جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
مرتب سازی بر اساس و به صورت وتعداد نمایش فرارداده در صفحه باشد جستجو
  • تعداد رکورد ها : 59
مبانی نظری تربیت در اندیشه ملاصدرا
نویسنده:
معصومه حسینی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
تربیت درست و اثرگذار انسان منوط به شناخت همه جانبه‌ی ابعاد وجودی اوست. بر همین اساس است که نظام های تربیتی درتدوین اصول، محتوا، روش هاو اهداف خود ، به اندیشه‌ی متفکرانی نیاز دارند که این امر را مدنظر داشته و در شناخت هرچه بهتر انسان و ابعاد وجودی اش کوشیده اند. صدرالمتألهین شیرازی نیز از جمله فیلسوفانی است که بخش عظیمی از نظام فلسفی خود را به انسان شناسی اختصاص داده است. از این رو به نظر می‌رسد اندیشه های او در باب انسان می‌تواند نقطه اتکایی برای نظام های تربیتی باشد .لذا در این تحقیق کوشیده ایم با بررسی مختصری از مبانی نظریاندیشه‌ی وی، به اصولی دست یابیم که ارتباط این مبانی با تربیت را نزدیک تر و کاربردی تر نماید.مبانی‌ای چون : اصالت وجود ، وحدت تشکیکی وجود، حرکت جوهری، اتحاد عالم ومعلوم و به ویژه جسمانیه الحدوث و روحانیه البقا بودن نفس . توجه و دقت نظر در این مبانی ما را به سوی اصولی رهنمون می‌شود که می توانند در امر تربیت اثر گذار باشند.این اصول که شامل: فطرت ، توحید، ایمان، ولایت، معاد و عقلانیت هستند، از دو لحاظ مورد توجه نظام های تربیتی خواهند بود؛ اول اینکه: پذیرش این اصول زمینه های اعتقادی و روحی روانی تربیت را فراهم می‌کنند و دوم اینکه نظام های تربیتی می‌توانند با توجه به اهدافی که صدرا برای زندگی انسان و به کمال رساندن او در نظر گرفته است ، اصول و روش های تربیتی خود را طراحی کنند.در واقع صدرا با توجه به دو مسئله‌ی مهم خودشناسی و خداشناسی -که در انسان شناسی خود سعادت انسان را منوط بدانها می‌داند- به این نیاز نظام های تربیتی پاسخ گفته است. از نظر صدرا احیای فطرت انسانی و بازگشت به اصل خویش گامی مؤثر در خودشناسی است که در کنار ایمان بهتوحید و معاد وبا بهره گیری از عقلانیت، انسان رابه غایت اصلی زندگی اش یعنی خداشناسی و قرب الی الله نزدیک می‌کند.به نظر می‌رسد همین مسئله می‌تواند، عاملتوجه هرچه بیشتر مربیان به این نظام فکری باشد؛ چراکه این نظام فکری نسبت به سایر نظام هایی که مبنای عمل عالمان تربیت قرار گرفته اند ،شناخت کامل تری از انسان ارائه داده است. نظام فلسفی تربیتی جان دیویی از جمله این نظام هااست که در مقایسه با مکتب فکری صدرا محدودیت ها و ضعف آن در رابطه با شناخت انسان ، و در نتیجه برنامه‌ها و روش های تربیتی ، قابل مشاهده است.
مبانی فلسفی منطق ارسطوئی
نویسنده:
پریسا مهرخانی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
یکی از مباحث مهم پیرامون منطق ارسطویی، طرح این مسأله است که آیا ارسطو نظریّات منطقی خویش را با تکیه بر مبانی نظری خاصّی بنا نهاده است، و به عبارت دیگر منطق ارسطویی علمی تأسیسی بوده و تنها در قالب متافیزیک ارسطویی می تواند کاربرد داشته باشد و اگر فلسفه‌ای با متافیزیک ارسطو هم راستا نباشد، این منطق نمی‌تواند پاسخگوی نیازهایش باشد، و یا اینکه تعلیمی بوده و صرفاً به عنوان علمی ابزاری، هر گونه قواعدی را که برای مصون ماندن اندیشه از خطا مورد نیاز است، در اختیار متفکّران قرار می‌دهد؟ هرگونه پاسخی به این سوال می‌تواند جهت‌گیری و نگاهی خاص به مباحث منطقی را در پی داشته باشد. اکثریّت محقّقین منطق بر این امر اذعان دارند که منطق ارسطو متأثّر از مبانی متافیزیکی وی می‌باشد و مقولات دهگانه حدّ واسط منطق و متافیزیک وی هستند. همین امر علّت فقدان بسیاری از مباحث، همانند قضایا و قیاسهای شرطی، قضایایی که ساختار موضوع محمولی ندارند و موجهات زمانی در این منطق گشته است. هر چند داشتن مبانی متافیزیکی، منطق ارسطویی را برای مدت طولانی یکّه تاز عرصه مطالعات منطقی نمود ولیکن افرادی همچون ابن‌سینا که ابتدا با پذیرش این منطق به شرح و تفسیر آراء مرتبط با آن اقدام نمودند، با ناتمام یافتن آن در بررسی بسیاری از اشکال تفکر، چاره امر را در ایجاد حد فاصل میان این منطق و مبانی متافیزیکی آن دیدند، هر چند بعد از ابن‌سینا، پیروانش در جهان اسلام نتوانستند به نحو شایسته‌ای سنت وی را ادامه دهند. ما در این تحقیق با طرح برخی مسائل متافیزیکی همچون نظریّه‌ی مقولات، نظریّه‌ی کلّی‌طبیعی و نظریّه‌ی تعریف که می‌تواند جهت‌گیری مباحث منطقی را معیّن کند، آثار این نظریّات را در آراء منطقی ارسطو و پیروانش، به‌ویژه در جهان اسلام بررسی کرده و با ارائه شواهدی از متون منطق اسلامی، علّت طرح برخی از مباحث ناسازگار با نظام متافیزیک ارسطویی در این متون را بیان می‌کنیم.
استکمال و اختیار در عالم برزخ با توجه به حکمت متعالیه و قرآن
نویسنده:
رضا رسولی شربیانی، احمدرضا هنری
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی,
چکیده :
از آنجا که مساله اختیار و عقل در فلسفه و کلام اسلامی بسیار مورد توجه بوده است و در حوزه انسان شناسی نیز همواره از مباحث اصلی تلقی می شود، هدف این مقاله پرداختن به جایگاه آن در زندگی برزخی است. چون موضوع تمام رفتارها و خلقیات آدمی نفس است و نفس مراتب مختلف دارد و از جمله مراتب آن تعقل و اراده است و همه کمالات آدمی بر نفس مترتب می شود و از طرف دیگر نفس یک حقیقت جاودانه است می توان نتیجه گرفت قوا و مراتب آن نیز جاودان است و همان طور که نفس می تواند در وعای دنیوی تعقل و تصمیم گیری کند در وعای برزخی نیز بر این دو امر قادر است و اگر بپذیریم نفس موضوع استکمال برزخی است و قدرت تعقل و اختیار دارد می توان نتیجه گرفت که به جز محدودیت ها و تعارض ناشی از آن، که در زندگی دنیوی منجر به خطا یا گناه می شود، نظام زندگی گروهی و خانوادگی با همه شرایط موجود در دنیا در زندگی برزخی نیز وجود دارد. بنابراین اختیار انسان به معنای انجام ثواب و یا ارتکاب گناه نیست بلکه انتخاب میان خوب و خوب تر است که در این انتخاب ملکات نفس، که وی از زندگی دنیوی با خود به همراه برده است، می توانند علل عمده باشند. بنابراین، اختیار برزخی تحت تاثیر اختیار انسان در زندگی دنیوی و به عبارت دیگر در طول آن قرار دارد. از آنجا که انسان معاصر از نظر معنوی با چالش های زیادی، مانند معناداری زندگی و رنج ها و دردهای موجود در این جهان، مواجه است، استکمال برزخی و لازمه آن، یعنی اختیار در برزخ، می تواند به معناداری زندگی و ایجاد روح امیدواری در انسان و انگیزه بیشتر برای گرایش به خیر و نیکی و دستیابی به سعادت موثر باشد.
صفحات :
از صفحه 61 تا 83
تبلور انسان شناسی صدرایی در نهضت امام خمینی(ره)
نویسنده:
رضا رسولی شربیانی، محمدصادق جمشیدی راد، حسن خودروان
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
تهران: دانشگاه پیام نور ,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
انسان­ شناسی ملاصدرا، در پرتو تفکّر فلسفی او، مبنای یک نظام تربیتی و اخلاقی در جهان اسلام است. او، با تکیّه بر اصالت وجود، تشکیک وجود، حرکت جوهری و تبیین نظام استکمالی جهان، توانسته است تکامل پذیری و تربیت پذیری انسان از مرتبة مادّی تا مقام خلافت الهی را ترسیم نماید. امام خمینی نیز به عنوان یکی از پیروان حکمت متعالیه، با تفکّر برگرفته از فلسفه صدرایی و معارف قرآنی و با تأکید بر فطرت الهی انسان، به استکمال پذیری انسان در قوس صعود قائل است که از مرتبه مادی تا خلافت الهی رشد می­یابد. ایشان، بر اساس این مبنای فکری، درصدد شکل گیری نهضتی بزرگ در جهان معاصر، به منظور تحقّق اصل کرامت، عزّت و آزادی انسان­ها برآمد و بالاخره توانست بزرگ­ترین انقلاب قرن را با رهبری خویش به پیروزی رساند؛ و پس از آن، عملاً با تشکیل نهادهای متعدّد اجتماعی؛ مانند بسیج مستضعفین، کمیتة امداد، بنیاد مسکن و ...، زمینه­ های اجتماعی و فرهنگی لازم برای رشد و تعالی انسان، تربیت اخلاقی او و بالفعل شدن خلافت الهی انسان را فراهم نماید. نتیجه این سیر، بروز خودآگاهی و تربیت انسان­ هایی بزرگ در دامن انقلاب اسلامی و بیداری اسلامی در جهان حاضر است.
صفحات :
از صفحه 31 تا 42
رابطۀ عقل و وحی ازدیدگاه مکتب تفکیک و نقد آن بر مبنای آرای علامۀ طباطبایی«ره»
نویسنده:
رسول کشاورزی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
این پژوهش، دیدگاه مکتب تفکیک و علامه طباطبایی را در ارتباط با عقل و وحی مورد بررسی قرار می‌دهد. موسّسان وپیروان مکتب تفکیک نظریاتی را مطرح می‌کنند که حاصل این نظریات، دستاوردهای فلسفی و عرفانی را به چالش می‌کشد. در این مکتب، بر جدایی سه راه و روش معرفت، یعنی جریان «وحی، عقل و کشف» تأکید می‌شود. عقل، نوری مجرد، بسیط، ظاهر بالذات و مظهر للغیر و موجود مستقل خارجی تلقی می‌شود که با عقل فلسفی مغایرت دارد؛ زیرا عقل فلسفی با نفس انسان سر و کار دارد که از نظر آنان موجودی مادی و ظلمانی است. علم نیز همانند عقل، نور مجرد و خارج از حقیقت انسان محسوب می‌شود. معارف بر دو قسم بشری و الهی تقسیم می‌شوند. این دو معرفت، جدای از یکدیگر قرار دارند و دارای اوصاف مختص به خود می‌باشند. معرفت بشری متشکل از عقل فلسفی است که با روش قیاسی و با تألیف مقدمات به یقین نائل می‌شود لیکن مطابقت آن با واقع قابل اعتماد نیست. در حالی که معارف الهی بر «تذکر« استوار است که یقینی و قابل اعتماد است. بر اساس نگرش مکتب تفکیک، اعتقاد به حجیت محکمات و ظواهرآیات و روایاتی که تواتر لفظی یا معنوی دارند فطری است؛ لذا احتیاج به اقامه ی برهان عقلی ندارد. بنابراین اصالت براهین عقلی نمی تواند مقّدم بر ظواهر و محکمات باشد. همچنین با یادآوری دو نوع عقل نوری(فطری) و اصطلاحی(فلسفی)، عقل فطری با وحی معارضه نمی‌کند. تعارض ممکن است بین دلیل نقلی و عقل اصطلاحی فرض شودکه یا درباب معارف الهی است و یا در باب غیوبی است که خداوند متعال علم آنها را از دیگران مخفی داشته است. در هردو صورت تقدم با دلیل نقلی است. علامه طباطبایی«ره» که مدافع هماهنگی «قرآن، برهان و عرفان»، است تفکر و بصیرت عقلی و فلسفی را جزء متن دیانت اسلامی محسوب می‌کند. وی فلسفه را مقابل وحی قرار نمی‌دهد بلکه آن را علمی می‌داند که انسان را در درک عمیق وحی یاری می‌کند و معتقد است بین روش انبیا در دعوت مردم به حق و آنچه که انسان از طریق استدلال درست و منطقی به آن دست می‌یابد فرقی وجود ندارد. تفاوت تنها در این است که پیامبران از مبدأ غیبی استمداد می‌جستند. علّامه، همواره بر لزوم هم سویی عقل با وحی تأکید می کند و معتقد است اگر تعارض بین استنتاج ظنی وحی و استنتاج قطعی عقل به وجود بیاید باید وحی را طوری تفسیر کرد که مطابق با عقل باشد.
تبیین و نقد رابطه اخلاق و زیبایی‌شناسی از منظر شوپنهاور
نویسنده:
منا مرادی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
نظریه اخلاق شوپنهاور، در فلسفه اخلاق از اهمیت زیادی برخوردار است. در مباحث فرا اخلاقی با آن که نمی توان کاملاً، تقسیم بندی های تحلیلی را برای فلسفه وی در نظر گرفت، اما نظریات اصلی در فرا اخلاق در باب واقعیت و معنا مبنای استناد و استفاده ما در مباحث فرا اخلاقیِ شوپنهاور می باشد.رساله حاضر به این مسئله می پردازد که شوپنهاور چه معیارهایی را برای گزاره های اخلاقی و صدق و کذب آن ها در نظر می گیرد.همچنین خواهیم دید که شوپنهاور در تبیین رهایی از اراده و روند ژرف اندیشی می تواند تعریفی جامع از اخلاق ارائه دهد. نگارنده کوشیده است در پاسخ به مسائل مورد بحث درباره اخلاق و طریق دیگرِ نفیِ اراده، یعنی زیبایی شناسی، علاوه بر بیان آرای شوپنهاور، دیدگاه های مختلف شارحان و منتقدان وی را نیز مبنا و اساس گزارش قرار دهد. بدین سان در ابتدا صرفاً به نوعی، روایت گری از مباحث شده است و در پایان هر فصل استنباط خویش را از مباحث، در قسمت نتیجه گیری رساله بیان کرده ام. در فصل اول بعد از بیان کلیات، به مبانیِ هستی شناسی، معرفت شناسی و انسان شناسی پرداخته شده و این که این مباحث چه ارتباطی می توانند با فلسفه اخلاق شوپنهاور داشته باشند. فصل دوم به بحث درباره نظریات فرا اخلاقی شوپنهاور، اختصاص یافته است. ابتدا شرح داده ام که شوپنهاور چه جایگاهی را در اخلاق، به واقعیت نسبت می دهد واراده در ماهیت خویش چگونه می تواند اساسِ دیدگاه اخلاقی شوپنهاور را تشکیل دهد. سپس بدین موضوع پرداخته ام که وی نظریه خویش راجع به ارزش و باور را چگونه با بیان «آگاهی برتر» توجیه می کند.بدین سان به شرح نظریه معنا و نیز بعد روانشناسی فرا اخلاق با بیان انگیزه ها در فلسفه شوپنهاور پرداخته شده است و در پایان نیز علاوه بر نتیجه، تحلیلی نیز بر مباحث ارائه داده ام؛ در فصل سومِ رساله طی چندین گفتار به این مسائل پرداخته ام: آزادی و ضرورت ، تفکیک شخصیت، ملال و شکل های آن، عدالت، شفقت، اخلاق فضیلت... و در فصل چهارم ارتباط میان اخلاق و زیبایی شناسی که در طی رساله نیز بدان توجه شده است مورد بررسی قرار گرفته است. آن چه در این فصل، مد نظر است بیانِ شباهت های میان اخلاق و زیبایی شناسی به عنوان دو راه رهایی از اراده است، آن هم، در وجوهِ مختلفی هم چون شکل و روند ژرف اندیشی، ارزیابی، نظریه لذت، روشنگری و فرآیندهای مشابه در اخلاق و هنر مثل عشق و از خود بیگانگی. در آخر نیز باید گفت، آیا شرح این شباهت ها می تواند برای توجیه رابطه متقابل میان هنر و اخلاق کافی باشد یا خیر. با بیان این مسائل می توانیم دریابیم که شوپنهاور به راستی به ارتباط دوسویه ای میان اخلاق و زیبایی شناسی با توجه به رویکردش نسبت به دیدگاه های کانت و افلاطون، معتقد است.
مقایسه آرای ارسطو و غزالی در باب رابطه میان فضیلت و سعادت
نویسنده:
لیلا شیرخانی
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
پرسش مهم فیلسوفان باستان علاوه بر پرسش از ماهیت فضیلت وچگونگی حصول آن ، این بود که آیا فضایل برای انسان سودمندند؟یعنی آیا فضایل سعادت انسان را به دنبال دارند یا خیر؟پرسش آنها در واقع پرسش از ارتباط میان سعادت وفضیلت بود ، بدین معنی که آیا برای سعادت کسب فضایل امری واجب و گریز ناپذیراست یا خیر؟ ارسطو برای حصول سعادت کسب فضایل را تنها شرط لازم می دانست. وی به دو نوع فضیلت قائل بود : فضایل عقلانی و فضایل اخلاقی . فضایل عقلانی شامل حکمت نظری وحکمت عملی است وفضایل اخلاقی مشتمل بر فضایل اصلی چهارگانه حکمت ، شجاعت ، عفت وعدالت است که نیاز به هدایت عقل عملی دارد. ارسطو خیرنهایی و سعادت برای آدمی را به نوعی فعالیت نفس در انطباق با فضیلت می‌داند ، البته درانطباق با بهترین وکامل‌ترین فضیلت . به دیگر سخن ارسطو خیرکامل و اعلی را نوعی فعالیت نظری می‌داندکه درآن نفس در باب حقیقت به تامل می‌پردازد و این فعالیت بازنمودی از فعل الهی است . سعادت از دیدگاه ارسطو جز از راه کسب فضایل میسر نمی‌گردد . در واقع فضایل ارسطویی ریشه در عقل صرف‌دارند ، و ابزاری جهت دستیابی به یک زندگی خوش و شکوفندگی انسانی در این عالم هستند . غزالی علی رغم تاثیر پذیری اش از ارسطو ، در بحث از ماهیت فضیلت وسعادت و نیز ارتباط میان این دو از ارسطو فاصله گرفته است . تبیین غزالی در این خصوص برخلاف ارسطو مبتنی برعقل صرف نبوده و اساس آن را وحی و شریعت شکل می‌دهد . از این رو فضایل اخلاقی نزد غزالی منحصر به فضایل فلسفی نبوده و شامل فضایل دینی و صوفیانه نیز می‌شود . غزالی به نحوی متفاوت از ارسطو از فضایلی به نام فضایل توفیقی نام می برد . فضایل توفیقی متناظر با فضایل فلسفی به چهار فضیلت هدایت ، رشد ، تسدید وتایید الهی تقسیم می شوند . فضایل فلسفی و فضایل توفیقی ابزاری جهت دستیابی به سعادت هستند ، البته فضایل فلسفی مشروط به فضایل توفیقی می‌باشند . مفهوم سعادت در نظر غزالی مشتمل بر دو وجه سلبی و ایجابی است . وجه ایجابی به ماهیت واقعی سعادت مربوط می شود . مشخصه اصلی و اختلاف دیدگاه غزالی با ارسطودر ماهیت سعادت "خیراعلی" می باشد . سعادت از نظر ارسطو صرفاً دنیوی است حال آنکه از نظر غزالی سعادت اخروی عالیترین سطح سعادت می‌باشد ، حتی اگر غزالی برخی فضایل دنیوی را هم سعادت نام می‌نهد تنها از حیث نقشی است که در تحصیل سعادت اخروی ایفا می‌کنند . نوشتار حاضر به بررسی تشابهات وتمایزات موجود در تبیین ارسطو و غزالی از ماهیتفضیلت و سعادت و ارتباط این دو با یکدیگر می پردازد.
اصل تعمیم‌پذیری در فلسفه اخلاق کانت و هیر
نویسنده:
کورش مولایی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
اصل تعمیم‌پذیری، که ما را ملزم می‌دارد تا در وضعیت‌های مشابه، داوری‌های مشابه داشته باشیم، به عنوان یک اصل مهم در فلسفه اخلاق مطرح است؛ اصل تعمیم‌پذیری جایگاه ویژه‌ای در فلسفه‌ی اخلاق کانت دارد، کانت با بیان امرمطلق و صورت‌های مختلف آن، معیاری برای اخلاقی بودن یک عمل به دست می‌دهد، وی معتقد است تعمیم‌پذیری مهم‌ترین بعد اخلاقی بودن یک عمل است و در واقع تعمیم‌پذیری به عنوان یک معیار گزینش احکام اخلاقی، تعبیری از امرمطلق کانت است که در صورت‌بندی قانون کلی تجلی می‌یابد. ریچارد مروین هیر نیز از فیلسوفانی است که تعمیم‌پذیری نقش کلیدی در فلسفه‌ی اخلاق وی دارد و آن را از ویژگی‌های حکم اخلاقی می‌داند؛ هیر معتقد به توصیه‌گرایی است و به باور وی، تفاوت بین توصیه‌های اخلاقی و غیر‌اخلاقی یا اوامر، در تعمیم‌پذیر بودن توصیه‌های اخلاقی است؛ هیر با ورود اصل تعمیم‌پذیری به فلسفه‌ی اخلاق، استدلال اخلاقی را موجه و راه ورود عقل به حوزه‌ی اخلاق را هموار می‌سازد و هم اینکه سهمی برای آزادی در نظر می‌گیرد. این دو فیلسوف احکام اخلاقی را تعمیم‌پذیر می‌دانند، اگرچه در روش و مبانی فلسفه اخلاق خود متفاوتند، هیر ناشناخت‌گرا و کانت شناخت‌گراست؛ هر دو تکلیف‌نگر و غیرواقع‌گرا هستند. روش کانت نقد شناخت و توانایی و کاربرد آن و پی‌افکندن اخلاقی فارغ از هرگونه اتکا به تجربه است و روشی که هیر به کار می برد تحلیل زبان است.
ربط حادث به قدیم ازدیدگاه ابن سینا و سهروردی، با تکیه بر آثار تمثیلی سهروردی
نویسنده:
اسفندیار غلامی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
نظام آفرینش ازدیدگاه فلسفه ی مشاء،برمبنای عقول ده گانه است وآنها معتقدند که این عقول واسطهآفرینش سایر موجودات جهان هستند.سپس آنها به اصل سنخیت یافتن میان علت ومعلول تاکیدمیکنند.ومیگویندکه ازموجودبسیط تنها یک معلول صادر میشود. که منظورازآن عقل اول است وسپس باوجودجهاتی که درعقل اول است عقل دوم وفلک اول به وجود می آیندوبه همین ترتیب سایرعقول وسایرافلاک به وجودمی آیند تانوبت به عقل دهم وفلک نهم می رسدکه ازعقل دهم که نام دیگرآن عقل فعال است عقل وفلکی دیگرصادر نمیشودبلکه صوراجسام عناصرازعقل فعال به وجود می آیند ودر تحقق هیولای مشترک عناصرسه عامل عقل فعال،اجرام آسمانی(افلاک)وصور عناصر دخالت دارند.وپس ازپیدایش عناصرچهارگانه، سایرموجودات عالم کون وفساداز جمله انسان به وجود می آیند. ابن سینا وجودنفس رادرانسان اثبات کرده وحدوث آن را جسمانی می داند.لیکن نظام آفرینش ازدیدگاه سهروردی برمبنای انوارطولیه وعرضیه واشراقات ومشاهدات میان آن ها صورت می پذیرد.واین امربراساس تباین میان موجودات وسنخیت بین علت ومعلول است.سپس سهروردی پیدایش کثرت درعالم رابه واسطه ی نوردوم (صادراول) می داند.وهمین طور بروجود ارباب انواع ومثل عقلانی ونوری تاکیدکرده است ووجوداین انواررادلیل وجودانواع کثیرموجودات مادی می داند ومی گویداین رب النوع ها به مدیریت وهدایت انواع خود میپردازند.سهروردی براساس قاعده ی امکان اشرف ترتیب وجودی موجودات راتبیین می کند که بعدازخلقت موجودات عالی وعالم انوار، نوبت به پیدایش عالم ماده وعناصرمادیمی رسد که ازعناصرچهارگانه ی آب وآتش وهواوخاک، سایر موجودات ازجمله انسان ازاین عناصربه وجود می آیند. اودرآخربه چگونگی حدوث نفوس بشری پرداخته وآنهارا جسمانی الحدوث دانسته است.
معاد جسمانی از دیدگاه ابن عربی
نویسنده:
رضا رسولی شربیانی,امیرحسین عبداللهی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
ابن عربی معاد را هم روحانی و هم جسمانی می داند . از نظر وی، ماهیت حقیقی معاد و حشر ، جمع شدن نفوس جزیی درنفس کلّی است . معاد جسمانی نیز دارای دو کیفیت متفاوت برای بهشتیان و دوزخیان است. زیرا حشر جسم بهشتیان به شکل دنیوی نیست ؛ بلکه جسم محشور شدة آنها ، جسم لطیف ملکوتی است که موسوم به جسم طبیعی است و از نشأت عنصری و دنیوی برتر است و خواصّ دنیوی ندارد . امّا حشر جسم دوزخیان ، به گونة عنصری ، و مبتنی بر مزاج دنیوی است و قابل زوال و تغییر و کون و فساد است ؛ زیرا دوزخیان به علّت اتکاء به دار عنصری و هوا و هوسهای زود گذر دنیوی ، درهای روحانیت برای همیشه به روی آنها بسته است ؛ لذا از عالم عناصر رهایی نخواهند یافت. در این مقاله به بیان دیدگاه ابن عربی در مورد لزوم معاد جسمانی و نیز به کیفیّت این معاد پرداخته شده است .
  • تعداد رکورد ها : 59