جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
مرتب سازی بر اساس و به صورت وتعداد نمایش فرارداده در صفحه باشد جستجو
  • تعداد رکورد ها : 1574
علل طبیعی از دیدگاه ابن سینا و فخر رازی
نویسنده:
زهره یوسفی منش
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
بحث از نحوه ی فاعلیت اجسام و اینکه آیا یک جسم می تواند علت ایجادی برای جسم دیگر باشد، با توجه به نمونه های عینی که از آن سراغ داریم، و هم چنین بحث از اینکه آیا آثار صادر از اجسام معلل به غایت هست یا نه؟ مسائلی هستند که به دلیل ارتباطشان با فاعلیت باری تعالی، همواره مورد توجه فلاسفه و متکلمان بوده است و هریک از آنها با استفاده از مبانی خاص شان به نظریه پردازی در این زمینه پرداخته اند. ما در این تحقیق، این مسئله را از رویکرد دو اندیشمند بزرگ؛ یعنی ابن سینا و فخر رازی مورد ارزیابی قرار داده ایم. ابن سینا اگرچه در ابندا، موضع اثباتی را در این رابطه برگزیده اما بعداً بر پایه مبانی ویژه خود مثل لزوم اقوی بودن علت از معلول، لزوم معیت علت و معلول و عدم برقراری وضع میان جسم و آنچه که باید ایجاد کند، به انکار این مسئله پرداخته است. امام فخر رازی نیز بر پایه ی اعتقادات کلامی خود همچون دفاع از قدرت مطلق الهی و نیز مبانی خاص فلسفی اش مانند لزوم بهره مندی علت از وجوب ذاتی و عدم برقراری وضع میان جسم و آنچه که باید ایجاد کند، این مسئله را انکار کرده است. در رابطه با مسئله دوم، ابن سینا با اعتقاد به لزوم تناهی همه غایات به ذات باری تعالی، موضع اثبات و فخر رازی با اعتقاد به عدم برخورداری اجسام از قوه درک و شعور، موضع انکار را برگزیده است. از میان دو رویکرد مذکور، رویکرد فخر رازی به دلیل اشکالات مبنایی و تناقض هایی که دارد، مردود و غیر قابل دفاع، و رویکرد ابن سینا – صرف نظر از برخی اشکالات – به دلیل برخورداری از اصول منسجم تر و پیروی از براهین عقلی و منطقی، پذیرفته و قابل دفاع است.
تبیین مبانی فلسفی"مرجعیت‌زدایی در تربیت اخلاقی" (با تأکید بر دیدگاه پساساختارگرا) و نقد آن از منظر تعالیم وحیانی اسلام با تکیه بر آرای علامه طباطبائی (ره)
نویسنده:
مریم بناهان‌قمی
نوع منبع :
رساله تحصیلی , کتابخانه عمومی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
به اعتقاد بسیاری از صاحب نظران علوم انسانی و اجتماعی، مهم‌ترین معضل انسانی قرن حاضر شیوع مشکلات و ناهنجاری های اخلاقی است که دامنگیر جوامع بشری شده است. این پژوهش به هدف بازشناسی مبانی فلسفی موجد بحران اخلاقی، بر مسئله مرجعیت زدایی اخلاقی پساساختارگرا متمرکز شده است. این پژوهش با استفاده از روش توصیفی – تحلیلی – استنباطی و با نگاهی تبارشناختی سعی برآن داشته است که ریشه ها و منشأ نظرات پساساختارگرایی در باره مرجعیت در اخلاق را در رویکردهای سلف -به هدف یافتن دلایل کانونی برنافتن مرجعیت در اخلاق- جستجو نماید. این مهم با بررسی نگاه به مرجعیت در سه دوره تاریخی پیش مدرن، مدرن و پسامدرن آغاز گردید؛ و در دو بخش: رویکردهای فکری زمینه ساز اندیشه مرجعیت زدایی اخلاقی؛ و نگرش های ارزشی موجد اندیشه مرجعیت زدایی اخلاقی پی گرفته شد. نتیجه به دست آمده حاکی از آن است که پساساختارگرایی با اتکای بر پیش فرض های: کثرت گرایی، شک و تردید، قدرت ستیزی، تحدید‌ناپذیری، زمینه بروز مرجعیت زدایی از اخلاق را فراهم آورده است. بخش دیگر این پژوهش تبیین نگاه اسلامی به مرجعیت اخلاقی و نقد مرجعیت زدایی اخلاقی پساساختارگرا از منظر تعالیم اسلامی با تکیه بر آرای علامه طباطبایی بوده است. در این بخش ابتدا تصریح شد که اسلام مرجعیت اصول اخلاقی را بر مبنای اصول اعتقادی توحیدی می پذیرد. پس از معرفی صور سه گانه مرجعیت (ایده، شخص و متن) و بیان تناظر هر یک از این صور، با یکی از ارکان مرجعیت اخلاقی در اسلام، و نیز عناصر تربیت اخلاقی؛ نقد مرجعیت زدایی اخلاقی پساساختارگرا از منظر موافقین رویکرد مرجعیت زدایی اخلاقی و پس از آن از منظر مخالفین مرجعیت زدایی اخلاقی در قالب نقد درونی؛ و سپس نقد بیرونی شامل: نقد مبانی فلسفی پساساختارگرا و نقد مولفه های مرجعیت، از منظر اسلامی انجام شد. نتایج حاصل از پژوهش در حوزه اسلامی آشکار می کند که مرجعیت اخلاقی مورد نظر اسلام در "اصول اخلاقی" مرجعیتی مطلق؛ و در"احکام و مصادیق"، مرجعیتی معتدل و قابل انعطاف؛ اما مشروط به عدم خروج از مدار مرجعیت توحیدی است.
تبیین فلسفه تربیت زیست‌محیطی و نسبت آن با آموزه‌های دینی(اسلامی)
نویسنده:
محبوبه سعدی پور
نوع منبع :
رساله تحصیلی , کتابخانه عمومی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
امروزه یکی از مهم ترین چالش های حال حاضر بشری، مسئله ارتباط او با محیط زیست است. محیط زیست به تمام مکان هایی اطلاق می شود که انسان روزانه با آن ارتباط دارد؛ امّا در اصطلاح عام، طبیعت و موجودات آن را شامل می گردد. هدف از این تحقیق، تبیین تربیت زیست محیطی بر اساس فلسفه تعلیم و تربیت و آموزه های دینی- اسلامی در سه حوزه هستی شناختی، انسان شناختی و ارزش شناختی است. بحث از فلسفه محیط زیست در نگرش مادی و الهی، نتایج دوگانه ای در پی خواهد داشت، حال آن‌که فلسفه اسلامی و نیز دیدگاه‌های فلسفی غرب که مبتنی بر خداباوری است، تربیت زیست محیطی را مطلوب می‌دانند، چرا که بشر جهت نیل به کمال دنیوی و اخروی خود، تنها با بهره-گیری صحیح و مناسب از نعمت های جهان طبیعت، می‌تواند به این مقصود دست یابد. بنابراین، ضرورت ایجاب می‌کند تا در جهت تربیت افرادی مسئول نسبت به محیط زیست، به تبیین قاعده و قانون مندی هایی اقدام کرد و اگر این عمل با تکیه بر فلسفه و دین به عنوان دو منبع معتبر انجام گیرد، نتایج قابل اعتماد خواهد بود.از نظر روش شناسی، در این پژوهش جهت تبیین فلسفی و دینی تربیت زیست محیطی با شیوه ای توصیفی-تحلیلی به استنباط اهداف، مبانی و اصول فلسفی و دینی اقدام گردیده است. در نهایت با تطبیق این موارد، به بررسی نسبت تربیت زیست محیطی در نگاه فلسفه و آموزه های دینی با بیان وجوه اشتراک و افتراق این دو دیدگاه پرداخته شده است. در بررسی یافته‌های این پژوهش که در سه رویکرد هستی شناسی، انسان شناسی و ارزش شناسی گرد آوری شده است، چه از نقطه نظر فلسفی و چه بر اساس دین مبین اسلام، محیط زیست در ارتباط با انسان دارای ارزش و اهمیت فراوانی است و بر این اساس، تربیت زیست محیطی با اتکا به نظرات فلسفی و دینی مشترک، موثرتر واقع خواهد شد.
جایگاه اسپینوزا در فلسفه ژیل دلوز
نویسنده:
سجاد امجدی ایدیشه
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
دلوز می گوید مطابق اندیشه اسپینوزا، هستی عبارت از مجموعه ی تأثیرها، مشارکت ها، نسبت ها و توانایی ها، و کنش هاست. و موجودیت هر شیء را میزان کنش گریِ آن تعیین میکند. اشیاء بنا به قدرتِ فعالیت شان و در نسبت با هم قابل تعریف اند. یک چیز "آنچه هست" نیست بلکه "آنچه می تواند انجام دهد" است؛ به عبارت بهتر هستیِ یک چیز(حالت)، "قدرتِ" آن است،توان و ظرفیتِ خاص آن چیز در میزانِ تأثیر پذیری و تأثیرگذاری هایش. هیچ شیء منفردی وجود ندارد بلکه همواره نسبت ها و اتصالات وجود دارند. هستی در فلسفه اسپینوزا مطلق و درونماندگار است و باوجودِ تعدّدِ صفات و کثرتِ حالات، تک معنا و یگانه است. مقصود اسپینوزا و دلوز درک و دریافت معنایی جامع از قدرت است که راه را بر تمایزِ استعلایی می بندد، زیرا علت و معلول جزئی از آفرینش اند. هستی علت درونی و پیشینیِ حالات است(وجود متعلق به ماهیت است) یعنی همان آفرینشِ و زندگیِ هستی است. این گونه هستی شناسی و این مدلِ علّییّت(مدلِ درونماندگاری) جوهر و حالات و وجوه هستی را یکی می انگارد؛ علت و معلول نسبت به هم درونمانگارند و نه استعلایی و هیچ سلسله مراتبی در هستی نیست. یک حالت را کارکردهای آن تعریف و مشخص می سازد و حالات، ذوات هستند. کارکردهای برسازنده یک شیء نسبت ها و اتصالات و ظرفیتِ معین تأثیرپذیری و تأثیرگذاری های آن شیء است. جوهر طبیعتِ طبیعت پذیرش را از طریق طبیعتِ طبیعت آفرینش بیان می کند.
خدا در فلسفه افلاطون
نویسنده:
اشرف کرامتی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
پايان‌نامة حاضركوششي براي ارائة گزارشی روشن از خدا و خدایان در فلسفۀ افلاطون است.مسئلۀ خدا یکی از مسائل مشکل برای مفسرا ن افلاطون بوده است چرا که افلاطون دیدگاههای نظام مندی در این خصوص ارائه نکرده است. در فرهنگ و اساطیر یونانی خدایان به عنوان نیروهای سرمدی لحاظ شده‌اند و این نیروها شبیه انسان بودند. هومر و هزیود به این خدایان اموری را که نزد آدمیان زشت و ناپسند بود نسبت داده‌اند. افلاطون در محاورۀ جمهوری در مقابل آنان موضع‌گیری می‌کند و معتقد است خدایان نه خطاکارندو نه منشاء شر، بلکه خدایان خیر‌اند و نمی‌توانند منشاء شر باشند.باید خاطرنشان کنیم وقتی افلاطون ازخداوند صحبت می‌کند،به هیچ وجهمنظور آن خدای واقع در ادیان توحیدی نیست. در محاورۀ جمهوری، مثال خیر به خورشید تشبیه شده است که منشاء وجود و معقولیت سایر مثل است و در عظمت و قدرت برتر از ذات وجود تلقی شده است. همچنین در تمثیل خط مثال خیر به عنوان مبداء نخستین، نخستین چیز بین همه چیزهاست. در محاورۀ تیمائوس که افلاطون از صانع (دمیورژ) سخن می‌گوید. صانع، مادۀ قبلاً موجود را برمی‌گیرد و جهان را برطبق نمونه ازلی و ابدی یعنی مثل می‌سازد. حال با توجه به این مطلب برخی معتقدند که مثال خیر خداست ویک مرتبه برتر از مثل و سایر مبادی عالم طبیعت و صانع قرار دارد و برخی نیز به یکی بودن مثال خیر و صانع نظر دارند.در قوانین برای مقابله با الحاد برهان می‌آورد و از دو روح خوب و بد سخن می‌گوید که روح خوب عنان جهان را در دست دارد. در پایان نامۀ حاضر تلاش بر این است به این بحث و مسائل جانبی دیگر از جمله براهین اثبات خدا در نزد افلاطون پرداخته شود.
کلی در فلسفه ارسطو
نویسنده:
احمد زارع
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
بی‌تردید مسئله «کلی» یکی از مهم‌ترین و محوری ترین مسائل تاریخ فلسفه است.پیشینه‌ی تاریخی این بحث به مقابله سقراط با دیدگاه سوفسطاییان برمی‌گردد که اینان اخلاق و معرفت را نسبی می‌دانستند، اما سقراط معتقد شد که برای معرفت واخلاق باید تعاریف «کلی» اقامه کرد. سقراط این تعاریف کلی را مطرح کرد اما مبنایی مابعدالطبیعی برای اثبات آنها فراهم نکرد. افلاطون برای این منظور آموزه‌ی صور متعالی را مطرح کرد، صورتهایی که ثابت وازلی هستند، و نسبت به تجلی‌های ناقص یا «تقلیدهایشان» دراین جهان استقلال دارند و با حواس ادراک نمی‌شوند. این نظریه افلاطون با انتقادات ارسطو مواجه شد. به عقیده ارسطو «چیزها» از ماده و صورت فراهم آمده‌اند. صورت در فلسفه‌ی اسطو قابل تطبیق با مثال در نظر افلاطون است ومبنای لازم برای کلی را داراست. ولی ارسطو وجود «صور» یا «مُثُل» مستقل را در جهانی جداگانه رد کرد. به نظر او صور فقط در ضمن اشیاء این جهانی وجود دارند. مثلأ «انسان» بتمامه در تک تک انسانها وجود دارد و وقتی آن را صرف نظر از هرمصداقی در نظر بگیریم در واقع مفهومی کلی در ذهن خواهد بود. پس هر چند افلاطون و ارسطو هر دو در بحث کلی واقع‌گر‌ا هستند، اما کلی افلاطونی دارای اوصافی چون تعالی و مفارقت است، در حالی‌ که کلی ارسطویی در متن واقعیت به صورت حالّ در ماده و در نتیجه متکثر به تکثر افراد است. این موضع ارسطو در تاریخ مبحث کلی به «اصالت واقع معتدل» و گاهی به «اصالت مفهوم» معروف است که از طرفی در برابر موضع افلاطون قرار می‌گیرد و از طرف دیگر در برابر به اصطلاح «اصالت تسمیه‌»ای‌ها که هیچ شـأن وجودی در برای کلی در نظر نمی‌گیرند.
معرفت‌شناسی فضیلت محور: نقد و بررسی دیدگاه لیندا زاگزبسکی
نویسنده:
محمدرضا باقری
نوع منبع :
رساله تحصیلی , کتابخانه عمومی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
امروزه ارائه هر گونه تعریف و تحلیل از معرفت با دو معضل اساسی روبروست: معضل گتیه و معضل ارزش. بر اساس معضل گتیه، گاهی ممکن است فرد علی رغم باور داشتن به گزاره‌ای صادق و موجه، هنوز به مرحله معرفت نرسیده باشد. معضل ارزش نیز اشاره به ارزش مضاعف معرفت بر باور صادق صرف دارد. این معضل ریشه در دو مقدمه پذیرفته شده در حوزه معرفت‌شناسی دارد. بر اساس مقدمه نخست، معرفت به طور ضمنی به باورِ صادقِ موجه یا تضمین شده تعریف می‌شود. مقدمه دوم نیز به این نکته اشاره دارد که ارزش توجیه یا تضمین، حداقل در ظاهر امر بر گرفته از ارزش باور صادق و در نتیجه قابل فروکاستن به ارزش صدق است. بر مبنای این دو مقدمه، برخی معرفت‌شناسان مدعی شده‌اند که معرفت به مراتب ارزشمندتر از باور صادق صرف است. لیندا زاگزبسکی با مد نظر داشتن این دو معضل، تبیین و تحلیلی از معرفت را با محوریت فضایل فکری ارائه داده است که بر اساس آن معرفت به باور بر آمده از عمل مبتنی بر فضیلت فکری تعریف شده است. در این تعریف، عمل مبتنی بر فضیلت به عملی اطلاق می‌شود که بر مبنای انگیزه‌های فضیلت‌مندانه شکل گرفته و در رسیدن به هدف این انگیزه کام‌یاب بوده باشد. زاگزبسکی با استفاده از این اصطلاح شکاف میان عمل فضیلت‌مندانه و دست‌یابی به صدق را پوشانده و نظریه‌ی خود را از دام معضل گتیه در امان می‌دارد. هم‌چنین زاگزبسکی ارزش مضاعف معرفت نسبت به باور صادق صرف را با ارجاع به انگیزه‌های فضیلت‌مندانه شخص تبیین می‌نماید. نظریه‌ی زاگزبسکی علی رغم تاثیر بسیاری که در معرفت‌شناسی معاصر بر جای گذاشت، نقدهای متعددی را به خود دیده است. پذیرش اراده گرایی در ساحت باورها، کافی و الزامی نبودن شرایط زاگزبسکی برای معرفت از جمله انتقادات وارد بر نظریه‌ی زاگزبسکی است. از نقاط قوت نظریه‌ی زاگزبسکی نیز می‌توان به ارائه‌ی تبیین معارف مرتبه بالا و چگونگی تاثیر ساحات مختلف نفس بر ساحت معرفتی انسان اشاره کرد.
هایدگر و گذر از متافیزیک
نویسنده:
نازنین محمدخانی غیاثوند
نوع منبع :
رساله تحصیلی , کتابخانه عمومی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
در این رساله تعریف هایدگر از متافیزیک و انتقادات او بر آن مورد بررسی قرار می‌گیرد. دغدغ? اصلی هایدگر متافیزیک بود، خصوصاً متافیزیکِ هستی. از نظر هایدگر سخنی که به هستی نپردازد و تفاوت هستی‌شناسانه میان هستی و موجود را فراموش کند سخنی متافیزیکی است. برخلاف تفاسیر رایج، هایدگر با تفسیر فلسف? کانت ادعا کرد که فلسف? کانت در طرح هستی‌شناسی بنیادین قرار می‌گیرد. هدف او مقابله کردن با فلسف? سوژه‌مدار است که ذهنیت را اثبات می‌کند. نگاه هایدگر بعد از دوران چرخش، از انسان به هستی است. او انسان را موجودی متناهی می‌داند و ادعا می‌کند برای تحقق تناهی بشر انسان دارای حس شده است. سپس با نقد نظری? مطابقت و تفسیر تمثیل غار افلاطون، تفسیر خود از حقیقت به مثاب? آشکارگی را ارائه می‌دهد. و بعد از آن به تفسیر فلسف? نیچه می‌پردازد و او را فیلسوفی می‌داند که رویکرد به موجودات را تا آخرین حد آزموده است. سپس او با حمایت نیچه از بی‌معنایی مخالفت می‌کند. از نظر هایدگر معنا در یک موجود متافیزیکی یا مادی ساکن نیست بلکه در یک توصیف هستی‌شناسانه از وحدت و استعلا مقیم است. از نظر او عدم بهتر از روش متافیزیکی بازنمایی حالات هستی را مجسم می‌کند و وحدت، توانایی موجود را برای استعلا و دستیابی به هستی مشخص می‌کند. همچنین فلسفه‌ای که نتواند وحدت یابد منتهی به بی‌معنایی و عدم وحدت خواهد شد.
رئالیسم علمی با تاکید بر آراء کارل پوپر
نویسنده:
جعفر مذهبی
نوع منبع :
رساله تحصیلی , کتابخانه عمومی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
بسیاری از تئوری‌های علمی هویات غیرقابل مشاهده‌ای را فرض می‌کنند که هرگز نمی‌توان وجودشان را به طور مستقیم اثبات کرد. تنها راه اثبات وجودشان از طریق پیش‌بینی‌های موفقی است که از آن تئوری-ها ناشی می‌شود؛ اما این رویکردی است که تنها رئالیست‌های علمی آن را قبول دارند و آنتی‌رئالیست‌ها نمی‌پذیرند. به عبارت دیگر، رئالیست‌ها معتقدند که می‌توان وجود هویات نظری را از موفقیت یک تئوری در عرصه‌ی پیش‌بینی‌ با استفاده از برهان IBE (استنتاج به قصد بهترین تبیین) استنتاج کرد؛ بر عکس رئالیست‌ها، آنتی‌رئالیست‌ها با تکیه بر برهان تعیین ناقص و برهان فرا‌ـ‌استقرایی بدبینانه، این رویکرد را رد می‌کنند. موضوع رئالیسم علمی معمولأ از سه دیدگاه بررسی می‌شود: متافیزیکی (وجودشناختی)، معرفتی و معناشناختی. دیدگاه متافیزیکی درباره‌ی وجود مستقل از ذهن هویات نظری بحث می‌کند. دیدگاه معرفتی به باورهای ما درباره‌ی پیشرفت‌های علمی و دیدگاه معناشناختی به چگونگی تفسیر ما درباره‌ی شرایط صدق گزاره‌های علمی مربوط است؛ در ضمن این موضوع می‌تواند مباحث گوناگونی مثل عقلانیت، نسبی‌گرایی، واقعیت و نمود، تئوری‌های مربوط به حقیقت، تبیین و غیره را شامل شود.در موضوع رئالیسم علمی مناقشات بی‌پایان زیادی وجود دارد. به نظر می‌رسد راه حل کارل پوپر برای حل مشکل استقرا و توجیه‌گرایی در علم، یعنی همان معرفت حدسی، با تأکید بر عقلانیت انتقادی و رئالیسم متافیزیکی تا حدودی می‌تواند پایان‌بخش این مناقشات باشد.
  • تعداد رکورد ها : 1574