آثار مرتبط با شخصیت ها | کتابخانه مجازی الفبا

آثار مرتبط با شخصیت ها | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
مرتب سازی بر اساس و به صورت وتعداد نمایش فرارداده در صفحه باشد جستجو
  • تعداد رکورد ها : 27
بررسی ماهیت ایمان دینی از دیدگاه ملاصدرا و کی یرکگور
نویسنده:
احترام کریمی
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
ایمان و ماهیت آن یکی از موضوعات مهم فلسفه¬ی دین است. پژوهش حاضر به منظور ارائه و تطبیق دیدگاه صدرالمتألهین شیرازی و سورن¬آبیه¬کی¬یرکگور در باب مسئله بحث¬برانگیز ماهیت ایمان است. با توجه به اینکه شناخت و آگاهی از مفهوم ماهیت ایمان در میان نحله¬های متعدد جایگاه بسیار مهمی دارد، این پژوهش در نظر دارد که با ارائه و تطبیق دیدگاه این دو متفکر اسلامی و مسیحی در باب این مسئله¬ی مهم بپردازد. برای این منظور سعی شده است که پس از بیان دیدگاه ملاصدرا و کی¬یرکگور در باب تعریف و توجیه ماهیت ایمان دینی،¬ به تطبیق دیدگاه این دو اندیشمند در باب ماهیت ایمان دینی، ذو‌مراتب بودن ایمان، ایمان و تعقل و متعلقات ایمان بپردازد. صدرالمتألهین ایمان را از سنخ علم می¬داند و معتقد است حقیقت ایمان دینی گونه و مرتبه خاصی از علم است که انسان به واسطه آن نسبت به امور غیبی و ماورائی دارای آگاهی برهانی یا شهودی می شود. از این¬رو وی در توجیه ماهیت ایمان محوریت را به معرفت و تصدیق می¬دهد و ایمان منهای تعقل را فاقد اعتبار می¬داند به اعتقاد او کامل-ترین و والاترین نوع ایمان ایمانی است که از طریق کشف و شهود و توسط سیر و سلوک حاصل می¬شود. این در حالیست که دیدگاههای کی¬یرکگور درست در مقابل دیدگاههای ملاصدرا قرار دارد. او ایمان را جست زدن و خطر کردن معرفی می¬کند و کمال آن را نقطه¬ی سیر باطن می¬داند. وی ساحت عقل و ایمان را جدا می¬انگارد و عقل را در رسیدن به معرفت و حقیقت ناتوان می¬داند. لذا در این اثر بر آن شدیم تا با روش توصیفی، تحلیلی به بیان مقایسه نظرات ملاصدرا و سورن کی¬یرکگور در رابطه با ماهیت ایمان بپردازیم و سعی نمودیم تا در این اثر، علی رغم بضاعت ناچیز علمی خود با استمداد از الطاف حق تعالی و با مطالعه اکثر نوشته¬های این بزرگواران در باب ایمان به بحث ظریف و دقیقی در این رابطه بپردازیم.
دیدگاه آدورنو نسبت به هنر و زیبایی‌شناختی معاصر
نویسنده:
سیمین اسفندیاری ، بهروز الیاسی ،ازاده الیاسی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
آدورنو متفکری متأثر از کانت و هگل، با دیدگاهی انتقادی، زیبایی‌شناسی خود را بنیاد نهاد. در زیبایی­شناسی او تاریک‌اندیشی و بدبینی نسبت به هنر مدرن و پسامدرن به صورتی متناقض پدیدار است. مصادیق بدبینی آدورنو یعنی فرهنگ توده، صنعت- فرهنگ و متأثر از آن عقلانی شدن، کالایی شدن، شیئی شدن، بُت­وارگی تا هنر روزگار ما ادامه داشته است که ما با نادیده گرفتن خط فاصل مدرنیسم و پست‌مدرن با آگاهی به چالش­ها و گوناگونی­ها، آن را در ذیل هنر معاصر تحلیل می­کنیم. آدورنو درباره‌ی هنر، ایده‌ی «زیبایی­شناسی رهایی­بخش» را در سر می­پروراند؛ اما نگاه او به این پدیده سلبی بود. سلطه‌ی سرمایه و سیاست متأثر از توده­گرایی در نظر آدورنو سبب شده که هنردر پی فقدان کارکرد اصیل خود، رنجی بر انسان­ها تحمیل کند. مسلماً دلیل دفاع آدورنو از هنر آوانگارد بدان دلیل است که این نوع هنر به گمان او به توده­ای شدن و به تبع آن اسارت در بند سیاست و سرمایه­داری تن نمی­دهد. در این مقاله سعی بر این است که به دلایل تاریک­اندیشی آدورنو درباره­ی هنر معاصر به صورت تحلیلی– توصیفی از موضعی انتقادی پرداخته شود.
صفحات :
از صفحه 23 تا 46
ذات یا «بود» عالم از دیدگاه شوپنهاور و کارکرد معرفتی هنر در آن با تأملی در فلسفه افلاطون
نویسنده:
سیمین اسفندیاری
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
شوپنهاور این عالم را پدیداری می‌داند که تجلی شئ فی‌نفسه است و شئ فی‌نفسه یا به عبارتی «بود» عالم، چیزی نیست جز اراده که باطن جهان و نه چیزی برتر از جهان است. جهان فلسفی او از سه مرتبه‌ی اراده، ایده و پدیدارها تشکیل شده است. اراده بنیاد و اساس فلسفه شوپنهاور را شکل می‌دهد که هستی ظهور آن است. شوپنهاور ایده را ناب‌ترین تصویرِ شیء فی‌نفسه یا اراده می‌داند؛ به‌عبارت‌دیگر مستقیم‌ترین تعین اراده جهان نمونه‌های عالم معقولات است که در فلسفه افلاطون مثل خوانده می‌شود و مخلوقات سایه و نسخه‌ای از آن اصل هستند. از نگاه شوپنهاور مثال افلاطونی واسطه میان اراده به‌عنوان شئ فی‌نفسه و پدیدار است. البته مثال افلاطونی معقول است؛ حال‌آنکه عقل به اراده شوپنهاور راهی ندارد، بلکه هنر می‌تواند شئ فی‌نفسه و اراده را به‌خوبی درک کند. در این مقاله به روش توصیفی – تحلیلی سعی شده است بعد از تبیین عالم پدیدار و شئ فی‌نفسه از دیدگاه شوپنهاور، به اهمیت و جایگاه هنر، مراتب هنر و کارکرد معرفتی آن در اندیشه شوپنهاور با تأملی در فلسفه افلاطون و دیدگاه او پیرامون رابطه هنر با درک حقیقت عالم پرداخته شود.
صفحات :
از صفحه 27 تا 51
انسان در فلسفه دکارت به عنوان خاستگاه انسان شناسی فلسفی عصر جدید
نویسنده:
سیمین اسفندیاری
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
چکیده :
چکیده (فارسی): آنچه این رساله عهده دار است ، تبیین و تحلیل انسان فلسفی در اندیشه دکارت به عنوان خاستگاه انسان شناسی فلسفی عصر جدید است . در عصر جدید انسان به عنوان فاعل شناسا از بررسی ماهیت دوگانه انسان به عنوان متعلق شناخت خود آغاز می کند . به عبارت دیگر انسان شناسی فلسفی در عصر جدید ، با انسان هم به عنوان فاعل شناسایی و هم به عنوان متعلق این دو سروکاردارد . بارزترین نمونه این نوع تفکر پیرامون انسان ، که از خود " انسان" شروع می کند ، در اندیشه دکارت می توان دید . در تاریخ فلسفه غرب همواره اندیشه دکارت دارای اعتبار خاصی بوده است . زیرا او تاثیر بسزایی در تغییر اندیشه و نوع نگاه انسان به خود و عالم داشته است و البته انسان محوری نماد برجسته ای از اندیشه دکارت است که اندیشمندان عصر جدید به شکل های مختلف آن را پذیرفته اند . برای تبیین نوع نگرش دکارت به انسان در بخش اول این رساله ، ابتدا نظری به پیشینیان وی داشته و با بیان تلقی انسان در اسطوره های یونان باستان و برخی از حکمای پیش ازسقراط ، سوفسطائیان ، همچنین انسان در فلسفه مسیحی ، به نوعی خاستگاه اندیشه دکارت را می توان یافت . بخش دوم رساله تحت عنوان تلقی دکارت از انسان شامل سه فصل است که انسان دکارتی را در سه عرصه معرفتی ، وجودی و عملی مورد بحث قرار داده است . در واقع دکارت با عبارت " می اندیشم ، پس هستم " بر اصالت و نقش قوام بخشی اندیشه انسان تاکید می کند . با " می اندیشم " دکارت است که عقل انسان به عنوان یک عقل مستقل شناخته می شود ، زیرا انسان خود می تواند به شناخت دست یابد و بالاخره همه چیز از دیدگاه انسان معنا پیدا می کند و همه چیز " ابژه " و مورد توجه و متعلق شناخت انسان می شود . "می اندیشم" دکارتی نخستین و یقینی ترین اصل وجودی است . دکارت مخصوصا"در تامل سوم نمی خواسته فلسفه خود را بر پایه یک اصل منطقی انتزاعی ، بنا نماید . او علیرغم سخنان برخی از منتقدین با ذوات یا ممکنات سرو کاری ندارد ، بلکه به واقعیت موجود پرداخته واصل نخستین او یک اصل وجودی است . بدین سان دکارت به انسان و واقعیت انضمامی او توجه دارد . برای همین است که بخصوص بعدازانتشار کتاب "اصول" سعی بیشتر او بر این بوده که نظریه اش را درباره طبیعت تکمیل کند و همچنین به انسان انضمامی توجه کند ، یعنی به موجودی که در نزد او نفس و جسم کاملا" اتحاد دارند . اینجاست که در بحث انسان در عرصه وجودی بعد از اثبات وجود جواهر سه گانه در هستی شناسی دکارت ، به واقعیت وجودی ابعاد دوگانه انسان نزد وی پرداخته شده است . تاکید دکارت بر نفس غیر مادی ، محور و بحث انگیزترین بخش ثنویت اوست . دکارت برای اثبات جوهر نفسانی و تجرد آن و استقلال وجودی آن از بدن ابتدا وجود نفس را اثبات می کند و سپس به بیان ماهیت آن می پردازد . در واقع بخش مهم در مابعدالطبیعه دکارتی پیرامون طبیعت و ماهیت انسان بخش فکر انسان است. نگاه به انسان دکارتی در عرصه عمل ، یکی دیگر از مهمترین جنبه های انسان شناسی دکارت است ، چون عقیده دکارت بر این بوده که قبل از تدوین اخلاق علمی باید اول از همه علم مربوط به طبیعت انسان را وضع کرد ، در فصل سوم از بخش دوم رساله ابتدا به علم مربوط به وظایف الاعضاء پرداخته شده است . بعد از توضیح بعد جسمانی و چگونگی عملکرد آن ، پیرامون انفعالات و اینکه دکارت آن را صرفا" از منظر طبیعی تبیین می کند ، پرداخته شده است . در واقع نظریه اتحاد نفس و جسم چار چوبی برای بحث هایی است که او در مورد انفعالات مطرح می کند . جایگاه اخلاق در فلسفه دکارت از مباحث بسیار مهم مربوط به انسان است که به تفصیل در بخش سوم در فصل انسان در عرصه عملی مطرح شده است . بخش سوم رساله به فلسفه مبتنی بر موضوعیت دکارت اختصاص دارد . این اصل بیانگر این است که دکارتی که بنیاد فلسفه اش را بر پایه " فکر می کنم ، پس هستم " به عنوان یک قضیه وجودی بنا نهاده است و نظام فلسفی خود را بر اساس " فاعلیت شناسا " قرار می دهد ؛ در واقع فلسفه مبتنی بر موضوعیت را به عنوان یک مفهوم کاملا" بدیع در دل نظام فلسفی خود قرار داد که خود طرز نگرشی است که در عرصه های مختلف پنچ معرفتی ، اخلاقی و عملی ، زیبایی شناسی و هنر که مبنا را بر فاعل شناسا ، فاعل فعل اخلاقی ، داور زیبا شناختی و پدید آورنده اثر هنری می گذارد . از اینرو فلسفه مبتنی بر موضوعیت در عصر جدید یکی از مباحث اساسی و مهم فلسفه غرب است که با دکارت و اندیشه او مطرح می شود . فلسفه مبتنی بر موضوعیت دکارت در عرصه زیبایی شناسی نیز از مباحث مربوط به بخش سوم است . بالاخره در فصل پایانی از بخش سوم رساله به نتایج و دستاوردهای فلسفه مبتنی بر موضوعیت در نوع نگرش جدید به انسان و طبیعت پرداخته شده . برای همین ابتدا به بحث اصالت بشرکه از پرنفوذترین عناصر فلسفه جدید است ، پرداخته شده که شاخه اصلی آن از بطن فلسفه دکارت برخاسته ؛ دکارتی که در صدد یافتن مبنای یقین بر آمد ، آن را بعد از شک دستوری خود در " انسان " جست و بر اساس معیاری که برای درستی و یقین به دست داده بود ، عقل بشری محوریت می یابد . بالاخره اینکه بادکارت و اندیشه او که فلسفه مبتنی بر موضوعیت مطرح می شود و با تبدیل شدن انسان به محوریتی که در جهان دارد و اینکه جهان تصویری است که در ذهن انسان وجود دارد ، رویداد دیگری به نام تسلط بی حد و حصر انسان بر جهان و بحث تکنولوژی مطرح می شود . ازاینرو شاید بتوان مظاهر عمده عصر جدید مثل : علم و فن آوری ، هنر جدید وعلم جدید را ، همه از آثار و عوارض" فلسفه مبتنی بر موضوعیت" دانست ؛ زیرا وجه مشترک تمام مظاهر عصر جدید این است که در آنها انسان به جهت فاعل شناسا بودن، قدرت استیلا برموجودات راکه اینک متعلق اوهستند، یافته است .
هرمنوتیک و فهم از نگاه گادامر و شهید مطهری
نویسنده:
سیمین اسفندیاری، پرستو غلامی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
چکیده: هرمنوتیک دانشی است که به فرآیند فهم یک اثر می پردازد تا راهی بهتر برای فهم اثر ارائه کند و در مواردی هرمنوتیک به معنای تفسیر به کار می رود که دقیق نیست. رویکردهای اولیه به علم هرمنوتیک معطوف به تفسیر متن بوده که در دوره حاکمیت مذهب بیشتر متون دینی مورد توجه و تفسیر قرار می گرفته است. پس از آن دوره هرمنوتیک فلسفی است که نماینده های آن هایدگر و گادامر هستند که نگاهی وجودی به فهم و تفسیر دارند و این دوره هرمنوتیکی با گادامر کمال می یابد و دوره شکوفایی و اوج هرمنوتیک است. سپس دوره هرمنوتیک مدرن است که بیشتر رویکردی انتقادی به هرمنوتیک فلسفی است. هرمنوتیک با شکل خاص و گسترده ای که میان فیلسوفان غربی وجود دارد در میان مسلمان نبوده است، اما گاهی برخی بحثها قرابت و نزدیکی با بحث هرمنوتیک دارد. مطهری به عنوان یکی از حکمای نوصدرایی در بحث فهم متن، خاصه متن قرآن سخنان مهمی بیان داشته که حاکی از اهمیت بحث فهم و تفسیر متن است. ایشان معتقد بودند در فهم متن نباید به ظواهر متن اکتفا کرد و باید برای رسیدن به درک مقصود مؤلف به ورای ظاهر متن رفت و مراد او را از تألیف آن متن دریافت کرد. البته از نظر مطهری رسیدن به این مهم به ویژه در متون مقدس مستلزم روش شناسی خاصی است. این مقاله بر آن است تا هرمنوتیک فلسفی گادامر و فهم متن و شرایط آن از نگاه مطهری را بایکدیگر مقایسه کند.
بررسی براهین اثبات وجود خدا در فلسفه اسپینوزا و ملاصدرا
نویسنده:
ضیاء الدین کرمی استاد راهنما: سیمین اسفندیاری استاد مشاور: اسداله آژیر
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
پژوهش حاضر جستاری است؛ در بحث وجود خدا، که مقصود از آن، بررسی براهین اثبات وجود خدا از دیدگاه دو فیلسوف بزرگ، یعنی؛ صدرالمتألهین شیرازی و اسپینوزا است. این پژوهش؛ نخست به تبیین مبانی و اصولِ فلسفی این دو اندیشمند، که می تواند در اثبات وجود خدا، کاربرد داشته باشد، پرداخته است. پس از آن، پژوهش به بحث اثبات هستی حق تعالی، و براهین اثبات وجود آن، از منظر این دو فیلسوف پرداخته است. مباحث مطرح شده در اینجا بیان می کند که اسپینوزا با اقتباس و الهامِ از یک نظام هندسی اقلیدسی، فلسفه خود را بر محور خدا به عنوان یک جوهر واحد، پی ریزی نموده است. او با ارائه نظریه وحدت جوهر و اینکه هر چه در عالم هستی وجود دارد، حالات و اعراض آن است، که نه می توانند بدون آن جوهر موجود شوند و یا به تصوّر آیند و نیز با استفاده از مفهوم و تصور خداوند به عنوان یک تصوّر واضح و متمایز، به اقامه براهین، در اثبات خداوند پرداخته است. صدرالمتألهین شیرازی نیز با پایه گذاری بنیان حکمت متعالیه، و با طرح امکان فقری، برهان امکان و وجوب مشائیان را غنا بخشده و همچنین با ارائه نظریه حرکت جوهری، برهان حرکت را تکمیل کرده و سرانجام با استفاده از مبانی و اصولی چون؛ اصالت وجود و وحدت تشکیکی وجود، که محصول تلاش فکری ایشان است، برهان صدّیقین را عرضه کرده است. سرانجام پژوهش، به بررسی تطبیقی دیدگاه دو فیلسوف، راجع به براهین وجودی و براهین معلول محور، پرداخته و از این طریق، علاوه بر شناخت اشتراکات و مختصات آنها در باب این براهین، به این سوال اساسی و مهم، که آیا حقیقتاً این براهین توانسته اند وجود خدا را به نحو یقینی، اثبات نمایند، پاسخ می دهد.
بررسی تفکر اشراقی در فلسفه ابن سینا
نویسنده:
سمیه نجفی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
ابن سینا به عنوان یکی از شارحان و معلمان بزرگ فلسفه ارسطویی بیش از هر چیز فیلسوفی عقل گراست که به استدلال و فلسفه استــدلالی – بحثی اهمیت زیادی می دهد؛ اما در بعضی آثار او رگه هایی از تمایل وی به اشراق یافت شده که جهت گیری او به سمت راه اشراق و شهود را نشان می دهد، از میان مهم ترین آثار ایشان با رنگ و بوی اشراقی می توان به رسائل رمزی شیخ، همچون حی ابن یقظان، رساله الطیر، سلامان و ابسال اشاره کرد.که البته از همه اینها مهمتر سه نمط آخر اشارات در بهجت و سعادت، مقامات العارفین و اسرارالآیات است. رویکرد اشراقی ابن سینا دارای منابع معرفتی ویژه ای است که غیر ازکتب و شرح و تفسیر های آرای ارسطو و یونانیان می باشد. او تنها راه رسیدن به اشراق را بی اعتنایی به امور مادی و سر سپردن به سیر و سلوک باطنی می پنداشته است. ابن سینا خود صریحاً به گرایش اشراقیش اشاره کرده و در مقدمه منطق المشرقیین که باقی مانده از حکمت مشرقی ایشان است از گرایش دیگر و جدا شدن از شریکان مشایی سخن می گوید.واژگان کلیدی: ابن سینا ، افلاطون، فلوطین، سهروردی، شهود، فلسفه مشائی، فلسفه اشراق
«کوگیتو»ی دکارت و جهات تاریخی آن در اندیشۀ آگوستین و «انسان معلق» ابن سینا
نویسنده:
سیمین اسفندیاری
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
در مقاله حاضر ابتدا به تبیین «کوگیتو» یا «میاندیشم» دکارت بعنوان آغازگر فلسفة عصر جدید در تاریخ غرب و اینکه چگونه از نظر او فکر و نفس، مقدم بر هر شیئی است، پرداخته میشود. او میخواهد با شک دستوری خود و سفر به درون، نشان دهد که قوای عقلی انسان قادر به گذر از جهان محسوس و تجربه و رسیدن به جهان حقایق است و بدینسان انسان قادر به شناخت نفس خویش نه بنحو استنتاجی بلکه بنحو شهودی است. در واقع با «میاندیشم» دکارت بر اصالت و نقش قوام بخشی اندیشة انسان برای کل عالم تأکید میشود؛ زیرا انسان مقام تازهیی در هستی مییابد. او خود را موجودی میشناسد که وجودش یقینیتر از همه چیز است. در حقیقت دکارت در تأملات خود ضرورت یک نقطة آغاز مبتنی بر اصالت فاعل شناخت را احساس میکند؛ بدین معنا که فلسفه میبایست از تأملات یک «من» خودآگاه آغاز شود.سپس بمنظور ریشهیابی تاریخی اندیشة دکارت به آگوستین پرداخته شده است، زیرا آگوستین ظاهراً نخستین کسی است که فکر انسان را دلیل بر وجود او میداند و از این لحاظ او را میتوان پیشرو دکارت دانست. در نهایت نیز بالاخره برهان «انسان معلق» ابن سینا و اینکه چگونه آدمی میتواند مجرد از هر چیزی باشد جز نفسش، مطرح میشود؛ اینکه آیا میتوان گفت که نسبت ابن سینا در فلسفه های عصر جدید بنحوی انعکاس یافته است؟ یعنی آیا در عصر جدید، تمثیل «انسان معلق» ابن سینا در «فکر میکنم، پس هستم» مورد استفاده نبوده است؟ در حقیقت میتوان «کوگیتو»ی دکارت را نوعی «انسان معلق» ابن سینا دانست که بنحو بیواسطه بخود شهود دارد. در «کوگیتو»ی دکارت گویی «انسان معلق» ابن سینا اتکای فکر و هستی خود را در همان نکتة تلاقی فکر و هستی مییابد، زیرا هستی از طریق فکر بنحو مستقیم و بیواسطه نسبت بخود حضور دارد و فکر با آگاهی از «خود» هستی پیدا میکند.
تطبیق «خودشناسی» ازمنظر کی‌یرکگارد و شیخ اشراق
نویسنده:
سیمین اسفندیاری ، آزاده الیاسی
نوع منبع :
مقاله , مطالعه تطبیقی
منابع دیجیتالی :
چکیده :
در مقاله حاضر به بررسی موضوع خودشناسی از بعد عرفانی و فلسفی از دیدگاه شیخ شهاب‌الدین سهروردی و سورن کی‌یرکگارد با نگاهی مقایسه‌ای پرداخته می‌شود .کی‌یرکگارد معتقد است پرداختن به امور کلی و ماهیت اشیاء موجب شده که انسان از خویشتن را خویش غافل شود. شیخ اشراق نیز در آثار متعدد به خصوص در داستان‌های رمزی‌اش همواره به عوامل غفلت انسان از ذات خویش پرداخته است.آنچه کی‌یرکگارد به عنوان سیر اگزیستانس برای دست یافتن به «خودشناسی» در مراحل مختلف بیان می‌کند، او را بیش از همه به تعالیم عرفانی سهروردی نزدیک می‌کند؛ زیرا او دل سپردن به خداوند و کوشش توأم با ایمان و جدیت برای تحول در باطن را از مهم‌ترین ابزارهای خودشناسی معرفی می‌کند . البته در این خصوص تفاوت هایی با سهروردی دارد؛ زیرا در تفکر وی هیچ اعتقادی به استفاده از گزاره‌ها و تحلیل‌های عقلی البته از نوع عقل گرایی روشنگری ، در ارتباط با مسئله «خودشناسی» وجود ندارد؛ این درحالی است که سهروردی شیوۀ درست سیر به سوی حقیقت خود را استفاده از هر دو روش عقلی و عرفانی می‌داند که مکمل یکدیگرند.ضمن اینکه کی یرکگارد ایمان را فوق عقل می داند که البته این به معنای ایمان در مقابل و علیه عقل نیست .
صفحات :
از صفحه 315 تا 336
رابطه ی عقل و ایمان از دیدگاه توماس آکویناس و آیت الله جوادی آملی
نویسنده:
زهرا هاشمی
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
پژوهش حاضر به منظور ارائه و تطبیق دیدگاه آیت الله جوادی آملی و توماس اکویناس در باب رابطه‌ی عقل و ایمان تدوین یافته است.با توجه به اهمیت مسأله‌ی عقل و ایمان و ارتباط و پیوند این دو، به عنوان ابزاری برای رسیدن به حقیقت و سعادت انسانی از دیدگاه استاد جوادی آملی و اکویناس، این پژوهش در نظر دارد که به ارائه و تطبیقدیدگاه این دو فیلسوف اسلامی و مسیحی در باب رابطه عقل و ایمان بپردازد. برای این منظور بعد از بیان معنی لغوی و اصطلاحی عقل و ایمان و نگاهی به تاریخچه بحث عقل و ایمان در اسلام و مسیحیت، ضمن ارائه‌ی آراء و نظرات جوادی آملی و اکویناس به تطبیق دیدگاه آن دو فیلسوف درباره‌ی ایمان و اقسام آن، متعلّق ایمان، عقل و محدودیت آن و رابطه‌ی عقل و ایمان پرداخته شده است. مباحث مطرح شده در این رساله روشن می‌سازد که از دیدگاه هر دو فیلسوف بین عقل و ایمان سازگاری و هماهنگی وجود دارد. هر دو متفکر ضمن ارزش‌گذاری بر عقل، به محدودیت آن اذعان دارند و معتقدند که عقل انسان بدون یاری و کمک وحی نمی‌تواند انسان را به حقیقت و سعادت نهایی برساند. رابطه‌ی عقل و ایمان در اندیشه اکویناس با تفکیک قلمرو عقل و ایمان از یکدیگر تبیین می‌شود و عقل و ایمان را دو راه مستقل برای درک حقیقت می‌داند؛ اما آیت الله جوادی قائل به رابطه‌ی دو طرفه بین عقل و دین است و معتقد است که عقل در کنار نقل و همتای آن است و می‌تواند از منابع معرفتی و اثباتی دین باشد.
  • تعداد رکورد ها : 27