مسئلۀ اصلی توحید این است که یگانگی ذات خداوند چگونه با کثرت صفات او سازگاری دارد؟ آیا خداوند دارای صفات است یا خیر؟ اگر صفتی ندارد، پس صفات سمعی چیست. اگر دارا
... ای صفات است چه رابطهای با ذات دارند و چگونه میتوان از ذات و صفات و ساحت الهی سخن گفت؟ دو گونۀ الهیات تنزیهی و تشبیهی در پاسخ به این پرسشها شکل گرفته و هر یک منجر به برخی محذورات عقلانی شده که نتوانستهاند از عهدۀ حل آنها برآیند. گرچه ممکن است تفکیک حقیقت و مجاز نزد معتزله و در موارد اندکی نزد اشاعره بتواند همچون راهحلی موضعی عمل کند، اما راهحل قابلدفاعی نیست و به تبیین دیگری نیاز دارد. این پژوهش به روش توصیفی-تحلیلی میکوشد رویکرد متافیزیکی معتزله و اشاعره به صفات را در قالب سه مسئله به ترتیب منطقی بیان کند: آیا صفات هستیشناختیاند یا معناشناختی؟ از سنخ معانی واقعیاند یا نام و اقوالاند؟ الهیاند یا انسانی؟ پژوهش حاضر بر این است که از رهگذر تفکیکهای سهگانه مذکور و ارائه تبیین نوینی از رویکرد معتزله به راهحل بهتری برسد. به طور خلاصه، هرچند اشاعره صفات را هستیهای دارای معانی واقعی و پیشازبانی میدانند که خداوند خود را با آن صفات وصف میکند و به صورت توقیفی توسط خداوند از طریق وحی و سمع به انسان رسیدهاند، تدقیق در اندیشه معتزله نشان میدهد که صفات اموری معناشناختی از سنخ نام و اوصاف زبانی و انسانیاند و به صورت عقلی از طرف انسان به خداوند نسبت داده میشوند.
بیشتر