جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
جستجو در برای عبارت
مرتب سازی بر اساس و به صورت وتعداد نمایش فرارداده در صفحه باشد جستجو
  • تعداد رکورد ها : 4570
بررسی رابطه «معرفت النّفس» و «معرفت به ولی» از منظر علامه طباطبایی
نویسنده:
پدیدآور: امیرحسین آقائی ؛ استاد راهنما: مهدی سپهری ؛ استاد مشاور: علی اصغر خندان
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
چکیده :
در عصر غیبت امام زمان (عج)، ارتباط روحی و انفسی با ائمه (ع) اهمیت ویژه‌ای پیدا می‌کند. با توجه به غلبه رویکرد تجربی مدرنیته، نیاز به تقریری از امامت و ولایت احساس می‌شود که برای مخاطب ملموس و شهودی باشد. از آنجا که معرفت انسان به خود، حضوری و وجدانی است، معرفت به ولیّ نیز اگر از طریق نفس حاصل شود، شهودی خواهد بود. این پژوهش به بررسی رابطه‌ی معرفت النفس و معرفت به ولی از منظر علامه طباطبایی می‌پردازد. تبیین موضوع 1. مفهوم ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی ولایت به معنای قرب وجودی و احاطه علمی یک موجود بر موجود دیگر است. از آنجا که همه‌ی موجودات جز خدا فقیرند، تنها خداوند است که ولایت حقیقی دارد. ولایت ائمه (ع) نیز به این معناست که آن‌ها در تمام شئون خود تسلیم خداوند هستند و خداوند متکفل هدایت آن‌هاست. 2. معرفت النفس و ادراک ولایت معرفت النفس، سیر درونی برای قطع تعلقات از غیر خدا است. وقتی انسان از ماسوی الله دل بکند، فقر ذاتی خود را درمی‌یابد و به مقام عبودیت می‌رسد. این معرفت، زمینه‌ساز شهود ولایت الهی است. رابطه معرفت النفس و معرفت به ولی 1. ادراک ولایت در قوس نزول (ولایت تکوینی) انسان با رجوع به نفس خود، حقیقت مطلقه‌ی ولایت الهی را درمی‌یابد که تمام تعینات (از جمله نفس خودش) ظهورات آن هستند. این ادراک، پیش از التزام به شرع حاصل می‌شود. 2. ادراک ولایت در قوس صعود (ولایت تشریعی) پس از عمل به دستورات دینی، انسان متوجه می‌شود که ولایت، باطن شریعت است. با معرفت به نفس، حضور ولیّ را در وجود خود شهود می‌کند و درمی‌یابد که امام، هدایتگر او به سوی کمال است. نتیجه‌گیری از دیدگاه علامه طباطبایی، معرفت النفس، کلید شهود ولایت است. این معرفت هم در ساحت تکوینی (پیش از شرع) و هم در ساحت تشریعی (پس از عمل به دین) محقق می‌شود. بنابراین، تقویت معرفت نفس، راهی اساسی برای درک حضوریِ امامت و ولایت در عصر غیبت است.
بررسی ولایت و امامت از نظر ابن عربی و علامه طباطبائی
نویسنده:
پدیدآور: سیامک قربانی پور ؛ استاد راهنما: قدرت الله خیاطیان ؛ استاد مشاور: عظیم حمزئیان
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
چکیده :
ولایت و امامت از مباحث مهم و اساسی مکتب اسلام است که در علوم مختلف اسلامی، از جمله در عرفان اسلامی بدان پرداخته شده است. از جمله ابن عربی - بنیان‌گذار عرفان نظری و نویسنده پر‌ تألیف- و علامه طباطبائی - مفسّر، فیلسوف و عارف معاصر- دیدگاه‌های خود را درباره آن بیان کرده‌اند. مسأله پژوهش حاضر این است که ابن عربی و علامه طباطبائی چه تبیینی از ولایت و امامت ارائه کرده‌اند و شباهت‌ها و تفاوت‌های نظر آنان چه تحلیلی دارد؟ روش بررسی پژوهش، توصیفی - تحلیلی از نوع مقایسه‌ای (مکتب امریکایی) و جمع‌آوری داده‌ها به شیوه کتابخانه‌ای است. نتایج بررسی: ابن عربی انسان کامل را مردمک چشم خداوند و خلافت را وجه ظاهری و ولایت را وجه باطنی امامت و امام مطاع را صاحب عصمت، علم لدنّی و و ولایت مطلقه می‌داند. وی خود را خاتم ولایت مقیده محمدیه، امام مهدی (ع) را خاتم ولایت خاصه یا مطلقه محمدیه و عیسی (ع) را خاتم ولایت عام می‌داند. علامه طباطبائی برخورداری از ولایت را شرط اصلی امامت و هدف امامت را هدایت به امر و تربیت نفوس در نظر می‌گیرد؛ او امام مهدی (ع) را خاتم ولایت مطلقه الهی معرفی می‌کند. هر دو اندیشمند ولایت مطلقه را باطن امامت و امام الهی را واسطه فیض میان حق و خلق، معصوم و دارای علم لدنّی می‌دانند. هر دو بر ضرورت شناخت باطنی و ظاهری امام تأکید می‌کنند و در نهایت امام مهدی (ع) در اندیشه هر دو متفکر، خاتم ولایت مطلق الهی و تجلی کامل حقیقت محمدی است. به هر حال، علامه طباطبائی مراتب ولایت را به‌طور روشن مشخص نمی‌سازد درحالیکه ابن عربی شرح گسترده‌تری در مورد مراتب ولایت ارائه می‌دهد. درنهایت، نزدیکی در دیدگاه‌های آنان نشان‌دهنده پیوند عمیق در فهم عرفانی و حکمی ولایت در اسلام است؛ بنابراین، این نزدیکی می‌تواند به تقویت وحدت اسلامی و ترویج گفت‌ وگو میان مذاهب اسلامی کمک کند.
بررسی تطبیقی کارکردهای دین از دیدگاه اقبال لاهوری و علامه طباطبایی
نویسنده:
پدیدآور: نعیمه جمشیدی ؛ استاد راهنما: ابراهیم نوری
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
منابع دیجیتالی :
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
دین مجموعه‌ای از تعالیم و دستورالعمل‌هایی است که خداوند به وسیله وحی توسط پیامبران برای سعادت بشری نازل کرده است. یکی از مباحث کلام جدید و فلسفه دین به عنوان روشی برای پاسخگویی به انتظار بشر از دین کارکرد دین است که بسیاری از اندیشمندان به کارکرد دین در ابعاد مختلف پرداخته‌اند، اقبال لاهوری و علامه طباطبایی از جمله اندیشمندانی هستند که در آثار خود به رواج تعالیم اسلامی براساس منطق و شرایط جامعه پرداخته‌اند. هدف از این پژوهش بررسی تطبیقی دیدگاه اقبال لاهوری و علامه طباطبایی درباره کارکردهای دین در فرد و جامعه و وجوه اشتراک و افتراق میان نظرات آنها می‌باشد. روش کار به صورت توصیفی-تحلیلی با رویکرد تطبیقی بوده و گردآوری مطالب با روش کتابخانه‌ای انجام شده است. نتایج حاکی از آن است که هر دو اندیشمند دین را امری فطری و الهی می-دانند. از نظر آنها دین در ابعاد مختلف اخلاقی، فرهنگی، فردی و اجتماعی احیاکننده فرد و جامعه می‌باشد. علامه و اقبال در کارکردهای دین سیاست و علم و اخلاق و انسان و آزادی دارای اشتراکاتی هستند و اختلاف نظر آنها با یکدیگر در زمینه خاتمیت و وحی می‌باشد. اقبال وحی و بالتبع خاتمیت را بر مبنای کلام جدید مبتنی بر تجربه دینی تبیین کرده و خرد استقرایی را نشانه ظهور خاتمیت می‌داند، در صورتی که علامه وحی را به روش سنتی به استناد آیات و روایات و به تبیین آن پرداخته است. او معتقد است خاتمیت براساس جاودانگی دین معنا پیدا می‌کند.یعنی دین اسلام دین کامل و جامع می‌باشد و در کتاب آن هیچ تحریفی صورت نگرفته است. او رسیدن بشر به بلوغ فکری را عاملی می‌داند که موجب شده بشر وظایفی که قبلا وحی برای آن انجام داده را بر عهده گیرد.
مساله هبوط انسان درقرآن با تکیه بردیدگاه ملاصدرا و علامه طباطبایی
نویسنده:
پدیدآور: علیرضا قوامی خطیب ؛ استاد راهنما: سید حسن بطحایی ؛ استاد مشاور: عباس حاجیها ؛ استاد مشاور: حسین رحمانی تیرکلایی
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
چکیده :
مفهوم هبوط انسان از جمله موضوعات اساسی در انسان‌شناسی دینی و فلسفی است که به‌ویژه در قرآن کریم، جایگاه برجسته‌ای دارد. این مفهوم در داستان حضرت آدم (ع) و هبوط او از بهشت به زمین مطرح شده و از دیرباز مورد توجه اندیشمندان اسلامی بوده است. پژوهش حاضر با هدف بررسی و تطبیق دیدگاه دو متفکر برجسته جهان اسلام، ملاصدرا و علامه طباطبایی، درباره مسئله هبوط انسان انجام گرفته است. ملاصدرا در چارچوب حکمت متعالیه، هبوط را فرایندی وجودی و مرتبط با حرکت جوهری می‌داند که لازمه کمال و بازگشت نفس انسانی به مبدأ الهی است. از دیدگاه وی، انسان برای طی مراتب وجودی، باید از عالم عقل به عالم ماده نزول یابد و این هبوط، نه مجازات، بلکه زمینه‌ساز رشد و تعالی اوست. در مقابل، علامه طباطبایی در تفسیر المیزان، هبوط را نوعی نزول مقامی و ارشادی معرفی می‌کند که در نتیجه انتخاب و ترک اولی توسط حضرت آدم (ع) رخ می‌دهد. به باور او، هبوط زمینه‌ساز تحقق خلافت انسان در زمین و بروز اختیار، توبه و هدایت الهی است. این پژوهش با رویکرد توصیفی-تحلیلی و بر پایه منابع تفسیری و فلسفی انجام شده و تلاش دارد ضمن روشن ساختن ابعاد مختلف مفهوم هبوط، وجوه اشتراک و افتراق این دو دیدگاه را تبیین کند. یافته‌ها نشان می‌دهد که هر دو متفکر، هبوط را لازمه سیر تکاملی انسان می‌دانند، اما اختلاف آن‌ها در مبانی هستی‌شناختی، نوع تفسیر از بهشت و نقش اختیار انسانی، منجر به ارائه دو تحلیل متمایز از این مفهوم شده است. کلیدواژه‌ها: هبوط، نزول، ملاصدرا، علامه طباطبایی، قرآن کریم، انسان‌شناسی فلسفی
چگونگی تحقق طریقه معرفت نفس توسط قرآن بر اساس اندیشه علامه طباطبایی
نویسنده:
پدیدآور: مهدی پرویزی ؛ استاد راهنما: اصغر نوروزی ؛ استاد مشاور: رحمان بوالحسنی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
دو دیدگاه درباره طریق معرفت نفس در شریعت وجود دارد. از نگاه برخی در شریعت نحوه دست‌یابی به معرفت نفس (علیرغم مطلوبیت ذاتی آن) مسکوت است اما به اعتقاد عده‌ای دیگر شریعت تبیین تام طریق معرفت نفس است. حال چون آثار علامه طباطبایی امکان تامل در دیدگاه دوم را فراهم می‌آورد پژوهش حاضر (به منظور وضوح نحوه ارتباط طریقه معرفت نفس با قرآن) در صدد بررسی «چگونگی تحقق طریقه معرفت نفس توسط قرآن بر اساس اندیشه علامه طباطبایی» است. از آن‌جا که این مقصود متوقف بر آشکار شدن «نقش قرآن در ظهور و فعلیت طریقه معرفت نفس» همچنین «کیفیت ایفای این نقش توسط قرآن» است پژوهش پیش‌رو در مرحله اول «فعلیت طریقه معرفت نفس با قرآن» و در مرحله دوم «مراحل و فرآیند این فعلیت» مورد بررسی و توصیف قرار می‌دهد تا در ضمن تبیین اثر خاص قرآن [با عنوان عینیت وجود طریقه معرفت نفس] چرایی و چگونگی تحقق طریقه معرفت نفس تبیین گردد. در نتیجه این پژوهش معلوم می‌شود: قرآن (به‌خاطر اصلاح اعمال، ملکات و ذات انسان) علت شکل‌گیری معرفت نفس است. لذا حق تعالی (توسط قرآن) انسان را در طول حیات دنیا به فناء و تجلی توحید می‌رساند. البته باید توجه داشت که این امر ریشه در تنزیل و تأویل قرآن دارد، یعنی از آن‌جا که اقتضای تنزیل قرآن: تفصیل حقیقت توحید به صورت معارف، اخلاق و احکام است و اقتضای تأویل قرآن: اجمال این مفصلات در توحید می‌باشد قرآن با سریان توحید در تمام ابعاد وجود انسان (به‌واسطه توجه او به نفس خویش و اشتغال وی به اصلاح امور خود) موجب تجلی توحید و فناء افعالی، صفاتی و ذاتی می‌شود. بر این اساس قرآن طریقه معرفت نفس را در فرآیند «تفصیل مجمل» و «اجمال مفصل» محقق می‌سازد.
نشاط فردی از دیدگاه تفسیری علامه طباطبایی
نویسنده:
پدیدآور: سلوی عبدالامیر ارکان المسلماوی ؛ استاد راهنما: مجتبی قربانیان
نوع منبع :
رساله تحصیلی
چکیده :
موضوع نشاط روحی یکی از موضوعات مهم و اساسی در اندیشه اسلامی است و مورد توجه فیلسوفان و متفکران برجسته قرار گرفته است. در این پژوهش، دیدگاه علامه محمد حسین طباطبایی درباره عوامل موثر در تحقق فعالیت روحانی و نتایج تفسیری آن مورد مطالعه قرار گرفته است. در این تحقیق که با استفاده از روش توصیفی-تحلیلی انجام می‌شود، نویسنده در پی استخراج عوامل موثر بر نشاط روحی و ارائه مهم‌ترین نتایج تفسیری حیویت ذاتی از دیدگاه علامه طباطبائی است. از دیدگاه علامه طباطبائی، عوامل موثر بر نشاط روحی را می‌توان به دو دسته عوامل نظری و عوامل عملی تقسیم کرد. در بعد نظری، قدرت ایمان به خدا، تعمق و تأمل در آیات الهی، ایمان و اعتقاد به معاد و نبوت و امامت و ایمان به قرآن کریم از مهم‌ترین عوامل اصلی هستند. اما در بعد عملی، ابعاد اخلاقی، شرعی، اجتماعی و فرهنگی را در بر می‌گیرد که از عوامل تاثیرگذار هستند. نتایج تفسیری این حیات ذاتی در محدوده وسیع و عمیقی نمایان می‌شوند. در این چارچوب، علامه به مواردی از جمله حسن ظن به خداوند و مخلوقات، وفاداری به پیمان، عزت، احساس رضایت و آرامش درونی، مقاومت در برابر مشکلات زندگی، و تحقق سعادت دنیوی و اخروی اشاره می‌کند. به طور کلی، از نگاه علامه طباطبایی، فعالیت معنوی نقش اساسی در ساخت شخصیت متعالی انسان مؤمن و تحقق سعادت و آرامش وی ایفا می‌کند.
علم و عصمت امام از دیدگاه علامه مجلسی و علامه طباطبایی
نویسنده:
پدیدآور: عابد حسین ؛ استاد راهنما: سید محمد علی داعی نژاد ؛ استاد مشاور: حسن ترکاشوند
نوع منبع :
رساله تحصیلی
چکیده :
صفات امام همواره مورد تحقیق دانشمندان اسلامی بوده است.عصمت و علم امام از مهم ترین صفاتی است که خصوصا دانشمندان شیعه به تبیین و اثبات آنها پرداخته اند با توجه به اینکه علامه مجلسی از محدثان بزرگ شیعه است که بیشتر رویکرد نقلی دارد و علامه طباطبایی از فلاسفه بزرگ شیعه می باشد که بیشتر رویکرد فلسفی و عقلی دارد، ضروری است آثار این دو دانشمند بزرگ شیعه بررسی وتفاوت ها و مشترکات شان در بحث علم و عصمت امام که تاکنون به صورت مستقل و به تفصیل تحقیق نشده است، روشن گردد. علامه مجلسی عصمت را موهبت‌ و توفیقی‌ از جانب‌ خدا دانسته‌، که‌ تنها انبیاء و ائمه:‌ به‌ این‌ کرامت‌ و منزلت‌ رسیده اند و از جمیع‌ محارم ، روی‌ گردان بوده اند البته‌ کسب ‌مدارجی‌ از این‌ ملکه‌ راسخه‌ عصمت‌ برای‌ دیگران نیز غیر ممکن‌ نمی‌ باشد. از نظرعلامه طباطبایی عصمت نوعی از علم است که صـاحبش‌ را از معصیت‌ و خطا منع‌ می‌کند نمی‌گذارد صاحبش مرتکب معصیت و خطا گردد.علامه مجلسی مواردی مانند امام حفظ کننده شریعت،گناه منافی اطاعت مطلقه و تسلسل را به عنوان دلیل عقلی بر عصمت امام ولی علامه طباطبایی اموری مانند اعتماد و وثوق به امام ،اطاعت مطلق، اسوه بودن امام ،لزوم تسلسل را به عنوان دلایل عقلی بر عصمت امام ذکر کرده است. علامه مجلسی ، آیه تطهیر،آیه اطاعت،آیه ابتلاء،آیه صادقین را به عنوان دلیل نقلی از قرآن بر عصمت امام ذکر نموده است،ولی علامه طباطبایی آیه های قرآنی مانند آیه عهد امامت ،آیه تطهیر را به عنوان دلیل نقلی از قرآن کریم ذکر نموده است.و دلیل نقلی از روایات مانند حدیث ثقلین ، حدیث سفینه را آورده است . علامه مجلسی ،علم امام را در بعضی از امور متغیر و در بعضی ثابت می داند و در علم متغیر بداء واقع می شود و در علم ثابت بداء واقع نمی شود ،همچنین علم امام افزایش را پذیرید و کیفیت افزایش هم از اجمال به تفصیل می باشد،علامه طباطبایی ،علم امام را بالفعل می داند و برای آگاهی آنان کم توجهی کفایت می کند. روش تحقیق در مباحث توصیفی تحلیلی و روش گردآوری کتابخانه ای می باشد.
کاربست‌های مبانی اعتقادی اسلام در مقابله با نفوذ شیاطین در ساحت علم و عقیده و عمل انسان با تأکید بر آراء علامه طباطبایی
نویسنده:
پدیدآور: محمد علی پوریگانه ؛ استاد راهنما: حسن پناهی آزاد ؛ استاد مشاور: ابوالحسن غفاری
نوع منبع :
رساله تحصیلی
چکیده :
همواره، ادیان الهی، علی الخصوص دین اسلام، بر وجود ابلیس و شیاطین جنی و انسی، تأکید کرده‌اند. طبق بیان قرآن، سنت و حکمت اسلامی، شیاطین همواره می‌کوشند با مداخله در آگاهی‌ها و عقیده و عمل انسان، او را از مسیر حق و صدق، منحرف کنند. فرهنگ وحیانی اسلام، طرق مختلفی برای مقابله و رفع این چالش ارائه کرده است. پژوهش حاضر به روش توصیفی ـ تحلیلی و با تأکید بر آرای علامه طباطبایی، کوشیده است تا کاربست‌های مبانی اعتقادی اسلام را در پیشگیری و رفع خطا یا انحراف حاصل از دخالت شیاطین در فرایند تحصیل علم و عقیده و عمل آدمی، کشف و ارائه نماید. در تحقیق حاضر، ابتدا آیات مرتبط استخراج و طبقه‌بندی شده‌ و سپس تفسیر و توضیح آیات، مورد بررسی قرار گرفته است. یافته‌های تحقیق حاکی از این است که مبانی اعتقادی اسلام، معیاری مؤثر در ارزیابی معرفت‌های حاصل برای انسان در مقابله و رفع تأثیرات شیاطین می‌باشند. شیاطین از طریق وسوسه در انسان مشرک نفوذ می‌کنند و علم واقع‌بین او را منحرف می‌کنند، اینجاست که کارکردهای مبانی اعتقادی اسلام ظاهر می‌گردد؛ زیرا توجه صحیح، به حوزه‌های مختلف توحید الهی، سبب می‌شود، تا انسان در ارزیابی معارف‌ خود بدان مراجعه کند و نتیجه آن خنثی شدن حمله شیاطین به قوای معرفتی است؛ زیرا انسان توحیدی تنها از روی علم قطعی، عمل می‌کند. در ساحت عقیده و عمل نیز انسان توحیدی با بهره‌گیری از لوازم ایمان توحیدی‌اش، در آرامش حقیقی به سر برده و از اضطراب‌های شیطانی در امان است. همچنین باور به نبوت و امامت در پیشگیری و رفع خطایای حاصله برای انسان، نقش مهمی را ایفا می‌کنند، زیرا مؤمن واقعی با مرجع قرار دادن انسان کامل، علم و عقیده و عمل خود را در صراط مستقیم الهی، تربیت کرده و با پالایش و تهذیب معرفت حاصله از راهنمایی‌های ایشان، می‌تواند به عقیده صحیح و عمل صالح دست یابد. توجه به معاد و لوازم آن نیز سبب می‌شود تا مراقبه و محاسبه راهگشایی برای مؤمنین در ساحات مختلف علم و عمل، حاصل شود و شیاطین را از نفوذ در انسان آخرت‌بین، منع کند.
نقش مبانی دینی در ایجاد ارزش‌های اجتماعی از نظر مکتب تشیع باتکیه‌ بر آرای علامه طباطبایی و شاگردان
نویسنده:
پدیدآور: انعام رضا ؛ استاد راهنما: محمد مهدی گرجیان ؛ استاد مشاور: محمد مهدی قایمی امیری
نوع منبع :
رساله تحصیلی
چکیده :
در جوامع اسلامی، دین نقش بسزایی در شکل‌گیری و ایجاد ارزش‌های اجتماعی ایفا می‌کند. با این وجود، چگونگی تأثیر آموزه‌های دینی، به‌ویژه در مکتب تشیع، بر این ارزش‌ها نیازمند بررسی دقیق و جامع است. این پژوهش به بررسی این مسئله می‌پردازد که مبانی دینی در مکتب تشیع، با تأکید بر آرای علامه طباطبایی و شاگردان ایشان، چگونه در ایجاد و ایجاد ارزش‌های اجتماعی نقش دارند. هدف اصلی این رساله، تبیین چگونگی تأثیر آموزه‌های بنیادین اسلام و به‌ویژه مکتب تشیع بر شکل‌گیری، تثبیت و تعالی ارزش‌های اجتماعی است. این پژوهش تلاش می‌کند تا با تحلیل آرای علامه طباطبایی و شاگردانشان، به درک عمیق‌تری از نقش دین در این زمینه دست یابد. پژوهش حاضر با روش تحلیلی-توصیفی و با استفاده از منابع کتابخانه‌ای، از جمله آثار علامه طباطبایی و شاگردانشان، به بررسی ابعاد مختلف موضوع می‌پردازد. در این راستا، با تحلیل محتوای متون و بررسی دیدگاه‌های مختلف، به تبیین ارتباط بین مبانی دینی و ارزش‌های اجتماعی پرداخته می‌شود. یافته‌های این تحقیق نشان می‌دهد که مفاهیم کلیدی مانند توحید، معاد، نبوت و امامت، از ارکان اصلی مکتب تشیع هستند، نقش مهمی در شکل‌دهی و ایجاد ارزش‌های اجتماعی ایفا می‌کنند. به طور خاص، باور به توحید، ارزش‌هایی مانند عدالت، برابری و مسئولیت ‌پذیری اجتماعی را تقویت می‌کند؛ اعتقاد به معاد، بر رفتارهای اخلاقی و اجتماعی تأثیرگذار است؛ و نقش الگویی پیامبر (ص) و اهل بیت (ع)، به ترویج ارزش‌های اخلاقی و اجتماعی کمک می‌کند. توحید نقش محوری را در ایجاد ارزش‌های اجتماعی ایفا می‌کند. نقش معاد و باور به زندگی پس از مرگ در ایجاد ارزش‌های اجتماعی مؤثراست.الگو پذیری نبوت و امامت در شکل‌دهی و گسترش ارزش‌های اجتماعی تأثیرگذار است. در نتیجه، این پژوهش با تحلیل جامع مبانی دینی در تشیع و با تکیه بر آرای علامه طباطبایی و شاگردانشان، به درک عمیق‌تری از نقش دین در شکل‌دهی و ایجاد ارزش‌های اجتماعی دست می‌یابد و منبعی مفید برای پژوهشگران این حوزه خواهد بود.
مقایسه اخلاق دینی و اخلاق سکولار با تاکید بر راسل و علامه طباطبائی
نویسنده:
محمدرضا فروغی زرنق؛ استاد راهنما: مرتضی شجاری
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
منابع دیجیتالی :
چکیده :
.اخلاق سکولار اخلاق مبتنی بر اصولی است که قواعد اخلاقی را مهم می داند و در قواعد اخلاقی دین مرجعیتی برایش ندارد از نظر سکولاریسم اخلاقی «انسان شناسی» بر «خداشناسی» تقدم داردو آدمی پیش از فهم دین و پذیرش آن واجد ارزش ها و الزاماتی است که از مقتضیات هنجاری هویت انسانی و عقلانی و اخلاقی اوست و از انسانیت او سرچشمه می‌گیرد. اخلاق دینی هم همانکونه که از نامش پیداست دین و گزاره های دینی را مرجع اصلی قواعد اخلاقی می‌داند و سعادت انسان را در دین جستجو می کند . به زبان ساده تر اخلاق سکولار ممکن است به خداوند باور ندارد و اگر هم به خداپرستان اجازه می‌دهد در جامعه فعالیت کنند، برای حفظ مصلحت و رعایت اصول دموکراتیک و جلوگیری از دیکتاتوری است که با دینداران و خداپرستان به تساهل و تسامح متوسل می‌شود و مدارا می‌کند. در اخلاق دینی هم اراده خداوند(شریعت) منشاء اخلاق است. البته متدینانی که به حسن و قبح عقلی باور دارند بیان می‌کنند که اراده خداوند هیچگاه بر خلاف عقل نیست و در برخی از کتاب های مارف هم گفته شده است که دین هم از انسان شناسی شروع می‌کند،در اخلاق سکولار هم خداشناسی محلی از اعراب ندارد و انسان شناسی زیر ذربین متفکران قرار می‌گیرد، اما در اخلاق دینی علاوه بر انسان شناسی، به خداشناسی هم می‌پردازند. راسل اخلاق را مادی می‌داند و درواقع‌ معتقد است چون انسان مادی مسلک است اخلاق نیز مادی است. علامه طباطبایی طرفدار اخلاق دینی بود و می‌گفت ارزش‌های اخلاقی باید در چهارچوب معنویات مورد بررسی و ارزیابی قرار بگیرد و در مورد اخلاق سکولار که به دور از اصول دینی و مذهبی تعریف می‌شد انتقاداتی داشت این پژوهش قصد دارد با مقایسه اخلاق دینی و اخلاق سکولار نظر راسل و علامه را نیز در مورد اخلاق دینی و اخلاق سکولار بررسی نماید.
  • تعداد رکورد ها : 4570