فعال در نفس انسان قرار دارد و کارکردی وجودی و علی ندارد.
صفحات :
از صفحه 75 تا 96
نویسنده:
قاسم پورحسن
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی,
چکیده :
نظریه مبناگرایی یکی از دیرینه‌ترین و مهم‌ترین رهیافت‌ها در معرفت‌شناسی تلقی ‌می‌شود. از دو قسم اساسی مبناگرایی، مبناگرایی کلاسیک و معتدل، در مقاله حاضر، مبناگرایی کلاسیک را انتخاب کرده‌ایم و از دو شکل مبناگرایی درون‌گرایانه و برون‌گرایانه، دومی را بررسی می‌کنیم. در نوشتار حاضر هر دو دسته از مبناگرایی ساده و مضاعف و تمایزات اساسی آن‌ها را کاویده‌ایم. ادعای اصلی مبناگرایی کلاسیک برون‌گرایانه این است که باورهای ما به دو دسته پایه و استنتاجی تقسیم می‌شوند و همه باورهای استنتاجی ما، در فرایند توجیهی، باید به باورهای پایه بازگردند، در غیر این‌ صورت دچار دور یا تسلسل خواهیم شد. در مقاله حاضر کوشش خواهد شد تا علاوه ‌بر آن‌که کاستی‌های نظریه مبناگرایی نشان داده می‌شود به این کاستی‌ها، بر اساس نظام معرفتی علامه، پاسخ‌هایی داده شود. علامه طباطبایی در نظام معرفتی خود دستگاهی از روابط میان باورها، بر اساس سه اصل، سامان می‌دهد که این دستگاه اولاً، تمایز میان بدیهیات اولیه و ثانویه را مشخص ‌می‌کند؛ ثانیاً، ضمن نقد معرفت خطاپذیر از معرفت خطاناپذیر دفاع می‌کند؛ ثالثاً، روش دست‌یابی به معرفت یقینی را تبیین ‌می‌کند؛ و بالاخره، ضمن نقد بر مبناگرایی ساده، مبناگرایی مضاعف را رویکرد درست بر‌می‌شمارد. خطاپذیری و خطاناپذیری و در نتیجه، تصحیح باورهای پایه اساسی‌ترین ضعف و کاستی در مبناگرایی است. با توجه به مبنای علامه طباطبایی، درباره معرفت یقینی، که باید در نهایت همه معرفت‌ها به بدیهیات ختم و بدیهیات ثانویه نیز با روابط ویژه‌ای به بدیهیات اولی یا سه اصل اولی منتهی شوند؛ می‌توان خلل اساسی در مبناگرایی، که همان معرفت تزلزل‌پذیر غیر یقینی است، را مورد پرسش قرار داد. مهم‌ترین دستاورد علامه، در حوزه معرفتی، دفاع از معرفت یقینی بر اساس اولیات و امکان دست‌یابی به معرفت خطاناپذیر است.
صفحات :
از صفحه 33 تا 54
  • تعداد رکورد ها : 8