آثار مرتبط با شخصیت ها | کتابخانه مجازی الفبا

آثار مرتبط با شخصیت ها | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
مرتب سازی بر اساس و به صورت وتعداد نمایش فرارداده در صفحه باشد جستجو
  • تعداد رکورد ها : 106
«معرفت‌شناسی» و «اخلاق شک گرایی» در نسبت با «صورت زندگی» از منظر ویتگنشتاینِ کاول
نویسنده:
مژگان خلیلی ، علی اکبر احمدی افرمجانی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
از منظر ِکاول نسبت میان «ارزش های اخلاقی» و «امرواقع»، از رهگذر معیارهای گرامریِ ویتگنشتاین، از یک طرف، عقلانیت پذیر نیستند و از طرف دیگر، این «ناتوانیِ» حل و فصل مسائل مربوط به وجود معیارهای گرامری اخلاقی، به هیچ‌وجه معقول نیست، ادعای دسترسی به عینیتِ صرف در مباحث اخلاقی هم از همین منظر، بی‌معناست و مفهوم نیست، چون امکانِ منطقی چنین موفقیتی فراهم نیست که بگوییم انسان از انجام آن ناتوان است یا تواناست. به عبارتی این امکان طبیعی که به روشی عقلانی نظیر علم و منطق به مسائل مربوط به قضاوت‌های اخلاقی، بپردازیم، وجود ندارد و از همین رهگذر مسائل اخلاق، عقلانیت پذیر نیستند. از منظر ویتگنشتاین کاول، «معنا» از درون «صورت خاص زندگی» و حینِ کاربرد «بازی زبانی» مربوط به آن درعمل، پدیدار می‌شود، یعنی در مسیروفرآیند پاسخگویی به یک درخواستِ اخلاقی، انسان موردِ نظر ویتگنشتاین، در موقعیت‌های مشخص، بسته به شرایط، با منظور و قضاوت ارزشی، به آن واقعیت واکنش اخلاقی نشان می‌دهد، بنابراین از نظر او، ما قبل از کاربردِ معنادارِ مفاهیم اخلاقیِ زبانی در عمل و حین یک کاربرد خاص، معنا نداریم.
صفحات :
از صفحه 71 تا 103
روش نقدی ویتگنشتاین متأخر
نویسنده:
احمد شرفشاهی، علی اکبر احمدی افرمجانی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
ویتگنشتاین در دورۀ متأخر فلسفۀ خود همچون دورۀ متقدم بر نقدی بودن روش و فعالیتِ فلسفی تأکید می‌کند، اگر چه آن را در دورۀ متأخر بسط می‌دهد. او در فقراتی از کتابِ پژوهش‌های فلسفی از این روش با عنوانِ درمانگرایانه بودن نیز یاد می‌کند که در فرآیندِ آن فیلسوف به آن چه موجباتِ مغالطی اندیشیدن و خلطِ مقولاتی را فراهم کرده است، پی می‌برد. تأسیس چنین روشی به واسطۀ نگاهی نوین به زبان فراهم می شود که زبان را جدای فعالیت‌های زبانی نمی‌داند. به عبارت دیگر مفاهیم رابطۀ درونی با فعالیت‌های زبانی و نحوۀ زیست ما دارند و نمی‌توان معنای مفاهیم را منفک از سیاقِ سخن فراچنگ آورد. سخن از کاربرد در زبان، نزدِ ویتگنشتاین در واقع می‌خواهد توجه ما را به این درهم‌تنیدگی زبان و نحوۀ زیست ما جلب کند. از نظرِ ویتگنشتاین مسائل فلسفه از عدم توجه به این بصیرت نسبت به زبان حاصل شده است زیرا که فیلسوفان، زبان را منتزع و جدای از هر فعالیتی در نظر می‌گیرند. با در نظر گرفتن چرخشِ نگاهِ ویتگنشتاین به زبان، مسائلِ فلسفی ناشی از نادیده گرفتن و خلطِ کاربردهای زبان خواهد بود که با نشان دادن آن‌ها مسائل منحل خواهند شد.
صفحات :
از صفحه 195 تا 222
بررسی مساله آگاهی نزد اگزیستانسیالیسم ژان پل سارتر با تکیه بر کتاب وجود و عدم
نویسنده:
یوسف ابوخلیل
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
تحقیق حاضر به شیوه توصیفی به بحث آگاهی ژان پل سارتر متفکر فرانسوی قرن بیستم می‌پردازد. مساله آگاهی اسا و محور بحث‌های فلسفی در سارتر است. و تمام فلسفه سارتر مبتنی بر این امر است. سارتر با تقسیم وجود به سه ساحت یعنی وجود لنفسه، وجود فی نفسه و وجود لغیره ، درصدد آن است تا اثبات نماید که صرفا وجود لنفسهاز وجود خویش آگاهی دارد و با درک این خودآگاهی به جهان‌آگاهی و دیگر آگاهی دست می‌یابد و پس از درک مسئولیت خویش و آزادی بی قید و شرط خود دستخوش اضطراب می‌شود. سارتر یک نوع تفسیز وجودی اگزیستانسیالیستی از آگاهی بدست می‌دهد و در این راه سخت تحت تاثیر روش پدیدارشناسی هوسرل قرار دارد. در تحلیل وجودی سارتر از اگاهی ، از یک سو به ینت فرانسوی و سوژه دکارتی و از سوی دیگر به اگزیستانسیالیم هایدگری توجه خاصی مبذول شده است. تحقیق حاضر مبتنی بر کتاب وجود و عدم سارتر است که در آن مهمترین آرای فلسفی خود را ذکر نموده است.
بررسی تطبیقی نتایج منطقی و فلسفی نظریه صدق تارسکی
نویسنده:
علی‌اکبر احمدی افرمجانی
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
نظریه صدق تارسکی در منطق جدید از اهمیت بسیاری برخوردار است و در مباحث سمانتیکی اغلب شاخه‌های آن بعنوان نظریه مبنا مورد استناد و استفاده قرار می‌گیرد. به علاوه این نظریه مباحث منطقی و فلسفی فراوانی را دامن زده است . رساله حاضر به این مساله می‌پردازد که ماهیت صدق تارسکی کدام است و براساس آن در حل چه معضلاتی موفق می‌شویم و در چاره‌جویی کدام مشکل در می‌مانیم (توانایی و ناتوانی آن در چه مواردی است )؟ و به عبارت دیگر واجد چه محتوی و مضمونی است و کدام نتایج منطقی و فلسفی از آن قابل حصول است ؟ نگارنده کوشیده است که در پاسخ به مساله (یا مساله‌ها)ی مورد بحث بیان و تطبیق دیدگاههای مختلف شارحان و منتقدان تارسکی را مبنا و اساس گزارش قرار دهد. در منازعات مزبور ابتدا صرفا روایتگری کند و آرای خود را در قسمت نتیجه‌گیری رساله بیان نماید. به طور کلی رساله حاضر از سه فصل و یک نتیجه‌گیری تشکیل گردیده است : در فصل اول به این مساله پرداخته شده که دانش سمانتیک (که نظریه صدق در آن مورد بحث قرار می‌گیرد) چگونه شکل گرفت ؟ و در پاسخ در باب تلفیق اندیشه‌های مکتب لوف - ورشو و مکتب صورت‌گرایی هیلبرت در ذهن لزنیوسکی و شاگرد توانمندش تارسکی سخن گفتیم که به پیدایی سمانتیک منجر گردید. فصل دوم رساله به بحث در باب نظریه صدق تارسکی اختصاص یافته است . ابتدا شرح داده‌ام که تارسکی به دنبال آن بود که صورت‌بندی دقیقی از تعمیم دیدگاه ارسطویی صدق نسبت به تمام جملات صادق حاصل نماید. و سپس شرح داده‌ام که او دست‌یابی به این هدف را در زبان طبیعی ناممکن می‌داند و فقط در زیان‌های صوری و پس از تفکیک میان زبان موضوعی و فرازبانان به آن نایل می‌گردد. در فصل سوم رساله طی پنج گفتار مستقل به این مسائل پرداخته‌ام: آیا نظریه صدق تارسکی به تثبیت رئالیزم ودیدگاه مطابقی می‌انجامد؟ آیا به کمک نظریه صدق تارسکی می‌توان شبهه دروغگو را برطرف کرد؟ آیا نظریه مزبور می‌تواند معیاری برای معناداری کلام ارائه دهد؟ آیا نظریه صدق تارسکی تثبیت فیزیکالیسم است ؟ و آیا نظریه صدق تارسکی به واقع نظریه‌ای معناشناختی است ؟ در پاسخ به این مساله‌ها به شرح آراء متفکرانی نظیر کارل پوپر، سوزان هاک ، پل هورویچ، هیلاری پاتنام، فرد سامرز، سائول کریپکی، آنیل گوپتا، سارا استنبز، دونالد دیویدسون، هیلاری فیلد، جان مک دوول، اچمندی و ریچاردهک پرداخته‌ام. و خلاصه در پایان رساله تحت عنوان نتیجه‌گیری به ارزیابی مختصر دیدگاههای مختلف پرداخته و نتیجه گرفته‌ام که نظریه صدق تارسکی به معنای ویژه‌ای، نظریه‌ای مطابقی و معناشناختی محسوب می‌شود و به کمک آن می‌توان تنازع دروغگو را از زبان طبیعی طرد نمود. اما کاربرد آن مثلا به عنوان ارائه دهنده‌ی معیار معناداری با مشکلات فراوانی همراه است .
غیرشناخت‌گرایی اخلاقی نزد ویتگنشتاین متأخر
نویسنده:
مرتضی افصحی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
شارحان و مفسران ویتگنشتاین آراء و اندیشه‌های او را در دوره متأخر، پیرامون فلسفه‌ی اخلاق، غیرشناخت‌گرایانه دانسته‌اند. بنابر پژوهشهای فلسفی (بر خلاف رساله منطقی-فلسفی)، این ساخت زبان ما است که چگونگی تفکرمان را درباره‌ی جهان واقعی تعیین می کند. به عبارت دیگر هیچ نقطه‌ای بیرون از بازی‌های زبانی نیست که بتوانیم عقب بایستیم و از آنجا نسبت بین زبان و واقعیت را ارزیابی کنیم. وظیفه‌ی فلسفه در دوره‌ی متأخر، همانا رفع سوء استعمال الفاظ است و اصطلاحاً گفته می‌شود که توصیفی است و نه جوهری. اگر طبق رساله منطقی-فلسفی اخلاق فاقد تصویر بود بنابر پژوهشهای فلسفی اخلاق نوعی بازی زبانی قاعده‌مند محسوب می‌شود که باید با روش توصیف منطق این بازی را کشف نمود و با به کار بردن قواعد خاص خودش آن را بازی کرد.بر اساسپژوهشهای فلسفی «معنا همان کاربرد است» و ما معنای هر چیز را در کاربرد آن در بافت و سیاق مخصوص به خود خواهیم یافت. در پژوهشهای فلسفی دیگر سخن از صحیح بودن یا ناصحیح بودن گزاره نیست بلکه گزاره یا فهمیده می‌شود یا فهمیده نمی‌شود. از این‌جا غیرشناخت‌گرایانه‌بودن نگاه اخلاقی ویتگنشتاین متأخر آشکار می شود. وی در این دوره معتقد است که یک استدلال همیشه درست است اگر شما را اقناع کند.درست است که فلسفه اخلاق ویتگنشتاین متأخر غیرشناخت‌گرایانه است ولی باید اشاره کرد که از نوعی اقناع و حجیت اخلاقی برخوردار است و همواره می‌توان انتظار پیامدهایی چون دعوت اخلاقی، توافق اخلاقی، عقلانیت اخلاقی و از همه مهم‌تر سازواری اخلاقی را داشت.
نظریه معنی‌داری ویتگنشتاین متاخر
نویسنده:
هاجر باباجان پور
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
ویتگنشتاین در هر دو نظریه‌اشبه مبحثپیرامون ماهیتزبان می‌پردازد و هدفشاین استکه حدود و ساختار زبان انسان را مشخصکند، برای دستیابی به این هدفبه بحثمعنی‌داری می‌پردازد مسئله‌ای این استکه مرز میان کلام معنی‌دار را از کلام بی‌معنی تفکیککند، منتهی به این سوال در هر دوره پاسخهای متفاوتمیدهد.در "رساله" زبان به تصویر تشبیه شده استیعنی زبان، جهان را با تصویر کردن می‌نمایاند زیرا زبان مرکباز جملاتی استکه از نامها تشکیل شده‌اند و این نامها به اشیاء در جهان برمی‌گردند و جهان از وضعیتهای امر تشکیل شده استکه هر وضعیتامر عبارتاستاز روابط اشیاء نسبتبه یکدیگر، اگر جمله تصویر امر واقع ممکنی باشد، معنی‌دار استدر غیر این صورتبی‌معنی است .لذا طبق این نظریه، دین، اخلاق، هنر، متافیزیکبی‌معنی هستند چون تصویر عالم خارج نیستند.در "تحقیقاتفلسفی" زبان به ابزاری تشبیه شده استکه کاربردهای مختلفدارد و معنای واژه یا جمله را باید در کاربرد آن در زمینه‌های مختلففهمید، لذا زبان دارای ماهیتواحد نیست .بین کاربردهای مختلفواژه و جمله "شباهتخانوادگی" وجود دارد همانطور که بین اعضای یکخانواده این شباهتوجود دارد ویتگنشتاین متاخر زبان را یک"شکل زندگی" میداند.در تحقیقاتفلسفی تنوع زبانها وجود دارد لذا دین، هنر و اخلاق ... معنیدار هستند ولی متافیزیکهمچنان بی‌معنی استو به علاوه در رساله حاضر تاثیر نظریه زبانی و یتگنشتاین در مقولاتی نظیر فلسفه، نفی زبان خصوصی، دین، یقین، تفسیر، هنر و علوم اجتماعی پرداخته‌ایم.
مشکل جدایی در نظریه های انسجام صدق و توجیه از نظر پویمن، پولاک و هارمان
نویسنده:
محمدعلی پودینه
نوع منبع :
رساله تحصیلی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
معرفت شناسی یکی از اصلی ترین و مهمترین شاخه‌های فلسفه تحلیلی است. معرفت شناسان توجیه و صدق را از شرایط لازم مهم برای معرفت تلقی می‌کنند. نظریه‌های انسجام صدق و توجیه برای ارائه تبیینی از مولفه صدق و توجیه طرح شده اند. به عقیده برخی معرفت شناسان، مشکل اساسی نظریه‌های انسجام گرایی در صدق و توجیه، مشکل جدایی است. این پایان نامه به بررسی و ارزیابی این مشکل اختصاص یافته است.
فلسفه پـست مـدرن و متفکـران پیـشرو آن
نویسنده:
مریم شفیعی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
وضعیت نشر :
موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران: ,
کلیدواژه‌های اصلی :
نظریه معنا داری در ویتگنشتاین متـأخر
نویسنده:
هاجر باباجان پور
نوع منبع :
رساله تحصیلی , کتابخانه عمومی
وضعیت نشر :
موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران: ,
تحلیل مناسبتِ نظریه نسبیتِ اینشتاین و معرفت‌شناسیِ قرنِ بیستم
نویسنده:
امیر نعیمی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
نظریه‌ی نسبیتِ اینشتاین برای بسیاری از اندیشمندانِ معاصر دستمایه‌ی سنجش‌گری‌های فلسفیِ متنوعی قرار گرفت. بخشِ عظیمی از این سنجش‌گریها به مواجه‌ی نسبیت با فـلسفه‌ی کانت مربوط مـی‌شود، مواجهه‌ای که توجهِ فیلسوفان و فیزیکدانانِ فراوانی را به خود جلب کرده است. رساله‌ی حاضر تلاشی است برای نمایاندنِ بخشی از مواجه‌ی مذکور از طریقِ پی‌گیریِ نقدهایی که توسطِ کسانی مانندِ رایشنباخ، کارناپ، گودل، هایزنبرگ و خودِ اینشتاین، بر فلسفه‌ی کانت وارد آمدند، کسانی که همگی نقطه‌ی عزیمتِ خود را نسبیت قرار دادند و با تکیه بر آن به نقدِ فلسفه‌ی کانت پرداختند. نقدهای مذکـور در این رسـاله جملگی صبغه‌ی معرفت‌شناختی دارند و این مسأله بی‌ارتباط نیست با محوریتِ معرفت‌شناسی در نظامِ فلسفیِ کانت. نظریه‌ی نسبیت نه تنها در قیاس با فیزیکِ نیوتنی نگرشی نو به جهان است، بلکه این نگرشِ تازه با تجدیدِ نظر در شیوه‌ی نگریستن به جهان نیز همراه است، و از همین جهت است که قابلیتِ مواجهه با فلسفه‌ی کانت را پیدا می‌کند. هایزنبرگ نسبیت و فیزیکِ جدید را مستلزمِ تفسیری نو از امرِ پیشینیِ کانتی می‌داند و بر آن است که معنا و دامنه‌ی کاربردپذیریِ امرِ پیشینی بایستی با نظر به تجربه تعیین شود. کارناپ با ابتنای بر نسبیت، تفکیک میانِ هندسه‌ی فیزیکی و هندسه‌ی ریاضی را می‌پذیرد و از این راه به نقدِ احکامِ ترکیبیِ پیشینیِ کانت می‌پردازد و این احکام را از درجه‌ی اعتبار ساقط می‌داند. رایشنباخ نیز بر ناسازگاری میانِ نسبیت و فلسفه‌ی کانت تأکید می‌کند و رفعِ این ناسازگاری را منوط به اعمالِ اصلاحاتی در فلسفه‌ی کانت می‌داند؛ اینکه کانت بایستی دست از امرِ پیشینی به‌عنوانِ مبنایی برای تشکیلِ اصولِ همیشه صادق بردارد و به این قناعت کند که امرِ پیشینی مقومِ مفهومِ عین است، هرچند این تقویم‌کنندگی نیز به یک طریقِ منحصربفرد صورت نمی‌گیرد. اینشتاین نقشِ مهمِ مقولاتِ فاهمه در فرایندِ شناخت را می‌پذیرد، اما بجای اینکه همچون کانت آنها را ساختارهای پیشین و متصلّبِ فاهمه بداند، از آفریده شدنِ این مقولات توسطِ ذهن سخن می‌گوید، آفرینشی که نتیجه‌ی صرفِ ادراکاتِ حسی نیست، ولی اعتبارِ خود را مرهونِ همان ادراکات است. گودل در این میان وضعی خاص دارد. وی بر آن است که نظریه‌ی نسبیت گواهی برای آموزه‌های کانت دربابِ مفاهیمِ زمان و مکان فراهم آورده است و از این جهت می‌توان نسبیت را مؤیدِ فلسفه‌ی کانت به‌شمار آورد، بااین‌همه او نیز معتقد است برای اینکه کانت بتواند با نسبیت و فیزیکِ جدید همراه شود لازم است از برخی مدعیاتِ خود عدول کند، مدعیاتی مبنی بر اینکه علومِ طبیعی می‌باید محدود به حدودی باشند که توسطِ صورِ پیشینیِ ادراک فراهم آمده است. مطابقِ رأیِ گودل، کانت برای اصلاحِ این مسأله بایستی دست از فرضِ ناشناختنی بودنِ شیءِفی‌نفسه بردارد. درمجموع، انتقاداتِ مذکور در این نقطه موافق به‌نظر می‌رسند که نظریه‌ی نسبیت با امرِ پیشینی، آنچنانکه کانت آن را تعریف کرده بود، سازگار نیست، و هرچند نمی‌توان نقشِِ آن را در فرایندِ شناخت نادیده گرفت، اما به‌منظورِ همراهی با نظریه‌ی نسبیت باید آن را از نو تعریف کرد. محتوای کلِ رساله را از این منظر نیز می‌توان نگریست که علومِ طبیعی چگونه و تا چه اندازه می‌توانند ما را به تأمل دربابِ مفروضاتِ فلسفی‌مان وادار کنند.
  • تعداد رکورد ها : 106