جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
مرتب سازی بر اساس و به صورت وتعداد نمایش فرارداده در صفحه باشد جستجو
  • تعداد رکورد ها : 4333
بررسی نظرات تفسیری ملاصدرا و علامه طباطبائی در باب فطرت
نویسنده:
راضیه عبداللهی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
مراد از نظریه فطرت این است که خداوند چیزی را طوری بیافریند که خواه ناخواه افعال خاصی را انجام دهد و آثار خاصی از آن پدید آید. وقتی این نظریه در مورد انسان مطرح می‌شود به این معناست که خداوند انسان را به‌گونه‌ای آفریده است که به طبع و ارتکاز خود خدا را می‌شناسد و به سوی او گرایش دارد. در قرآن کریم، در موارد متعددی به موضوع فطرت اشاره شده، ولی کلمه فطرت تنها یک بار استعمال شده است و آن در آیه 30 سوره روم می‌باشد که مهم‌ترین آیه در رابطه با این موضوع محسوب می‌شود و به آیه فطرت معروف است. در این تحقیق ابتدا مباحثی کلی پیرامون فطرت از نظر ملاصدرا و علامه طباطبائی مطرح کرده و در ادامه آراء فلسفی این دو دانشمند در مورد این آیات مقایسه می‌شود. به این جهت که اکثر آیات مربوط به فطرت، در مورد خداشناسی فطری است، عمده بحث ما نیز به همین موضوع معطوف می‌شود.نتیجه بررسی و مقایسه نظرات تفسیری این دو دانشمند، این است که در مباحث اساسی فطرت، مانند اعتقاد به خداشناسی فطری به معنای علم حضوری فطری، محال بودن اعتقاد به خداشناسی فطری به معنای علم حصولی به ذات او، گرایش فطری به کمال و سعادت، نفی علم حصولی از انسان در ابتدای تولد و نوع واحد بودنش در ابتدا، اتفاق نظر میان دو دانشمند مورد نظر وجود دارد. در مقابل، اختلاف نظرهای جزئی میان آنان وجود دارد، از قبیل اختلاف در خداشناسی فطری به معنی شناخت خدا به علم حصولی بدیهی، اختلاف دیدگاه در تفسیر آیه میثاق و اختلاف نظر در مورد تفسیر آیات 75- 79 سوره انعام. در ادامه به موضوعاتی اشاره شده است که ملاصدرا آن‌ها را مطرح کرده است، ولی در آثار علامه به آن‌ها اشاره‌ای نشده است و بالعکس. برخی از مباحثی که تنها توسط ملاصدرا طرح گردیده عبارتند از تعریف فطرت به حالت اعتدال روح، مترادف دانستن فطرت با ذات، این‌که استعداد کسب معارف در انسان، از جمله مصادیق فطرت محسوب می‌شود، این‌که فطرت انسان مجموع فطرت روح و بدن است، برهان بر علم بسیط انسان به خدا بر مبنای شناخت حقیقت ادراک و عین‌الربط بودن موجودات. برخی از موضوعاتی که تنها علامه طباطبائی بیان کرده‌اند عبارتند از تقریری از برهان فطرت بر مبنای حس حقیقت‌جویی انسان، نتایج التزام و عدم التزام بر فطرت، فطری بودن اصول ادیان، فطرت را منشأ تشریع دانستن و بیان برخی گرایش‌های فطری انسان.یکی از عواملی که زمینه‌ساز این امر می‌باشد، این است که نوع نگاه صدرا صرفاً فلسفی و کلامی است ولی علامه علاوه بر این، رویکرد اجتماعی هم دارد.
حاجت یا عدم حاجت اثبات وجود خدا به استدلال از نظر : الوین پلانتینجا ، جورج ماوردس ، نیکولاس ولترستوف ، سید محمدحسین طباطبائی ، شیخ مجتبی قزوینی
نویسنده:
مجتبی جعفری
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
هرگاه با این مطلب مواجه می‌شویم که برخی فلاسفه امروز دنیا معتقدند شناخت خدا نیازمند استدلال نیست اولین مطلبی که به ذهن خطور می کند اینست که این اعتقاد با دیدگاه اسلام در مورد خداشناسی فطری منطبق است. از طرفی اختلاف اندیشمندان در تعریف و کیفیت فطرت این سوال را ایجاد می کند که منظور فلاسفه جدید با کدام یک از تفاسیری که از فطرت مطرح شده است انطباق دارد اما این تنها فلاسفه غربی نیستند که خدا را بی نیاز از استدلال می‌دانند، بلکه در عالم اسلام نیز گروهی که تحت عنوان مکتب تفکیک شناخته می شوند همین اعتقاد را دارند این مطالب را در کنار این سخن علامه طباطباثی که قرار دهیم که معتقد است قرآن وجود خدا را بدیهی می داند ولی در عین حال وی برای اثبات او ادله ای را مطرح می کند موجب این سوال می شود که اولا اگر وجود خداوند نیازمند استدلال نیست چرا اندیشمندان مسلمان از جمله خود آقای طباطبائی اقدام به استدلال کرده‌اند وثانیا آیا منظور این سه دسته از فطری بودن خدا یکی است یا نه ؟ این واقعیت منشأ اصلی این تحقیق بوده است. نتیجه کار این بود که بین این سه دیدگاه تفاوت فراوانی است و این سه گروه با یکدیگر اختلاف مبنایی از قبیل اختلاف معرفت شناختی و منطقی دارند و برای حل مشکل ناچار باید به مبانی آنان پرداخت. پس ار بررسی معلوم شد اشکال فلاسفه مکتب معرفت‌شناسی اصلاح شده این است که در معرفت شناسی برونگرا هستند. در واقع لازمه معرفت شناسی برونگرا این است که علم یقینی وجود ندارد و باید به احتمال و تخمین بسنده کرد اما اشکال مکتب تفکیک این است که اصلا معرفت شناسی مدونی ندارد و به همین دلیل سخن آنان از انسجام لازم برخوردار نیست در این میان بهترین دیدگاه از آن علامه طباطبائی است که هم به هستی شناسی پرداخته و هم به معرفت شناسی و نیز خداشناسی فطری را با خدا شناسی عقلی جمع نموده است و هر یک را در جای خود ضروری و لازم دانسته است. اما از خلال مطالب فوق روش این تحقیق نیز روشن شد در این تحقیق از روش مقایسه‌ای بهره‌مند شده‌ایم و در این راستا به تحلیل منطقی و ارزیابی دیدگاه‌های مختلف پرداخته‌ایم.
در روایتی از امام رضا(ع) میان روایات مختلف درباره نوع میوه ممنوعه‌ بهشتی حضرت آدم و حوا جمع شده است، آیا این روایت قابل پذیرش است؟
نوع منبع :
پرسش و پاسخ
پاسخ تفصیلی:
روایتی در برخی از کتاب‌های روایی مرحوم شیخ صدوق از جمله «عیون اخبار الرضا(ع)»[1] و کتاب «معانی الاخبار»[2] توسط ایشان نقل شده است. این روایت با یک سند و یک محتوا در هر دو کتاب آمده است و نشان از آن دارد که تک روایتی بوده که مرحوم صدوق در دو کتاب خود بیشتر ...
بررسی تطبیقی مساله شرّ از دیدگاه علامه طباطبائی و ملاصدرا
نویسنده:
لیلا جعفری
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
:مسئله شرّ یکی از مسائل بنیادی در نظام‌های الهیاتی، به ‌ویژه در فلسف? اسلامی به شمار می‌آید. فلاسفه اسلامی، بحث شرّ را با تحلیل مفهومی آن آغاز می‌نمایند، در این تحلیل نشان می‌دهند که شرّ امر عدمی اعم از عدم ذات و یا عدم کمال ذات است. ملاصدرا و علامه طباطبائی ازجمله فلیسوفان اند که با تأکید بر اهمیت مسأله، تبیین جامع از ابعاد آن ارایه کرده اند و در بیشتر آثار فلسفی خود از نظریه نیستی‌انگاری شرّ دفاع و آن را برهانی دانسته اند. «نظام احسن» در دستگاه فلسفی ملاصدرا، به طور خاص، جایگاه ویژه‌ای دارد. ملاصدرا بر پایه نظام فلسفی خود جهان هستی را برآمده از نظام ‌ربانی دانسته که دارای بهترین شکل‌ممکن می‌باشد. وی بر اساس مبانی فلسفی خود از جمله؛ اصالت وجود، تشکیک در وجود، نیست انگاری شرّ، مساوقت وجود با خیر، غلبه خیرات بر شرور... به مسأله شرّ پاسخ می گوید و قضا و قدر الهی را دو مرتبه از مراتب علم خداوند می‌داند. علامه طباطبایی از یک سو همانند ملا صدرانظام حاکم بر هستى را استوارترین‌ نظام دانسته و آن را مبرهن ساخته است و از سوی دیگر از نظریه نیست انگاری شرّ دفاع وآن را برهانی دانسته و از این طریق به ابعاد مسأله شرّ پاسخ گفته است.
فلسفه زندگی در مکتب رواقیون و علامه طباطبایی
نویسنده:
مجتبی شاکری
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
به طور کلی می توان گفت که مکاتب فلسفی به سعادت بشر می اندیشند، و هدف زندگی را رسیدن به سعادت می دانند اما در تعریف و مصداق سعادت نظرهای متفاوتی وجود دارد. بعضی از مکاتب سعادت را به دنیا محدود کرده اند و رسیدن به لذت مادی را اوج سعادت بشر دانسته اند و بعضی از مکاتب گرایش به رهبانیت و دنیاگریزی را سعادت بشر دانسته اند و بعضی از مکاتب همچون مکتب ارسطو راه اعتدال در زندگی را، لازمه رسیدن به سعادت دانسته اند و آن ها اعتقاد دارند سعادت در شرایط دوری از افراط و تفریط حاصل می شود.مکتب رواقی، به عنوان یک مکتب اخلاقی که مبانی جهان شناختی کاملا ماتریالیستی دارد، فلسفه و هدف زندگی را در زندگاني مطابق با طبیعت می داند؛ بدین معنا که این مکتب معتقد است: اگر انسان مطابق با طبیعت زندگی کند، به سعادت خواهد رسید و نباید از اتفاق‌هاي ناگوار که به وسیله طبیعت ایجاد مي‌شود، شکوه نمايد و انسان باید بداند که طبیعت می‌تواند آنچه رابه او بخشیده است، باز پس گیرد.همچنین مکتب علامه طباطبایی ـ که برگرفته از قرآن مجید و معارف اهل بیت است ـ با استفاده از مبانی جهان شناختی، بر سعادت فردی و اجتماعی تاکید می کند؛ این مکتب، معتقد است که انسان باید اهدافی همچون: کسب علم، عبادت، خدمت به خلق را در جهت رسیدن به خدا داشته باشد. بنابراین، چون در این مکتب، همه چیز در نهایت به سوی خداوند باز می‌گردد انسان بايد، اهدافی را که در جهت بازگشت متعالی به سوي خداست را دنبال ‌کند.این دو مکتب ازجنبه تقدیرگرایی و اینکه منشا آفرینش جهان خدا است، تشابه دارند و وجه افتراقات این دومکتب این است که در مکتب رواقی اصالت با ماده است وخداوند و جهان مادی هستند و در مکتب علامه طباطبایی اصالت با روح است و خداوند از هرگونه ویژگی مادی مبرا است و در بحث فلسفه زندگی هیچگونه تشابهی ندارند.
تحلیل مقایسه ای تفاوت دیدگاههای صدرالمتالهین و علامه طباطبایی در الهیات بالمعنی الاخص
نویسنده:
ابراهیم رستمی
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
یکی ازبخشهای مهم فلسفه اسلامی بخش الهیات بالمعنی الاخص است.که در واقع مهمترین مسائلی که فیلسوفان بدان می پردازند درخودش جای داده است.مسائلی از قبیل اثبات واجب تعالی وصفات وافعال او که هر کدام آنها از پیچیدگی و از اهمیت زیادی در فلسفه اسلامی بر خوردار می باشند.صدرالمتالهین شیرازی در بین فلاسفه اسلامی در تاسیس قواعد عقلی وتطبیق معارف اسلامی بر مقاصد دینی شهرت بسیاری دارد و علامه طباطبایی یکی از فیلسوفان معاصر است که در فلسفه اسلامی وبالاخص در اغلب مسایل الهات بالمعنی الاخصدیدگاههای خاص و قابل توجهی دارد.این پایان نامه تحت عنوان تحلیل مقایسه ای تفاوت دیدگاههای صدرالمتالهین وعلامه طباطبایی در الهیات بالمعنی الاخص می باشد که سعی شده است با روش مقایسه ای به بررسی تفاوت دیدگاههای آنها پرداخته شود.وچون علامه در مبانی فلسفی تحت تاثیر صدرالمتالهین ودر روش متاثر از ابن سینا می باشد بنابراین مقایسه ی آراء آنها می تواند افقهای جدید ونکات بدیعی برای محقق حوزه مسائل فلسفی در پی داشته باشد.
تبیین دیدگاه ارزش‌شناسی علامه طباطبائی و دلالت‌های آن برای تربیت اخلاقی
نویسنده:
ناهید سرایی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
در حوزه فلسفه اخلاق علامه طباطبایی نظریه ارزش شناسی مبتنی بر پذیرش حقیقت اخلاقی و توجیه فضایای اخلاقی بر اساس امور واقع ارائه داده اندایشان در زمینه مباحث اخلاقی به دو تحلیل روانشناختی-فلسفی و معرفت شناختی پرداخته اندایشان ادراکات انسان را دو قسم می دانند: حقیقی و اعتباری. و معتقدند ارزش های اخلاقی جز مورد اخیر است. و قضایای اخلاقی، اخباری هستند و در امور حقیقی و واقعی ریشه دارندعلامه اعتقاد دارند "حسن" و "قبح" ریشه تکوینی دارد و حسن همواره امری وجودی و قبح همیشه امری عدمی است. ایشان معتقد به وجود حسن و قبح مطلق هستند. در عین حال می فرمایند حسن و قبح برخی از افعال تغییر می یابددر تببین دلالت های تربیتی دیدگاه ارزشی خود معتقدند که اخلاق در پیدایش و بقای خود با اعتقاد و عمل ارتباط خاصی دارد. و روح توحید در اخلاق و اعمال جلوه گر است و تربیت اخلاقی در دو سطح عام و خاص مطرح می شود که هدف نظام تربیتی اسلامی تربیت در سطح خاص (تربیت توحیدی قرآنی) می باشد
ارزش شناخت از دیدگاه هیوم و علامه طباطبایی (ره)
نویسنده:
حمیدرضا ورکشی
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
دانش‌شناخت ‏شناسی، شاخه‏ای از فلسفه است که ماهیت، حدود، منابع، ملاک و معیار معرفت را بررسی می‏کند و قابلیت اعتماد به ادعاهای معرفتی را می‏سنجد. در میان مسائل شناخت شناسی، مسئله ارزش شناخت؛ یعنی «ملاک» و «معیار» شناخت حقیقی از میان شناخت-ها و اختلاف‌های معرفت شناسانه‌ی دانشمندان که انسان پی به خطای برخی از آن‌ها برده، از اساسی‌ترین مسئله شناخت شناسی به شمار می‌رود که سابقه طرح آن به آغاز فلسفه باز می-گردد. در این پژوهش برآنیم تا به بررسی و مقایسه دیدگاه دو فیلسوف تأثیر گذار؛ «دیوید هیوم» و «علامه سیّد محمد حسین طباطبایی(ره)» در این مسئله بپردازیم، تا وجوه افتراق و احیاناً اشتراک این دو دیدگاه را روشن سازیم. و در نتيجه، كارآمدي و استحكام فلسفه اسلامي صدرائي و نا كارآمدي و سستي فلسفه تجربه‌گراي غربي روشن گردد.برای رسیدن به این مهم ابتداء به مبانی نظری شناخت‌شناسی هر دو فیلسوف از قبیل؛ جایگاه و چیستی شناخت، منشأ ادراکات، جوهر نفسانی و روش تحقیق در شناخت‌شناسی پرداخته، سپس «ملاک» یا همان چیستی حقیقت و «معیار» و ابزار رسیدن به حقیقت، از نگاه این دو فیلسوف بازگو خواهد شد. در نتیجه هر چند هر دو فیلسوف بر نظریه مطابقت انگاری تأکید دارند، امّا هیوم بر اساس مبانی تجربه‌گرایی خویش امکان دست‌یابی به واقعیت را ردّ می‌کند و به حقیقت پدیداریی که با علیّت ( طبق تعریف خویش از علیت) قابل دست یابی است قائل می‌شود. امّا علامه طباطبایی(ره) با تکیه بر شهود قلبی و عقل، علاوه برحس و مسبوق بودن هرعلم حصولی به علم حضوری، امکان دست یابی به حقیقت را اثبات می‌کند. بر اساس دیدگاه وی همه‌ علوم‌ حصولي؛‌ اولیه؛ مستقیماً و ثانویه؛ با وساطت معیار میانی یا همان بدیهیات از مشاهده‌ امر مجرد از موجودات‌ مجرد عقلي‌ يا مثالي‌ گرفته‌ شده‌اند؛ نفس ابتدا موجودات‌ مجرد عقلي‌ و مثالي‌ را در ظرف‌ وجودي‌ خودشان‌ مشاهده‌ مي‌كند و سپس‌ ذهن‌ از آن‌ها مفهوم‌ و يا تصوير مي‌سازد.
تحلیل و بررسى آراء خاص علامه طباطبائی در الهیات بالمعنی الاعم در مقایسه با آراء صدرالمتألهین
نویسنده:
محمود صیدی
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
پایان‌نامه‌ای که پیش‌روی دارید به ارائه، تحلیل و ارزیابی دیدگاههای علامه طباطبائی در مقایسه با صدرالمتألهین می‌پردازد. اهمیت این‌گونه پژوهش‌ها در این است که همان‌طور که پویائی تفکر فلسفی را در جهان اسلام نشان می‌دهد از سوی دیگر تطبیق آراء فیلسوفان اسلامی با یک‌دیگر به‌ویژه حکماء معاصر مانند علامه طباطبائی نشان‌دهنده نقش ویژه هر یک خواهد بود. نگارنده در این پایان‌نامه اثبات کرده است که بعضی از دیدگاههای علامه طباطبائی کاملاً ابتکاری است مانند بحث اعتباریات، برخی دیگر تحلیل بیش‌تر مبانی صدرالمتألهین است مانند دیدگاه ایشان در بحث حرکت در حرکت، برخی دیگر به صورت مناقشه و ایراد به دیدگاههای صدرالمتألهین است مانند بحث اقسام علت فاعلی.
معنای زندگی از دیدگاه علامه طباطبایی و سارتر
نویسنده:
علی عزتی شعار
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
از آنجا که زندگی یکی از مسائلی است که هر انسانی با آن سر و کار دارد لذا پرسش از معنای زندگی یکی از مهمترین دغدغه های هر انسان است خصوصاً در عصر حاضر که دوره تکنولوژی و پیشرفت علمی است و با توجه به کاهش روابط انسانی و مدرنیزه شدن کارها و روابط این سئوال بیشتر به ذهن خطور می کند , ونظریات گوناگونی درباره آن داده شده است .مفسّر بزرگ قرآن , علّامه محمد حسین طباطبایی و فیلسوف فرانسوی , ژان پل سارتر از جمله کسانی هستند که دو دیدگاه کاملاً متفاوت درباره معنای زندگی دارند . علّامه طباطبایی معتقد است که زندگی گرانبها ترین چیزی است که هر انسانی دارد چون بستری است برای رسیدن به هدف اصلی خلقت یعنی تقرّب به خدا , لذا ایشان معتقدند که اولاً خداوند متعال حکیم است و کار عبث از او سر نمی زند لذا خلقت و آفرینش جهان و بشر بر اساس حکمت و هدفی است , و هر انسانی باید در زندگی دارای هدفی باشد چون بدون هدف زندگی بی معنا است . به علاوه ایشان معتقدند که تنها عاملی که به زندگی انسان معنا و مفهوم می دهد ایمان به خدا است که لازمه آن دینداری است و این که دین و خدا به زندگی معنا می دهند .بر خلاف دیدگاه علّامه , سارتر خلقت جهان و انسان را بدون هدف و بی دلیل می داند و اساساً معتقد است که انسان خود باید به زندگی معنا و مفهوم ببخشد , وچون ایشان خداوند را قبول ندارد قایل است که انسان در زندگی محکوم به آزادی است و اختیار تام دارد که زندگی را بسازد . و چون نمی داند که به کجا باید برسد و مرگ را پایان کار می داند زندگی را پوچ و بی معنا می داند و دچار نوعی سر در گمی و تهوع در زندگی شده است .در این نوشتار برآنیم که نظرات علّامه و سارتر را در مورد تعریف زندگی , نسبت زندگی با اخلاق , و همچنین نسبت آن با خدا و دین بررسی کنیم و همچنین دلایل آنها را برای مدعاهای خود مورد بررسی قرار دهیم .
  • تعداد رکورد ها : 4333