جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
جستجو در برای عبارت
مرتب سازی بر اساس و به صورت وتعداد نمایش فرارداده در صفحه باشد جستجو
  • تعداد رکورد ها : 998
خوانش ملاصدرا و هیدگر از حقیقت افلاطونی
نویسنده:
علی جعفری اسکندری ، مهدی دهباشی، محمدرضا شمشیری
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
هیدگر معتقد است الثیا نزد یونانیان به معنای ناپوشیدگی است که امری ذاتی برای موجودات است و به زبان شعر به بیان در می آید، اما افلاطون با قائل شدن به عالم مُثل، حقیقت را به مثابه مطابقت مطرح و آنرا به عقل انسانی منتقل کرد. به همین دلیل، حقیقت خصوصیت ذاتی اش را از دست داد و تبدیل به مطابق شناخت با متعلق خود و بنابراین دوگانگی های مرسوم فلسفه شد. ملاصدرا هر چند شباهت های بنیادین با هیدگر دارد، اما حقیقت را دارای معانی چندگانه ای می داند و در مرحله سوم تفکر فلسفی خویش با رسیدن به تشأن، با تفسیر خاصی که از فلسفه افلاطونی می کند دوگانگی های مرسوم فلسفه قبل از خودش را کنار می گذارد و به وحدت گرایی می رسد و حقیقت نزد افلاطون را امری دارای مراتب وجودی قلمداد و آنرا می پذیرد. در این مقاله با روش توصیفی- تحلیلی و با ابزار کتابخانه ای، ضمن نگاه کوتاه به حقیقت نزد افلاطون، به بررسی نگاه هیدگر و ملاصدرا و در نهایت استخراج انتقادات صدرایی به تفکر هیدگری درباب حقیقت خواهیم پرداخت.
نقش پیش فهم و دور هرمنوتیکی در اندیشه هایدگر
نویسنده:
نویسنده:حدیثه بالارستاقی؛ استاد راهنما:محمد کاظم علمی سولا
نوع منبع :
رساله تحصیلی
چکیده :
در این پژوهش، فهم هرمنوتیک و ارتباطش با دور هرمنوتیکی، مورد بررسی قرار می گیرد. و از دغدغه های متفکران و فیلسوفان بوده است.از مباحث مهم هرمنوتیک، دور هرمنوتیکی است. این دور در هرمنوتیک فلاسفه ای مثل شلایرماخر، دیلتای و گادامر بیان شده است.دور هرمنوتیکی در هایدگر، بادازاین آغاز می شود.و شرطارتباط معنایی دازاین با جهان است.دور هرمنوتیکی از دیدگاه هایدگر، دور وجودی است. زیرا که با رشد وجود دازاین همراه است.به این ترتیب که هر فهم دازاین در وجودش تاثیر گذار است. هر فهم وجود دازاین را گسترش می دهد.و دازاین با وجود تحقق یافته که پیش فهم اوست، فهم بعدی را شکل می دهد. یعنی همواره میان پیش دانسته های دازاین و فهم او یک حلقه ی رفت و برگشتی قرار دارد.
جایگاه معرفت شناسی در اندیشه مارتین هایدگر (دانش، هنر، پدیدارشناسی) [پایان نامه انگلیسی]
نویسنده:
William James Bartels
نوع منبع :
رساله تحصیلی , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
چکیده :
ترجمه ماشینی : مارتین هایدگر در تعقیب معنایی وجود، مکررا معرفت شناسی را کوته بینانه، ناکارآمد و بی فایده رد کرد. به نوبه خود، بسیاری از انتقادات هایدگر بر عدم وجود توجیه معرفت شناختی کافی برای ادعاهای خود متمرکز شده است. بنابراین، به نظر می رسد تنها رابطه ممکن بین هایدگر و معرفت شناسی، محکومیت متقابل باشد. این پایان نامه این مفهوم را به چالش می کشد. از نظر هایدگر، معرفت شناسی بیان یک هستی شناسی تقلیل گرایانه است که کل سنت غربی را القا می کند. بنابراین، معرفت شناسی همه هستی را به حضور صرف تقلیل می دهد و همه دانش را وادار می کند تا با یک معیار واحد مطابقت داشته باشد. هایدگر معرفت‌شناسی را محکوم می‌کند زیرا نه مقدمات هستی‌شناختی ناکافی آن را تحمل می‌کند و نه نتیجه‌گیری‌های معرفت‌شناختی متکبرانه آن را. برای پرهیز از این محدودیت‌ها، هایدگر اولیه (H I) می‌خواست هستی‌شناسی را از طریق نمایشگاهی پدیدارشناسانه از ساختارهای متعالی بیابد که درک هستی را برای انسان ممکن می‌سازد. درک هستی خود شرط امکان همه اشکال معرفت است. بنابراین، H I نیز در تلاش برای پایه‌گذاری معرفت‌شناسی بود. «دید» پدیدارشناختی قرار بود دانش لازم برای این پایه گذاری را فراهم کند. با این حال، هایدگر متأخر (H II) یک جهش معرفت‌شناختی از دانش به عنوان دید پدیدارشناختی و به دانش به عنوان بینش هنری انجام داد. او که نگران یافتن هستی‌شناسی یا معرفت‌شناسی نبود، فقط می‌خواست شاعرانه درباره هستی تأمل کند. چنین معرفت انعکاسی از هستی، مانند بینش هنری، نیازی به توجیه ندارد، زیرا هیچ ادعایی برای حقیقت ندارد. صرفاً بینش‌های ایمان‌مانند شخصی را بیان می‌کند که هدف آن روشنگری و تفکر است. به نظر من، تلاش H I برای زمینه سازی متعالی دانش شکست خورد، و اندیشه H II یک دوگانگی غیرضروری بین بینش هنری و سایر اشکال دانش ایجاد می کند. اما هنوز هم می‌توان از هایدگر بینش‌هایی کسب کرد که با معرفت‌شناسی مرتبط باشد. H I ضرورت قرار دادن هرگونه بحث شناخت را در چارچوب کامل وجود انسان به عنوان یک کل نشان می دهد. H II اجتناب ناپذیری داشتن برخی اعتقادات اساسی ایمان مانند را نشان می دهد که چارچوبی را تشکیل می دهند که در آن ما جهان خود را تجربه کرده و می شناسیم. این بینش ها نقطه شروع امیدوارکننده ای برای توسعه معرفت شناسی به اندازه کافی گسترده است که دانش دینی، زیبایی شناختی و اخلاقی و همچنین دانش علمی را پوشش دهد.
پیچش و تلاطم در کار امانوئال لویناس: بررسی انتقادی صحنه‌سازی و تنظیم فضای اخلاقی [پایان نامه انگلیسی]
نویسنده:
Edward Brian Patrick Roesch-Marsh
نوع منبع :
رساله تحصیلی , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
ترجمه ماشینی : این مطالعه با قرار دادن «تولید» چیزی که لویناس «چهره» (/e visage) را در برابر افق نهادش می‌نامد، به مشکل فضای اخلاقی در کار امانوئل لویناس می‌پردازد. در برابر این افق‌ها است که حفظ می‌شود، افق‌هایی مناسب برای بازسازی پدیدارشناختی، که چهره به‌عنوان صورت آشکار می‌شود. از طریق گستردگی تبیین‌های لوینازی مانند «فرزندپرستی»، «باروری»، «برادری»، «آموزش» و «مادری»، وراثت‌پذیری چهره استنتاج می‌شود و چهره در چارچوب محیط ضروری آن - اخلاقیات قرار می‌گیرد. شرایط دلالت آن این محیط دستوری، صحنه‌پردازی یا میزانسن برای رابطه رو در رو که لویناس می‌گوید، با سرعت لویناس، بر اساس اساسنامه و منشأ آن به نمایش گذاشته می‌شود تا میراث چهره ممکن باشد. پیچیده باشد و وضعیت غیر تاریخی آن به چالش کشیده شود. استدلال می‌شود که لویناس، به‌طور غیرضروری، گستره‌ی آنچه را که اجازه می‌دهد به‌عنوان صورت دلالت کند، محدود می‌کند، و بنابراین، فرض‌های نهفته در ضمن، ترکیب و پیکربندی صورت را در اثر او تنظیم می‌کنند. این پوزیتاها از جایگاه خود رها شده و با هدف ارزیابی تأثیر آنها بر توسعه اندیشه لویناس مورد بررسی انتقادی قرار خواهند گرفت. با توسل به پدیدارشناسی های ادموند هوسرل و مارتین هایدگر، ارائه لویناس از فضای اخلاقی (فضای اخلاق) در پرتو پدیدارشناسی هایی که ظاهراً آنها را قطع می کند، ارزیابی خواهد شد. قاطعیت بینش اخلاقی اولیه لویناس در رابطه با تصویرهای فرهنگی و مذهبی که او به آنها متوسل می شود ارزیابی خواهد شد. تنش یا پیچش بین آثار «اعترافی» و «فلسفی» لویناس آشکار خواهد شد و تلاقی زیربنایی آنها مطرح خواهد شد. تلاش شده است تا خط سیر کلی اندیشه لویناس ترسیم شود و پروژه لویناس به عنوان یک کل مورد بررسی قرار گیرد، به گونه ای که ممکن است مشکل انتخاب شده به اندازه کافی مورد توجه قرار گیرد.
موضوع ادراک گفتار: تجزیه و تحلیل مبانی فلسفی مدل پردازش اطلاعات [پایان نامه انگلیسی]
نویسنده:
Helen Beatrice Fraser
نوع منبع :
رساله تحصیلی , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
ترجمه ماشینی : این پایان نامه بحثی فرانظری از رویکردهای مطالعه ادراک گفتار است. این شامل سه بررسی جداگانه و استدلالی است که آنها را به هم مرتبط می کند. اولین بررسی است تحقیق ادراک گفتار همانطور که در رویکرد پردازش اطلاعات انجام شد، که از تقریباً همه در این زمینه در سی سال گذشته کار می کنند. دوم مروری بر شناخت گرا است فلسفه، شالوده مفهومی رویکرد پردازش اطلاعات. سرگرد اصول این مبنا این است که شناخت را می توان به عنوان محاسبات با اطلاعات دید به صورت نمادین بازنمایی می شود و بازنمایی ها طبق قوانین رسمی پردازش می شوند قبل از تفسیر مرور سوم برخی از بخش‌های مرتبط پدیدارشناسی است فلسفه های هوسرل، هایدگر و مرلو رونتی. استدلال‌های مفصلی علیه مناسب بودن فلسفه شناخت‌گرایانه ارائه شده است پایه و اساس تحقیقات ادراک گفتار با استفاده از آثار هایدگر و مرلوپونتی. عامل اصلی در این نامناسب بودن دیدگاه شناخت گرایی از ادراک است. موضوع به عنوان یک نماد - دستکاری کننده، که وظیفه ادراک گفتار اساساً یکی از آنهاست تبدیل یک نمایش از گفتار (مثلاً آکوستیک) به دیگری (معنی). مثل نظر نادیده گرفته می شود، در میان چیزهای دیگر، لزوم حسابداری برای امکان وجود دارد اصلاً نمایندگی بودن ارائه این حساب مستلزم در نظر گرفتن ماهیت است موضوع انسان و رابطه آن با جهان استدلال می شود که، از آنجایی که توصیف ها نیستند جهان به خودی خود داده است (یعنی هیچ توصیف "خنثی" وجود ندارد)، بلکه از الف ناشی می شود رابطه معناداری بین انسان و جهان، انسان باید بیشتر باشد از یک سیستم رسمی این بحث شامل در نظر گرفتن محقق به عنوان یک انسان است موضوع، و نتیجه گیری که توصیفات گفتار باید صریحاً مورد توجه قرار گیرد موضوعی که توضیحات مربوط به آن است، و به ویژه باید یک نکته سخت را حفظ کند تمایز بین دیدگاه محقق و موضوع مورد مطالعه.
فردریش هولدرلین و فلسفه ایده آلیست آلمانی زمان خود [پایان نامه انگلیسی]
نویسنده:
David L. Simpson
نوع منبع :
رساله تحصیلی , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
ترجمه ماشینی : تز حاضر انگیزه اصلی خود را از این اعتقاد نویسنده می گیرد که فلسفه آلمانی "گوتزیت" نشان دهنده اوج بینش و دستاورد متافیزیکی است که با شکوفایی اولیه تفکر فلسفی اروپایی در عصر افلاطون و ارسطو قابل مقایسه است. تا همین اواخر، مد بود که کانت و هگل را دو «غول» این شکوفایی دوم بدانیم و فیلسوفان دیگری مانند فیشته و شلینگ را به نقش شخصیت‌های پشتیبان بسپاریم. با این حال، در سال‌های اخیر، تلاش‌های پیشگام دانشمندانی مانند والتر شولز، به علاوه علاقه‌ای که فیلسوفان مدرن مانند مارتین هایدگر نشان داده‌اند، توجه را به اعماق فلسفه شلینگ جلب کرده است که توسط نمایندگان برجسته فلسفه ایدئالیستی نادیده گرفته شده بود. به دلیل همدردی آنها با عقاید کانت و/یا هگل. علاوه بر این، باز هم تا حدی به دلیل بینش هایدگر، این درک در میان دایره های روزافزون ایجاد شده است که فردریش هولدرلین نیز یکی از این غول های متافیزیک بوده است. آثار کاملاً فلسفی او از نظر تعداد و طول محدود است. با این حال، سهم او را نمی‌توان بر حسب کمیت اندازه‌گیری کرد: من معتقدم، و سعی کرده‌ام در کار حاضر نشان دهم که این بینش و الهام اولیه او بود که اساس همه کارهای شلینگ را در اواخر دهه 1790 تشکیل داد. در این فرآیند، من اندیشه هولدرلین را به آنچه که به عنوان ریشه های آن می بینم دنبال کرده ام: ایده های پیشسوکراتیک، افلاطون اولیه و سومین «کریتیک» کانت.
  نوستالژی و جامعه (نا) معتبر: پاسخ باتای به مناقشه هایدگر
نویسنده:
Patrick Miller
نوع منبع :
رساله تحصیلی , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
ترجمه ماشینی : رابطه هایدگر با نازیسم از دهه 1930 مورد بحث بوده است. در اواخر دهه 1930، ژرژ باتای متن ناقصی نوشت که به این بحث ها اضافه می کرد: «نقد هایدگر: نقد یک فلسفه فاشیسم». من از این قطعه و نوشته‌های باتای مربوط به این دوران استفاده می‌کنم تا نقدی کامل‌تر از هایدگر و رابطه‌اش با فاشیسم ایجاد کنم. این نقد گسترده، وعده بخش اصلی باتای را تکمیل می‌کند و نقد باتای کاملی از هایدگر ارائه می‌کند و پیوندهای بین فلسفه او و درک باتای از فاشیسم را نشان می‌دهد. این نقد به مفهوم اصالت و اجتماع هایدگر بستگی دارد، زیرا خوانش باتایلی این ایده ها را به عنوان مفاهیم مفید غیر معتبر صرفاً به نام دیدگاه نوستالژیک یونانیان باستان تفسیر می کند. هایدگر می‌خواست با از خود بیگانگی تکنولوژیک مدرن - که نمونه آن علوم مدرن است و مبتنی بر متافیزیک مدرن مبتنی بر موضوع است - با بازگشت به رابطه‌ای اصیل‌تر با هستی مبارزه کند، اما بر اساس خوانش باتای، بدون تمایل به انحراف ایدئولوژی مدرن و نظام سیاسی. این میل به بازگشت، نابودی او از تاریخ متافیزیک را به معنای پایان دادن به ارزش‌های از پیش موجود بیشتر می‌کند. در نتیجه این ناتوانی در انحراف، بازگشت هایدگر بازسازی ساختارهای سیاسی معاصر را با یک قدرت متمرکز قوی که قدرت هدایت این بازگشت نوستالژیک را دارد، ترویج می‌کند.
اراده به قدرت هایدگر و مشکل نیهیلیسم نیچه [پایان نامه انگلیسی]
نویسنده:
Megan Flocken
نوع منبع :
رساله تحصیلی , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
ترجمه ماشینی : هایدگر در سخنرانی های نیچه 1936-1940 خود از تعریف اراده به قدرت به عنوان هنر به تعریف اراده به قدرت به عنوان دانش در حالی که انتقال او در خدمت راه اندازی و تنظیم دقیق است نقد هایدگر علیه نیهیلیسم و تفکر فناورانه آن، کار بزرگی می کند. بی خدمتی به فلسفه خود نیچه، زیرا هایدگر به طور فزاینده ای به عنوان هدفی بر آن تکیه می کند. حمله او به سنت متافیزیکی من در طول این کار استدلال می کنم که رابطه نیچه با نیهیلیسم توسط هایدگر اشتباه تعبیر شده است. در خروج از هایدگر، من نشان خواهم داد که چگونه تفکر فلسفی نیچه می توانست به هایدگر کمک کند. حمله به تفکر رایج تکنولوژیک معاصر، یا "ذهن ابزار"، از زاویه مشابه به جای فویل
بلاغت پراگماتیک و هنر فلسفه [پایان نامه انگلیسی]
نویسنده:
Timothy Hildreth Engstrom
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
ترجمه ماشینی : سؤال مطرح شده این است: در پی «تشکیل» ازفلسفه قاره ای (از نیچه و هایدگر تا دریداو فوکو) و "عمل گرایی" انگلیسی-آمریکایی فلسفه (از جیمز و دیویی تا رورتی)، چه نوع ژانری از نوشتن فلسفه است؟ تاریخ گزینشی به روایت می شود اتحاد بین سفسطه و بلاغت سنتی را نشان می دهد (از گورجیاس و پروتاگوراس تا سیسرو و کوئینتیلیان)؛ بین بلاغت و پراگماتیسم کلاسیک آمریکایی (پیرس، جیمز و دیویی)؛ بین پراگماتیسم معاصر (رورتی) و فلسفه قاره ای معاصر (دریدا); و بین نقد ادبی معاصر (ماهی) و «پست مدرن» زیبایی شناسی پیشنهاد شده است که این اتحادها یک منسجم را تشکیل دهند روایتی که نمونه ای از نزدیک شدن به یکدیگر است زیبایی شناسی گفتارها و متون خود فلسفه. این است استدلال کرد که پیامد این تغییر، از خواندن فلسفه است به عنوان پایه ای برای تحقیقات دیگر موسسات فرهنگ به خواندن آن را به عنوان بلاغت، این است که ژانر فلسفه را به عنوان یک هنر، به عنوان مجموعه ای از متن هایی که به کثرت گفتمان های نسبیتی کمک می کند که ما برای اهداف حیاتی خاص می سازیم: ساخته شده نه به عنوان آینه حقیقت، بلکه به عنوان اجتماعی مفید و متقاعد کننده درام ها
خود بودن: مقایسه هایدگر و بوبر در هویت شخصی [پایان نامه انگلیسی]
نویسنده:
J. P. L Munro
نوع منبع :
رساله تحصیلی , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
ترجمه ماشینی : این سوال مطرح می شود که خود بودن به چه معناست؟ استدلال می‌شود که جست‌وجوی پاسخ در ویژگی‌های روانی-فیزیکی خود فرد، خودداری بی‌قرار انسان از قناعت به آنچه هست را در نظر نمی‌گیرد. نقطه شروع تحقیق این است که درک آنچه که انسان را به خود می‌سازد، باید «فراتر» را در نظر بگیرد که او به دنبال تعریف خود است. این فرض اولیه است که توضیح می دهد که چگونه هایدگر و بوبر با هم در نظر گرفته می شوند، زیرا هر دو فیلسوف در این دیدگاه مشترکند که انسان موجودی استاتیک است، موجودی که به نحوی از خود «متفاوت» است. با این حال، دقیقاً زمانی است که هایدگر و بوبر در کنار هم قرار می‌گیرند که مشکل این تز مطرح می‌شود، زیرا دیدگاه‌های آن‌ها متقابل به نظر می‌رسد. در درک هایدگر، انسان زمانی تنها خودش است که به سوی امکان نیستی خود پیش می‌رود. در مقابل بوبر، این رابطه عشقی است که فرد را قادر می سازد خودش باشد. هدف از مقایسه، تلاش برای مواجهه با واقعیت مرگ برای هر فرد با تأثیر آن بر هویت و همچنین واقعیت عشق به دیگری است که فرد را آزاد می کند تا خودش باشد. این بحث مطرح می شود که رابطه انسان با انسان آن گونه که بوبر ارائه می کند مستلزم بازسازی ریشه ای تحلیل هایدگر از هستی است. پیشنهاد می‌شود که از طریق واقعیت عشق که در برابر جهان «آنگونه که هست» مقاومت می‌کند، از جمله قدرت مرگ، مرزهای هستی باید دوباره تعریف شوند. اگر عشق به عنوان پدیده‌ای هستی‌شناختی پذیرفته شود، به نظر نمی‌رسد که ظهور آن در هستی‌شناسی هستی به سوی مرگ هایدگر قابل توضیح باشد. از سوی دیگر خاطرنشان می شود که اگر بتوان هستی شناسی جایگزینی بر عشق ساخت، امکان نهایی مرگ را نمی توان نادیده گرفت. در اینجاست که می‌توان از هایدگر برای تقویت مفهوم بوبر از رابطه استفاده کرد، زیرا به نظر می‌رسد که بوبر محدودیت انسان و تهدیدی که برای رابطه «من-تو» به‌عنوان مقوله‌ای هستی‌شناختی ایجاد می‌کند را نادیده می‌گیرد. در بخش پایانی پایان نامه، این بحث مطرح می شود که پدیده عشق نمی تواند ریشه در این دنیای در حال مرگ داشته باشد. پیشنهاد می‌شود که تبیین واقعیت عشق و قدرت آن در ایجاد هستی شخصی مستلزم دیدگاه معاد شناختی است. تنها از چنین منظری، با امتناع آن از پذیرش مرگ به عنوان شرط خود انسان، می توان هستی شناسی جایگزینی برای هایدگر یافت. نتیجه ای که به دست می آید این است که مفهوم خدا در نگرش به خودبودن که در این نظریه مطرح شده است، ضمنی است. مطابق با این نتیجه، در فصل پایانی برخی دلالت های الهیاتی از دیدگاه رابطه ای از خود ترسیم شده است. به طور خاص، این سؤال مطرح می شود که آیا می توان افراد در ترینیتی را به عنوان منبع نهایی شخصیت تلقی کرد؟ در نهایت، الزامات یک انسان‌شناسی مسیح‌شناختی سازگار با خود بودن رابطه‌ای در نظر گرفته می‌شود.
  • تعداد رکورد ها : 998