مسئلة تناهی یا عدم تناهی عالم طبیعت که از جمله مسائل مطرح شده در هندسه و طبیعیات قدیم بوده، یکى از مسائل فلسفى بهشمار میرود که با استعانت و استمداد از قضایا
... اى ریاضى مبرهن شده است. غرض از بیان این مسئله، اثبات محدودیت عالم جسم و جسمانى و تعیین پایان و منتهیالیه جهان ماده و عالم طبیعت بوده است؛ اما نه از این حیث که چون هر جسمی ابعاد سهگانة محدودی دارد، پس عالم نیز محدود است چون عالم چیزی نیست جز موجودات آن، بلکه سخن بر افلاک، بهویژه محدد الجهات متمرکز شده است. پزسش این است که اصولاً ماوراء افلاک و اصطلاحاً فراتر از سطح فلکالافلاک چست؟ آیا خلأ است یا ملأ، یا نه خلأ و نه ملأ؟ اگر خلأ است آیا میتوان در آنجا امتدادی را تصویر نمود؟ اگر چنین است، چه نوع امتدادی است؟
طبیعیدانان در پاسخ به پرسشهای بالا، براهینی آوردهاند که منتج به اثبات مسئلة تناهی ابعاد شده است. نوشتار حاضر، پس از بیان براهین ارائه شده در آثار فلسفی ابنسینا، سهروردی و ملاصدرا ـبه نمایندگی از فلسفههای مشاء، اشراق و متعالیهـ به بیان نقدهای علامه حسنزاده آملی بر این براهین پرداخته است. از نظر وی چون براهین مذکور در اثبات تناهی عالم جسمانی ناتوانند و از آنجا که آثار و افعال الهى منحصر به عالم شهادت مطلقه نیست ـبلکه ورای عالم جسم، عالم یا عوالم دیگری با مخلوقات و موجودات خاص هر عالم نیز وجود داردـ ما را به این حقیقت میرساند که نه تنها کلمات وجودی خداوند سبحان که اطوار و شئون اسمائى او هستند، غیر متناهىاند، بلکه کلمات عالم جسمانى و همچنین عالم جسمانی نیز غیر متناهى است.
بیشتر