چکیده :
مقصود از نظریه تفسیری, مجموعه شاخصه ها و مولفه های تشکیل دهنده هویت دانش تفسیر است, و تصور آنها در تعریف تفسیر ضروری است. مذهبِ امامیه دارای نظریه تفسیری خاص خود است. نخستین بار مفسّران کهن امامیه در حوزه بغداد با تکیه بر اجتهاد و نقل معتبر, نظریه تفسیر اجتهادی این مکتب را طراحی کرده اند که در آثار تفسیری آنان نُمود یافته است, هر چند روند تدوین این نظریه تدریجی بوده است لکن از وحدت مبانی در ادوار مختلف تاریخی برخوردار بوده و در دوره معاصر به مرحله تثبیت رسیده است. مفسران اجتهادی معاصر امامیه از دو حوزه نجف و قم, اندکی اختلاف در برخی از مولفه ها همانند قلمرو تفسیر با یکدیگر اختلاف دارند لکن در مولفه های مبانی, منابع و روش وحدت نظر دارند. مبانی کلامی, از مولفه های مهم نظریه تفسیری امامیه به شمار می آید و مقصود از آن, باورهای علمی و اعتقادی مفسّران ِامامی درباره مولفِ قرآن, ویژگیهای متن قرآن, اصول نظری و کاربردی تفسیر است. کلامی بودن مبانی تفسیر, بدین معناست که استوار بر ادله برهانی بوده و قابلیت تحلیل, توصیف و دفاع منطقی را دارند.این مبانی به دو گونه عام و خاص تقسیم میشوند. مبانی کلامی عام, اصول مشترک امامیه با دیگر مذاهب اسلامی در تفسیر است, و نوعی وحدت نظر بین امامیه و دیگر مذاهب اسلامی در آنها دیده میشود. مبانی کلامی خاص, اصول اختصاصی امامیه در تفسیر قرآن است که وجه تمایز امامیه از دیگر مذاهب اسلامی در تفسیر میباشد؛ «عصمت امامان شیعه», «عترت, وارثان برگزیده قرآن», «جامعیت غیر استقلالی قرآن» از جمله این مبانی هستند. مبانی کلامی امامیه در مبانی کاربردی تفسیر مانند روش, منابع و داوری تفسیری تاثیر گذار است. مفاد این تاثیر, توجه به روش تفسیری عترت در چگونگی تبیین آیات, بهره مندی از احادیث اهل بیت(ع) به عنوان منبع ویژه در تفسیر و عدم مخالفت رای مفسر با مجموعه تعالیم عترت است. برخی از نویسندگان معاصر اهل سنّت اشکالاتی را نسبت به برخی از مبانی کلامی امامیه در تفسیر مطرح کردهاند که از نظر روشی و محتوایی دچار خطا بوده و ناشی از عدم درک درست آنان از مبانی کلامی امامیه در تفسیر میباشد.