جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
جستجو در برای عبارت
مرتب سازی بر اساس و به صورت وتعداد نمایش فرارداده در صفحه باشد جستجو
  • تعداد رکورد ها : 1572
پراکسیس و تئوریا: تفسیر «خشونت آمیز» هایدگر [پایان نامه انگلیسی]
نویسنده:
Megan E. Altman
نوع منبع :
رساله تحصیلی , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
چکیده :
ترجمه ماشینی : این مقاله سعی دارد با طرح پرسشی جالب که هرگز به آن پرداخته نشده است، زمینه جدیدی را در ارتباط میان نوشته های فلسفی مارتین هایدگر و ارسطو مشخص کند. هر دو نویسنده بیشتر افکار اولیه خود را به سؤالاتی در مورد روش های عملی درک انسان ها اختصاص می دهند. با این حال، به نظر می رسد که هایدگر و ارسطو در افکار بعدی خود ناگهان موضوع را کاملاً به روش های ایده آل یا متعالی برای فهم تغییر داده اند. در نگاه اول به نظر می‌رسد که این حالت‌های ایده‌آل ترس انسان هیچ ربطی به یکدیگر ندارند. با این حال، به نظر می رسد هایدگر و ارسطو انگیزه های مشابهی برای رویگردانی از قلمرو عملی و به سوی قلمروی متعالی دارند و به نظر می رسد نتایج مشابهی داشته باشند. تحقیقات من در مورد انگیزه‌ها و نتایج مربوط به آنها مرا به این باور رساند که اگرچه برخی شباهت‌ها وجود دارد که تفکر برانگیز است، اما آنقدر قوی نیستند که بتوان نتیجه گرفت که نوشته‌های بعدی هایدگر با بازیابی ایده‌های ارسطویی مرتبط است. با توجه به اینکه هسته پرسش های اولیه هایدگر از هستی را می توان به عنوان بازیابی ارسطو تعبیر کرد، برای اینکه بتوانیم نقطه ای را که هایدگر تلاش های خود را برای این بازیابی متوقف می کند مشخص کنیم، ممکن است به ما اجازه دهد که تفاوت های اندیشه هایدگر در مورد هستی را بررسی کنیم.
تکرار و مسئله زمانمندی در قلم کی یرکگور [پایان نامه انگلیسی]
نویسنده:
Dafni Giofkou
نوع منبع :
رساله تحصیلی , کتابخانه عمومی
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
ترجمه ماشینی : این پایان نامه وظیفه تبیین مقوله تکرار کی یرکگور را به عنوان مرتبط با زمانمندی و نحوه آشکار شدن آن از تکرار (1843) و مفهوم اضطراب (1844) تا «گفتمان های سازنده» و سه مجموعه گفتمان در مورد نیلوفرها بر عهده دارد. و پرندگان منتشر شده در 1847، 1848 و 1849. من از نظریه ادبی و بلاغت، نظریه های باستانی زمان (از پارمنیدس تا افلاطون و ارسطو)، نوشته های منتخب از ادبیات رهبانی (از Apophthegmata Patrum تا Ps-Macarius's Homilies و Philokalia of the Neptic Fathers) و Pietism (عمدتاً مسیحیت واقعی یوهان آرنت). این پایان‌نامه به دو بخش با عنوان‌های «حرکت» و «استراحت» تقسیم می‌شود و بدین ترتیب به دو موضوع کلی در نوشته‌های کی‌یرکگارد اشاره می‌کند. بخش اول از حکایت دیوژن سرنخ می‌گیرد که رمان «تکرار» را باز می‌کند و در امتداد مفهوم حرکت/تغییر/شدن و زمان که توسط افلاطون، ارسطو و هگل پرداخته شده است، دنبال می‌شود. من نشان می‌دهم که (الف) چگونه مضامین یادآوری و جاودانگی که در «درباره مفهوم کنایه» (1841) توسط کی‌یرکگارد در «تکرار» بازنگری شده‌اند (ب) که ثابت می‌کند «سخنرانی‌های هگل درباره تاریخ فلسفه» یک بین‌متن مهم در «تکرار» است. من با به کارگیری طبقه بندی روایی ژرار ژنت و توجه به زمانمندی روایی رمان، شیوه ای را نشان می دهم که در آن متن خواننده را با پرسش امکان تکرار درگیر می کند. من نظریه ارسطو در مورد زمان و حرکت (κινήσις) را در فیزیک و افلاطون و لحظه تغییر (ἐξαίφνης) در پارمنیدس را توضیح می دهم تا زمینه لازم را برای (الف) خواندن پاورقی طولانی پارمنیدس (CA, 82) فراهم کنم. -84n/SKS 4, 385) همانطور که در متن مفهوم اضطراب شکسته شده است (ب) نقد لحظه افلاطونی را در مفهوم اضطراب ارزیابی کنید (ج) نقد او را در چارچوب خوانش های معاصر کی یرکگور از پارمنیدس قرار دهید. . کی یرکگور با چالش‌های برخورد لحظه‌ای به‌عنوان یک انتزاع فرازمانی، زیبایی‌شناختی- متافیزیکی و در انجام این کار، زمان‌بندی‌های بدیل پدیدار می‌شوند که به‌عنوان تأثیرات وجودی مطرح می‌شوند: اضطراب، نگرانی، اشتیاق، شادی. بحث اصلی قسمت دوم این است که کی یرکگور از طریق بی تحرکی نیلوفرها و بی خیالی پرندگان، یعنی از طریق جفت «متضاد» کار و استراحت، الهیات سبت-استراحت را معرفی می کند. به طور خاص، شاه ماهی (Alcedo ispida)، که با ساختن لانه خود بر روی دریا به صلح [Ro] دست می یابد، مفهوم کی یرکگور از «رهایی از مراقبت» را نشان می دهد. بنابراین، بعد مهمی از نظریه زمان و ابدیت کی یرکگارد شکل می گیرد. کی یرکگور به طور مستمر موضوع «روز استراحت [Hviledag]» را در متن خود به عبرانیان 3، که در آن سبت و «امروز» به وضوح در هم تنیده شده‌اند، بازنویسی می‌کند. من انواع منابع متنی را از نوشته‌های معنوی پس-ماکاریوس (پدر صحرای قرن چهارم) و ادبیات رهبانیت صحرا گرفته تا نویسندگان دین‌پرست ارزیابی می‌کنم. هدف من این است: (الف) ارائه الهیات تعطیلات سبت در سنت ارتدکس شرقی و در پرهیزگاری (ب) پرداختن به موضوع پیچیده تأثیر Ps-Macarius بر دین پرستی (ج) برای توضیح حضور مضامین هوشیاری. در دعا، هوشیاری، و ἀμεριμνία (رهایی از مراقبت) در رهبانیت صحرا و در گفتارهای کی یرکگور (د) تا نشان دهد که چگونه مفهوم تولد دوباره و «سبت معنوی قلب» تقوایانه در کی یرکگارد بیان می شود. انتظار از استراحت سبت، جدای از مضامین آخرت شناختی آن، واقعیتی است که می توان در اینجا «امروز» به دست آورد. شکستن استراحت سبت در زمان می تواند زمان را در زمان تغییر دهد. طولانی ترین روز، «روز ابدیت»، دقیقاً همین روز (بدون اختیار، 44-45/SKS 11، 48) روز استراحت [Hviledag] است و، همانطور که سعی کردم نشان دهم، با راز قرابت دارد. روز هشتم و دکترین تغییر شکل در معنویت ارتدکس.
هایدگر و مسئله فلسفه اخلاق مدرن [پایان نامه انگلیسی]
نویسنده:
Megan Emily Altman
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
چکیده :
ترجمه ماشینی : سوال اصلی این پروژه این است که "چرا این که هایدگر از موضع اخلاقی خاصی دفاع نمی کند به عنوان نقدی به حساب می آید؟" انتقاد استانداردی که علیه هایدگر وارد می شود این است که از آنجایی که او هیچ چیز مثبتی در مورد نظریه اخلاقی پس از عصر روشنگری ندارد، چیزی برای کمک به فلسفه اخلاق ندارد و این نشان دهنده بزرگترین نقص او به عنوان یک فیلسوف است. چرا از هایدگر یا هر فیلسوف دیگری تقاضای نظریه‌پردازی درباره اخلاق می‌شود، در حالی که ما این انتظار را مثلاً برای زیبایی‌شناسی، الهیات یا حوزه‌های مختلف منطقه‌ای دیگر از زندگی بشر نداریم؟ چرا باید از هایدگر انتظار داشته باشیم که در مورد اینکه انسان ها باید چگونه باشند تا به فکر اخلاقی اهمیت دهند و درگیر آن شوند، نظریه پردازی کند؟ پاسخ به این پرسش‌ها مستلزم بحث گسترده‌ای از راه‌های فهم اخلاق در اندیشه فلسفی غرب و نیز دیدگاه خود هایدگر از اخلاق است. من با توضیح مفصلی از تغییر پارادایم از اخلاق پیشامدرن آغاز می کنم، زیرا مبتنی بر درک اخلاق (شکلی از زندگی با ابعاد عملی و هنجاری آن)، به مفاهیم مدرن اخلاق مبتنی بر فردگرایی روشنگری (1750-1850) است. و تمایز واقعیت- ارزش. این گزارش از تاریخ اخلاق در فلسفه تلاش می‌کند نشان دهد که گذار به مدرنیته با شکافی بین هستی (هستی‌شناسی) و باید (اخلاق) مشخص می‌شود که هرگونه توجیه اخلاقی پس از عصر روشنگری را غیرممکن می‌کند (و به ما کمک می‌کند تا ببینیم چرا هایدگر همیشه پروژه انجام یک اخلاق را مسخره می کند). هدف اصلی من اثبات این است که تصاحب هایدگر از اندیشه ارسطو نه تنها مفروضات متافیزیکی اساسی فلسفه اخلاق را به چالش می کشد، بلکه راه بازگشت به وحدت اخلاق و هستی شناسی را نیز به ما نشان می دهد. ادعای من این است که هستی و زمان اخلاقی است به همان صورتی که اخلاق نیکوماخوس یک اخلاق است: هر دو مبتنی بر درک اخلاق انسانی هستند و تلاش می‌کنند ویژگی‌های زندگی را نشان دهند که توسط «باید» ساخته شده است. این استدلال زمینه را برای کشف پیش فرض های اساسی حاکم بر دو ایراد برجسته ای که علیه هایدگر مطرح شده است، فراهم می کند: نقد اگزیستانسیالیستی و نیهیلیستی. من دریافتم که این نقدها بر فرض «فردگرایی هستی‌شناختی» استوار است. در مقابل این هستی‌شناسی فردگرایانه جهان اجتماعی، من استدلال می‌کنم که برای هایدگر، فردیت یک داده هستی‌شناختی یا زیست‌شناختی نیست. بلکه یک دستاورد نسبتا نادر از اعضای یک جامعه زبانی است. آنچه از نظر هایدگر مهم است این است که اخلاق، بستر هستی‌شناختی اخلاق است. این اخلاق اصول جهانی یا قواعد اخلاقی آن گونه که اخلاق مدرن به دنبال آن است به ما ارائه نمی دهد، اما مسیرها، راه های وجود و امکاناتی برای زندگی معنادار ارائه می دهد. در پایان، تنها چیزی که ما داریم، درک هایی از زندگی در حوزه های خاص (هنر، مذهب، عشق و غیره) است که ایده آل های شخصیتی را ارائه می دهد که همراه با اهداف و پروژه های معنادار برای کل زندگی ما، یک روحیه شکوفا را ممکن می کند. هدف ثانویه من این است که نشان دهم که هایدگر پیش فرض های غیرانتقادی بخش عمده ای از فلسفه اخلاق را زیر پا می گذارد و روایتی جایگزین از اخلاق ارائه می دهد که چوب را از سر دیگر برمی دارد. من تز خود را به‌عنوان بسط پژوهش‌های اخیر درباره آثار هایدگر، با این استدلال که تاکید هایدگر بر اخلاق انسانی، شیوه‌ای مناسب برای سکونت و خانه‌نشینی در جریان جوهر تاریخی یک جامعه را مطرح می‌کند، تدوین می‌کنم. آنچه در مورد اخلاق پسا انسان گرای هایدگر اصالت دارد این است که تمایز هستی-باید مدرن را انکار می کند و ما را به آمادگی و آمادگی برای ادعای وجود فرا می خواند. اخلاق هایدگر با امتناع از دادن موضع مطلق به انسان گرایی، تلاشی برای مشخص کردن چیستی کامل انسان بودن به معنای پاسخگویی است که درک از هستی دریافت می کند و باید وظیفه ادعای وجود را بر عهده بگیرد. . اگر درست بگویم، پس قضاوت درباره اخلاق هایدگر بر اساس این که آیا او در تدوین فهرستی از مسئولیت ها، حقوق و تعهدات افراد موفق بوده یا خیر، اشتباه است. در حالی که نظریه اخلاقی مدرن به ارائه رهنمودها و اصول بی طرفانه و بدون ارزش برای رفتار فردی می پردازد، هایدگر در مورد شرایط امکان دگرگونی نحوه زندگی می پرسد. این امر بار اثبات را بر دوش کسانی می گذارد که فکر می کنند چیز مهمی در مورد نظریه اخلاقی وجود دارد. مسئولیت اثبات بر عهده کسانی است که می خواهند ادعا کنند که راه درستی برای انسان بودن وجود دارد و زمینه ای مطلق، تغییر ناپذیر و بی زمان برای درک حق وجود دارد.
این یا چیزی شبیه به آن: سقراط و مسئله مرجعیت [پایان نامه انگلیسی]
نویسنده:
Simon Dutton
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
چکیده :
ترجمه ماشینی : این پایان نامه بررسی عملکرد فکری شخصیت افلاطونی، سقراط، با تاکید بر ارائه تعامل دیالکتیکی با اقتدار است. من استدلال می‌کنم که اقتدار، از نظر مفهومی و عملی، برای سقراط مشکلی جدی ایجاد می‌کند. در خوانش من، مشکلات اقتدار نشان‌دهنده درک نامناسب روح و وضعیت بیمار کنش‌های سیاسی-اجتماعی فرهنگ آتن است. من پیشنهاد می‌کنم که سقراط افلاطون از طریق تعامل دیالکتیکی که می‌خواهد اقتدار را تضعیف کند، وقف بهبود شخصی و سیاسی همشهریان خود و جامعه در کل است. من توصیف افلاطون از عمل سقراطی فلسفه را بررسی می‌کنم و ادعاهای مکرر او مبنی بر جهل و بی‌میلی او را از تعهد به آموزه‌های کاملاً مثبت جدی می‌گیرم. من پیشنهاد می‌کنم که این مشکلات را می‌توان در تجزیه و تحلیل مسئله اقتدار جمع‌بندی کرد، و اینکه زیر سؤال بردن اقتدار یک نیروی مثبت در عمل دیالکتیکی است. من سعی می کنم یک استراتژی تفسیری از آثار افلاطون ایجاد کنم که ما را متعهد به قرائت نه کاملاً جزمی و نه کاملاً شکی از افلاطون کند. دوگانگی آشکاری در این پژوهش وجود دارد که نشان می‌دهد گفت‌وگوهای افلاطون باید از یک سو سازنده (ارائه آموزه‌های مثبت) و از سوی دیگر به‌عنوان ناپسند (کاملاً ردکننده) درک شوند. در خوانش خود، به تعبیری ناخوشایند نزدیکتر می شوم. با این حال، من سعی می کنم نشان دهم که سقراط به عنوان یک ضد دکترین معرفی می شود، زیرا تعهد سخت به دکترین شرایط را برای آپوریا فراهم می کند. من معتقدم که توصیف ضد استبدادی سقراط شاهدی بر تعهد او به ادامه تعقیب خرد است. دانش واقعی ایده آل خواهد بود، اما ندانستن هیچ چیز بر مثبت کاذب ارجحیت دارد. در حالی که من تصویری از یک سقراط ضد استبدادی را در ژانر غیرمعتبر گفتگوهای افلاطون ایجاد می کنم، امیدوارم این دیدگاه را حفظ کنم که تعقیب خرد سقراطی آرزویی است. از طریق بحث در مورد گفتگوهای منتخب در این پایان نامه، امیدوارم نشان دهم که پیشرفت سقراطی به سوی دانش مستلزم پرسش اختصاصی از اقتدار است. در خوانش خود توجه ویژه ای به زمینه تاریخی که افلاطون در آن می نویسد، می کنم و این شامل انتخاب هایی می شود که افلاطون در ارائه شخصیت سقراط انجام می دهد. من به پرسش‌های مربوط به زمان و مکان در روایت، شخصیت‌های تاریخی که به‌عنوان دراماتیس پرسونا معرفی می‌شوند، و استقبال بالقوه توسط مخاطبان فوری توجه می‌کنم. من این موضع را دارم که خود فرم گفت و گو چالشی برای اقتدار است و قالب گفت و گوی مکتوب با بررسی زمینه های معتبر تاکید می شود. کسانی که به گفتگو می پردازند، و کسانی که دیالوگ می نویسند، برای به چالش کشیدن اقتدار به توافق می رسند - و برای ورود به این توافقنامه با حسن نیت، باید مایل بود که ادعاهای خود را در مورد قدرت به حالت تعلیق درآورد. در بحث من در مورد انتخاب افلاطون برای توسعه توصیفی از سقراط در تضاد با مشکلات اقتدار، امیدوارم این امکان را باز کنم که خوانش من پیامدهای مهمی را برای درک برخی تعهدات فلسفی بیان شده در گفتگوهای سقراطی مشخص کند. امید من این است که قرائتی از گزیده ای از دیالوگ ها را ارائه کرده باشم که تصویری از سقراط ضد استبدادی را ترسیم می کند، و در این کار چارچوبی را ترسیم کرده ام که ممکن است به طور آزمایشی به دیدگاهی روشنگر، اگر جزئی، به پژوهش افلاطونی کمک کند.
شیوه های استدلال در علوم طبیعی ارسطو [پایان نامه انگلیسی]
نویسنده:
Adam W. Woodcox
نوع منبع :
رساله تحصیلی , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
چکیده :
ترجمه ماشینی : از طریق تجزیه و تحلیل دقیق شیوه های مختلف استدلالی که ارسطو در سراسر آثار علمی طبیعی خود به کار گرفته است، هدف من این است که به تحقیقات فزاینده در مورد رابطه بین نظریه علم ارسطو و عملکرد علمی واقعی او کمک کنم. من خوانش استاندارد ارسطو را به عنوان یک تجربه‌گرای روش‌شناختی به چالش می‌کشم و نشان می‌دهم که او به انواع استدلال‌های غیرتجربی اجازه می‌دهد تا از تزهای بحث‌انگیز در زمینه‌های علمی مناسب حمایت کنند. به طور خاص، من استفاده او از استدلال منطقی (logikôs) را در بحث عقیمی قاطر در Generation of Animals II 8، استدلال منطقی (kata ton logon) در بحث او از قلب محوری در سراسر آثار بیولوژیکی، و روش تقسیم در تحلیل پسین را بررسی می کنم. II 13.
تبیین ارسطو از زمان: یک رئالیسم معتدل [پایان نامه انگلیسی]
نویسنده:
Pierre-Luc Boudreault
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
چکیده :
ترجمه ماشینی : این پایان نامه تفسیری از نظریه ارسطو درباره زمان به عنوان یک کل از مطالعه فیزیک چهارم ارائه می کند. 10-14. این کتاب به مسائل تفسیری و ایرادات مربوط به دیدگاه ارسطو در مورد ماهیت زمان، وجود آن و همچنین وحدت و جهانی بودن آن می پردازد. در پاسخ به این مشکلات، تفسیر برخی از مفسران باستان و قرون وسطی - تمیستیوس، سیمپلیسیوس، فیلوپونوس، آلبرت کبیر و به ویژه توماس آکویناس - تا حد زیادی در برابر تفاسیر اخیر دفاع می شود. استدلال می شود که ارسطو با تعریف زمان به عنوان «تعداد حرکت با توجه به «قبل» و «پس از» (Phys. IV. 11, 219b1-2)، به این معناست که زمان تعداد بخش های کمی حرکت است که توسط آن شمارش می شود. لحظه های متوالی، و اینکه او زمان را این گونه تعریف می کند، زیرا با حرکت شماره گذاری که به جانشینی مربوط می شود، درک می شود. همچنین استدلال می شود که از نظر ارسطو، یک زمان وجود دارد، زیرا کمیت یک حرکت اول در طبیعت است، و آن زمان جهانی است، زیرا با این حرکت، وجود موجودات متحرک را که در هر مکانی قرار دارند اندازه می گیرد. علاوه بر این، استدلال می‌شود که از نظر ارسطو، زمان به‌طور عینی وجود دارد، زیرا وجود آن به حرکت بستگی دارد، اگرچه به وجود ذهن به‌عنوان یک کمیت فعلیت‌یافته، به وجود کامل ذهن بستگی دارد. در مجموع، این پایان‌نامه نشان می‌دهد که علاقه و اهمیت اصلی درک ارسطو از زمان، نشان دادن رابطه زمان با موجودات طبیعی، حرکت، طبیعت و ماده و از سوی دیگر، نشان دادن رابطه زمان با موجودات طبیعی است.
مفهوم طبیعت ارسطو: سه تنش [پایان نامه انگلیسی]
نویسنده:
W.W. Nicholas Fawcett
نوع منبع :
رساله تحصیلی , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
چکیده :
ترجمه ماشینی : مفهوم طبیعت (فوسیس) در آثار ارسطو همه جا وجود دارد و به تفکر او در فیزیک، متافیزیک، زیست شناسی، اخلاق، سیاست و بلاغت می پردازد. بیشتر توجه محققان بر تحلیل فلسفی او از این مفهوم متمرکز شده است که در آن او فوسس را به عنوان «اصل یا علت تغییر و ثابت ماندن در چیزی که عمدتاً به آن تعلق دارد، به خاطر خود و نه تصادفی» تعریف می‌کند (فیز. 192b21-23) و پیامدهایی که این امر در بخش های مختلف فلسفه او دارد. تا حد زیادی مورد توجه قرار نگرفته است، یا نادیده گرفته شده است، که این تنها درک موجود در تفکر او از فوس نیست. این پایان‌نامه استدلال می‌کند که علاوه بر درک فلسفی او از phusis، درک پیش‌نظری دیگری نیز در کار است. پس از بازگشایی این درک ماقبل نظری، که به بهترین وجه به عنوان «جهان طبیعی» توصیف می‌شود، استدلال می‌کنم که سه تنش ناشی از این امر است. ثانیاً، طبیعت بسته به شرایط، هم حالتی ایستا و هم فرآیندی پویا از تغییر در نظر گرفته می‌شود که ارسطو را وادار می‌کند در جاهای مختلف ادعا کند که پیری و مردن هر دو هستند. طبیعی و غیرطبیعی.سوم، طبیعت هم به عنوان یک ایده آل و هم به عنوان چیزی که باید بر آن غلبه کرد تلقی می شود.این تز تلاش می کند تا درک ماقبل نظری ارسطو از فلسفه را آشکار کند و این سه تنش را ترسیم کند. در پایان، من پیشنهاد می کنم که مدرن سردرگمی در مورد طبیعت ممکن است با در نظر گرفتن آگاه شود
نظر ارسطو در مورد خیر دوستی: چرا ذینفع مهم نیست؟ [پایان نامه انگلیسی]
نویسنده:
Kristina L. Biniek
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
چکیده :
ترجمه ماشینی : محققانی که به دنبال درک دیدگاه ارسطو در مورد دوستی هستند، اغلب این رابطه را برحسب بهره مندی از فعالیت عامل فضیلت مند توصیف می کنند. من استدلال می کنم که این یک لنز تحریف کننده است که از طریق آن می توان ارسطو را تفسیر کرد. دغدغه اصلی و اساسی ارسطو، در اخلاق او، این است که بفهمد خیر چیست و چگونه آن را به وجود آورد، نه تعیین چگونگی توزیع کالاهای تولید شده توسط فعالیت فضیلت‌آمیز. یادآوری این موضوع به روشن شدن نقش کتاب‌های دوستی کمک می‌کند و تنش‌های ظاهری بین اودایمونیسم ارسطو و روایت او از دوستی را از بین می‌برد. فصل اول من نشان می‌دهد که ارسطو تا چه اندازه به وظیفه‌اش در اخلاق نیکوماخوس، یعنی درک خیر نهایی انسانی پایبند است. فصل دوم به بررسی کاربردهای مسئله‌دار مسئله ذینفع در تفسیر ارسطو می‌پردازد. این تمرکز اشتباه اغلب منجر به دیدگاهی می شود که نشان می دهد دوستی باعث به خطر افتادن eudaimonia عامل می شود. فصل سوم استدلال می‌کند که حتی الزام ارسطو مبنی بر اینکه دوستی را «به خاطر خودش» دوست داشته باشیم، نباید بر حسب ذینفع درک شود. از نظر ارسطو، برخی چیزها هم به عنوان غایت خود و هم به خاطر برخی خیرهای دیگر جستجو می شوند، و بنابراین می بینیم که چگونه می تواند اصرار داشته باشد که انسان ها یکدیگر را به عنوان غایت دوست دارند، اما فکر می کنند که دوستان باید از یکدیگر ارزش طلب کنند. در نهایت، من نگرانی در مورد تضاد منافع بین دوستان را در نظر می‌گیرم. دیدگاه ارسطو مبنی بر اینکه منافع را فقط می‌توان برحسب نیازهای eudaimonia درک کرد، مستلزم این است که حداقل بین افراد با فضیلت تضاد منافع وجود نداشته باشد.
هدف عادت در ارسطو: یک حساب نو مکانیکی [پایان نامه انگلیسی]
نویسنده:
Dioné Harley
نوع منبع :
رساله تحصیلی , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
چکیده :
ترجمه ماشینی : تفاسیر استاندارد از اخلاق ارسطو، مرحله عادت کردن در نظریه تربیت اخلاقی او را در رابطه با شرایط اخلاقی که باید قبل از اینکه یادگیرنده بتواند در سخنرانی‌هایی درباره مسائل اصیل و سیاسی به طور کلی شرکت کند، به طور قابل توجهی قوی است. این «روشنفکران» استدلال می‌کنند که عادت کردن بخش عقلانی روح را درگیر می‌کند، به طوری که یادگیرنده این ظرفیت را برای تشخیص شریف بودن یک عمل، که مستلزم لذت بردن از شرافت آن عمل است، توسعه می‌دهد. عقل عملی درکی از اینکه چرا این عمل نجیب است را فراهم می کند. من مخالف خوانش‌های روشنفکرانه از عادت کردن بحث می‌کنم و از روایتی نو مکانیکی دفاع می‌کنم که معتقد است عادت‌کردن فرآیندی کاملاً غیرعقلانی است. با تمرکز بر رفتار ارسطو با شجاعت، معتقدم که هدف عادت کردن، وضعیت شناختی کسانی است که شجاعت مدنی دارند: یادگیرنده عادت‌دار باید تا جایی رشد کند که با میل به افتخار و ترس از شرم برانگیخته شود. . این موضع توسط ارتباطی که ارسطو بین شرافت و نجیب برقرار می کند تأیید می شود و من استدلال می کنم که هدف یادگیرنده عادت یافته به دست آوردن یک گزارش اسمی از "نجیب" است که محتوای آن "اقدام شرافتمندانه" است. سپس این درک سطحی از بزرگوار از نظر عمل شرافتمندانه با توسعه عقل عملی از طریق آموزش تکمیل می شود، که چرایی را فراهم می کند. من این تصور از رشد اخلاقی را به عنوان حرکتی از آن به چرا - که مستلزم رسیدن به یک مفهوم کامل از نجیب بر اساس یک تصور اسمی از نجیب است - با استفاده از تحلیل های پسین و برجسته کردن مشابهت های بین علم ارسطو ایجاد می کنم. و اخلاق تفسیر من تا آنجا برتر است که دو معیار را برآورده می کند که یک تفسیر کافی از عادت باید رعایت کند: (1) "مشکل تداوم" را حل می کند. و (2) وزن کافی برای مرحله آموزش تربیت اخلاقی قائل است. نتیجه این دیدگاه این است که انگیزه ای برای تغییر تمرکز پژوهش ارسطویی از عادت کردن به مرحله آموزش تربیت اخلاقی، که مربوط به رشد فضایل فکری خاص مانند خرد عملی است، فراهم می کند.
تخیل بخه مثابه اندیشه در درمورد روح ارسطو [پایان نامه انگلیسی]
نویسنده:
Matthew Small
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
چکیده :
ترجمه ماشینی : به نظر می رسد که ارسطو در قسمت های مختلف در De Anima اشاره می کند که تخیل نوعی تفکر است، و تز من تلاش می کند تا حدی از این مدعا معنا پیدا کند. سه تفسیر احتمالی از این ادعا که تخیل نوعی تفکر است را بررسی می کنم و دو مورد از آنها را حذف می کنم. اولی بیان می کند که ارسطو فقط تخیل را نوعی تفکر به معنای سطحی «فقط به نام» می نامد. تفسیر دوم، رادیکال‌تر، تصاویر را به‌عنوان اساسی‌ترین نوع افکار معرفی می‌کند. فصل آخر من از موضع معتدل‌تری دفاع می‌کند – با الهام از Avempace و Averroes اولیه – که بین تفسیرهای سطحی و رادیکال هدایت می‌شود، با تفسیر محتوای رسمی تصاویر به‌عنوان نوعی بستر شبه جسمانی برای تولید افکار آموخته‌شده.
  • تعداد رکورد ها : 1572