در تحقیق حاضر به بحث و بررسی دربارهی آن خواهد پرداخت .البته در تفسیر و توضیح بیشتر نظرات ابن سینا و ملاصدرا در باب موضوع مورد نظر، از نظریات و دیدگاههای پیروان
... ن، شار حین و حاشیه نویسان بر آثار این دو فیلسوف در این اثر استفاده خواهد شد. پرسشهای تحقیق: ماهیت فیض و صدور در نزد ابنسینا و ملاصدرا چیست و اصول و مبانی هر یک در این مسئله چه بوده است ؟تفاوت فهم ابن سینا و ملاصدرا در چه مؤلفه ها و عناصری است ؟در مسئله ی دور کثرت از وحدت این دو فیلسوف تا چه میزان از آراء و مبانی گذشتگان استفاده کرده اند ؟نتیجهگیری: نتایجی که نگارنده در حیطه ی مسئلهی مورد بحث بدان دست یافت این است که ابنسینا در زمینهی مسئلهی فیضو فاعلیت وجودی با طرح مباحثی چون تمایز وجود و ماهیت در ممکنات و عینیت آنها در خداوند و نیز تمایز بین حادث ذاتی و حادث زمانی، خالقیت خدا را که در آراء ارسطو جایگاهی نداشت تبیین روشنی بخشید .از نظر وی، فاعلیت وجودی به معنی اقتران وجودی دو امر مباین بوده بهطوری که دو طرف نسبت در دیدگاه فوق دارای استقلال وجودی از هم هستند .در این دیدگاه به دلیل رسوخ لحاظ استقلالی به ماهیت دربارهی علیت ایجاد بر امکان ماهوی به عنوان مناط احتیاج به علت تاکید میشود .همچنین ابنسینا به دلیل اعتقاد به قاعده ی الواحد و با تأثر از فکر ارسطویی و نوافلاطونی، نظام سلسله مراتبی صدور را برای پیدایش هستی ترسیم میکند .صدرالمتألهین در این زمینه، علاوه بر پذیرش بدوی موضع رسمی ابنسینا مبنی امکان وقوع فاعلیت وجودی و فیض، در تحلیل و تدقیق پیرامون مفهوم فیض و فاعلیت الهی و تبیین ویژگیهای فیض و نحوهی رابطه ی حق با خلق کوشیده و با توجه به امکان فقری و وجود رابط و طرح اصطلاح اضافهی اشراقیه سعی در ایضاح بیشتر محل بحث نموده است؛ اما در انتها به قولی عمیقتر و دقیقتر، یعنی نظریه ی تجلی و ظهور در نحوهی فاعلیت حق رسیده که از آن میتوان به فاعلیت ظهوری یاد نمود که بر طبق آن اشیاء نه معلول حق، بلکه تجلی و نمایش و ظهور اسماء و صفات حق تعالی هستند .وی همچنین با پذیرش قاعدهی الواحد و با تأثر از عرفا نظام سلسله مراتب وجودی را برای پیدایش هستی ترسیم میکند .بدین ترتیب، به لحاظ دید عمیق، دقیق و آگاهانهای که از مسئله ی وجود، اصالت، بساطت و تشکیک در مراتب و مظاهر وجود در حکمت متعالیه پیدا شده، سعی شده که نحوهی فاعلیت وجودی و افاضه ی هستی بخش با نگاهی وجود شناسانه در این مکتب تبیین و تحلیل گردد، امری که باعث تمایز حکمت متعالیه از دیگر مکاتب و نظامهای فلسفی و همچنین موجب نقطهی قوت آن نسبت به این نظامها گردیده است .نتایج فرعی که نگارنده به آن در حیطهی مورد بحث دست یافت این است که بر خلاف عقاید برخی مورخان فلسفه و مستشرقین غربی، فلاسفه ی اسلامی در مسئله ی فیض و مسائل فلسفی دیگر مقلد محض نظامهای فکری یونانیان نبودهاند، بلکه خود با روحیهی اجتهاد و نوآوری که داشتند توانستند با ارائه ی دیدگاهها و تبیینها و راهحلهای جدید نظامهای تازهای تأسیس کنند .بدین جهت لازم است کارهای بیشتری در این زمینه صورت پذیرد تا ابداعات و نوآوریها و دستاوردهای این فلاسفه در مقایسه با فلاسفهی یونانی مشخصشود که البته کارهای ارزشمندی نیز در این زمینه صورت پذیرفته است.
بیشتر