جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
جستجو در برای عبارت
مرتب سازی بر اساس و به صورت وتعداد نمایش فرارداده در صفحه باشد جستجو
  • تعداد رکورد ها : 1081
فیلسوفان فناوری [کتاب انگلیسی]
نویسنده:
Stig Børsen Hansen
نوع منبع :
کتاب , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
De Gruyter,
چکیده :
ترجمه ماشینی: فناوری بیش از پیش مورد توجه فیلسوفان قرار می گیرد. تأمل فلسفی در مورد فناوری طیف وسیع و گاه گیج کننده ای از رویکردها و شیوه های فکری را به نمایش می گذارد. این جلد توسعه سه مکتب در فلسفه تکنولوژی را آشکار می کند. این جلد بر اساس مقدمه‌ای کامل بر اندیشه‌های کارل مارکس، مارتین هایدگر و جان دیویی در مورد فناوری، شرح عمیقی از روشی ارائه می‌دهد که متفکران مکتب‌های انتقادی، پدیدارشناسی و عمل‌گرا به مسائل و چالش‌های مطرح شده توسط آثار پاسخ می‌دهند. از بنیانگذاران این مدارس فناوری‌ها در تقریباً هر جنبه‌ای از زندگی بشر به طور بالقوه موضوع بررسی فلسفی هستند. برای ارائه یک نمایش متمرکز از استدلال‌ها و بینش‌های کلیدی، ارائه هر مدرسه با مشارکت در بحث‌های فناوری‌های آموزشی به پایان می‌رسد. علاوه بر فیلسوفانی که به دنبال ساختاری ارزشمند و روشن از حوزه‌ای در حال رشد هستند، این حجم برای کسانی که با فلسفه آموزشی و طراحی حساس به ارزش کار می‌کنند مورد توجه است.
پرسش از واقع‌گرایی در اندیشۀ هیدگر
نویسنده:
محمدحسین محمدعلی خلج
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
این مقاله که به پرسش از واقع‌گرایی و ناواقع‌گرایی در هیدگر می‌پردازد از چهار بخش تشکیل شده است. در بخش نخست در مروری تاریخی تصویری کلی از سه دسته تفسیر متفاوت از واقع‌گرایی و ناواقع‌گرایی در فلسفۀ هیدگر در میانِ مفسرانِ انگلیسی‌زبانِ او عرضه خواهد شد. دستۀ نخست هیدگر را واقع‌گرا می‌دانند؛ دستۀ دوم تفسیری ایده‌آلیستی از او ارائه می‌کنند و دستۀ سوم او را نه واقع‌گرا و نه ایده‌آلیست به شمار می‌آورند. در بخش دوم تفسیرِ واقع‌گرایی حداکثری دریفوس –اسپینوزا از هیدگر و دو استدلال ایشان یعنی برهانِ جهان‌های چندگانه و استدلالِ پدیده‌شناختی در دفاع از آن روایت می‌گردد. در بخش سوم نقدهای سه نمونه از مهم‌ترین منتقدان این تفسیر، یعنی راتال، مالپس و رورتی، ارزیابی و نقاطِ ضعف و قوتِ آن نقدها آشکار می‌گردد. در بخش چهارم در ذیلِ ارزیابیِ نهایی بر پایۀ نقدهایی مستقل موضعِ دریفوس-اسپینوزا از دیدِ فلسفی از جهاتِ گوناگون به چالش کشیده می‌شود و نگرانی‌هایی تفسیری نیز در موردِ آن مطرح می‌گردد.
صفحات :
از صفحه 175 تا 203
پراکسیس و تئوریا: تفسیر «خشونت آمیز» هایدگر [پایان نامه انگلیسی]
نویسنده:
Megan E. Altman
نوع منبع :
رساله تحصیلی , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
چکیده :
ترجمه ماشینی : این مقاله سعی دارد با طرح پرسشی جالب که هرگز به آن پرداخته نشده است، زمینه جدیدی را در ارتباط میان نوشته های فلسفی مارتین هایدگر و ارسطو مشخص کند. هر دو نویسنده بیشتر افکار اولیه خود را به سؤالاتی در مورد روش های عملی درک انسان ها اختصاص می دهند. با این حال، به نظر می رسد که هایدگر و ارسطو در افکار بعدی خود ناگهان موضوع را کاملاً به روش های ایده آل یا متعالی برای فهم تغییر داده اند. در نگاه اول به نظر می‌رسد که این حالت‌های ایده‌آل ترس انسان هیچ ربطی به یکدیگر ندارند. با این حال، به نظر می رسد هایدگر و ارسطو انگیزه های مشابهی برای رویگردانی از قلمرو عملی و به سوی قلمروی متعالی دارند و به نظر می رسد نتایج مشابهی داشته باشند. تحقیقات من در مورد انگیزه‌ها و نتایج مربوط به آنها مرا به این باور رساند که اگرچه برخی شباهت‌ها وجود دارد که تفکر برانگیز است، اما آنقدر قوی نیستند که بتوان نتیجه گرفت که نوشته‌های بعدی هایدگر با بازیابی ایده‌های ارسطویی مرتبط است. با توجه به اینکه هسته پرسش های اولیه هایدگر از هستی را می توان به عنوان بازیابی ارسطو تعبیر کرد، برای اینکه بتوانیم نقطه ای را که هایدگر تلاش های خود را برای این بازیابی متوقف می کند مشخص کنیم، ممکن است به ما اجازه دهد که تفاوت های اندیشه هایدگر در مورد هستی را بررسی کنیم.
از هستی شناسی بنیادی تا انسان شناسی بنیادی: سوژه به مثابه امر منفی (هگل، کوژو، هایدگر و سارتر) [پایان نامه انگلیسی]
نویسنده:
Diana Gasparyan
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
چکیده :
ترجمه ماشینی : پژوهش من به مطالعه جایگاه موضوع در فلسفه مدرن و بالاتر از همه فلسفه قرن بیستم (مانند اگزیستانسیالیسم، پدیدارشناسی و دیالکتیک) اختصاص دارد. زیربنای این تحقیق اصل به اصطلاح امتناع از تعالی است. مفهوم متعالی نقش مهمی در تعریف ماهیت موضوع در فلسفه مدرن کلاسیک داشت. با امتناع از این مفهوم، در تعدادی از زمینه های فلسفه قرن بیستم، بازنمایی موضوع تغییر می کند. در این تحقیق باید بررسی شود که چه تغییراتی در رابطه با موضوع به طور خاص قرار است رخ دهد. زمینه فلسفی اصلی پژوهش، فلسفه هگل و همچنین رویکردهای فلسفی کوژو، سارتر و هایدگر خواهد بود. تجزیه و تحلیل میراث این نویسندگان نشان خواهد داد که پروژه ای از آنچه می توان انسان شناسی بنیادی نامید ظاهر شد و جایگزین هستی شناسی بنیادی معمول شد. در چارچوب آن پروژه، عمدتاً با امتناع از مفهوم کلاسیک «موضوع»، تأکید بر جایگاه ویژه شخص و نحوه وجود او در جهان آغاز می شود. مفهوم اصلی که زیربنای این دگرگونی ها است، مفهوم «منفی» است. در این تحقیق، بازسازی تفصیلی ایده منفی گرایی در هگل، کوژو، سارتر و هایدگر، با اشاره به شباهت ها و تفاوت های رویکردهای فلسفی آنها و چگونگی ارتباط آنها منفی با شخص، زیربنای ارائه منطق ظهور مفهوم منفی و ارتباط آن با نقش شخص در جهان. این که انسان موتور پیشرفت باشد، تاج آفرینش، یا شاهد فروتنی بر روندهای مستقل در حال توسعه تاریخ باشد، مستقیماً به این بستگی دارد که چه نقشی به موضوع و جایگاه آن در جهان نسبت داده می شود.
بعد وجودی الهیات رهایی بخش جان لویی سگوندو [پایان نامه انگلیسی]
نویسنده:
Matthew Aaron Tennant
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
ترجمه ماشینی : خوان لوئیس سگوندو (1925-1996) یک کشیش یسوعی اروگوئه ای بود که، به عقیده من، الهیات آزادیبخش خود را بر اساس درک خود از اگزیستانسیالیسم استوار کرد. سهم عمده این پایان نامه کاوش در منابع ناشناخته و ناشناخته در آثار سگوندو است. این منابع از تز من در مورد مبنای او در اگزیستانسیالیسم حمایت می کنند و توسط الهیات بالغ او تأیید می شوند. این تز از آن جهت حائز اهمیت است که ارتباط بین اگزیستانسیالیسم و ​​الهیات رهایی بخش به طور گسترده نادیده گرفته شده است. نقطه شروع من کتاب سال 1948 سگوندو است که در آن او اگزیستانسیالیسم را با شخصیت گرایی ترکیب می کند و روشی استعلایی مبتنی بر عشق و بین الاذهان را توسعه می دهد. سه فصل زیر بحث من را از طریق تعامل او با چهار متفکر اگزیستانسیالیست توسعه می دهد: بردیایف، سارتر و کامو، و هایدگر. فصل 3 نشان می دهد که چگونه سگوندو از اولویت بردیایف در آزادی پیروی می کند، که به خلاقیت انسان اجازه می دهد، اما سگوندو آن را به عنوان "کیفیت اراده" در نظر می گیرد و آزادی را به عشق ربط می دهد. بردیایف بر ترجیح سگوندو برای روش شناسی که رشد ثابتی را به همراه دارد به جای رویکرد سیستماتیک به الهیات، تأثیر می گذارد. فصل 4 نشان می دهد که چگونه درک سارتر و کامو از آزادی و محدودیت ها بر این احساس سگوندو تأثیر گذاشت که واقعیت زیسته یک شخص باید نقطه شروع تأملات الهیاتی باشد (مثلاً دایره هرمنوتیک). در فصل 5، من از یک دست‌نوشته منتشر نشده استفاده می‌کنم تا نشان دهم که سگوندو چگونه از جایگاه سنت در کلیسای مسیحی و نقش سنت در تحلیل پدیدارشناختی هایدگر از دازاین استفاده می‌کند تا الاهیات خود را مبنی بر «جستجوی انسانی رهایی‌بخش و وحی الهی» بسازد. در دو فصل پایانی، من منابع جدید را به همراه دو کتاب پرخواننده سگوندو ترسیم می‌کنم: ایمان و ایدئولوژی‌ها (1982) در فصل 6 و آزادی الهیات (1975) در فصل 7. در فصل 6، او ابتدا روش استعلایی در سال 1948 نوشته است و به ماتریالیسم و ​​شخصی گرایی می پردازد. فصل 7 به عنوان نتیجه گیری من عمل می کند و از دایره هرمنوتیک سگوندو به عنوان کامل ترین تجلی استدلال من استفاده می کند.
هایدگر و مسئله فلسفه اخلاق مدرن [پایان نامه انگلیسی]
نویسنده:
Megan Emily Altman
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
چکیده :
ترجمه ماشینی : سوال اصلی این پروژه این است که "چرا این که هایدگر از موضع اخلاقی خاصی دفاع نمی کند به عنوان نقدی به حساب می آید؟" انتقاد استانداردی که علیه هایدگر وارد می شود این است که از آنجایی که او هیچ چیز مثبتی در مورد نظریه اخلاقی پس از عصر روشنگری ندارد، چیزی برای کمک به فلسفه اخلاق ندارد و این نشان دهنده بزرگترین نقص او به عنوان یک فیلسوف است. چرا از هایدگر یا هر فیلسوف دیگری تقاضای نظریه‌پردازی درباره اخلاق می‌شود، در حالی که ما این انتظار را مثلاً برای زیبایی‌شناسی، الهیات یا حوزه‌های مختلف منطقه‌ای دیگر از زندگی بشر نداریم؟ چرا باید از هایدگر انتظار داشته باشیم که در مورد اینکه انسان ها باید چگونه باشند تا به فکر اخلاقی اهمیت دهند و درگیر آن شوند، نظریه پردازی کند؟ پاسخ به این پرسش‌ها مستلزم بحث گسترده‌ای از راه‌های فهم اخلاق در اندیشه فلسفی غرب و نیز دیدگاه خود هایدگر از اخلاق است. من با توضیح مفصلی از تغییر پارادایم از اخلاق پیشامدرن آغاز می کنم، زیرا مبتنی بر درک اخلاق (شکلی از زندگی با ابعاد عملی و هنجاری آن)، به مفاهیم مدرن اخلاق مبتنی بر فردگرایی روشنگری (1750-1850) است. و تمایز واقعیت- ارزش. این گزارش از تاریخ اخلاق در فلسفه تلاش می‌کند نشان دهد که گذار به مدرنیته با شکافی بین هستی (هستی‌شناسی) و باید (اخلاق) مشخص می‌شود که هرگونه توجیه اخلاقی پس از عصر روشنگری را غیرممکن می‌کند (و به ما کمک می‌کند تا ببینیم چرا هایدگر همیشه پروژه انجام یک اخلاق را مسخره می کند). هدف اصلی من اثبات این است که تصاحب هایدگر از اندیشه ارسطو نه تنها مفروضات متافیزیکی اساسی فلسفه اخلاق را به چالش می کشد، بلکه راه بازگشت به وحدت اخلاق و هستی شناسی را نیز به ما نشان می دهد. ادعای من این است که هستی و زمان اخلاقی است به همان صورتی که اخلاق نیکوماخوس یک اخلاق است: هر دو مبتنی بر درک اخلاق انسانی هستند و تلاش می‌کنند ویژگی‌های زندگی را نشان دهند که توسط «باید» ساخته شده است. این استدلال زمینه را برای کشف پیش فرض های اساسی حاکم بر دو ایراد برجسته ای که علیه هایدگر مطرح شده است، فراهم می کند: نقد اگزیستانسیالیستی و نیهیلیستی. من دریافتم که این نقدها بر فرض «فردگرایی هستی‌شناختی» استوار است. در مقابل این هستی‌شناسی فردگرایانه جهان اجتماعی، من استدلال می‌کنم که برای هایدگر، فردیت یک داده هستی‌شناختی یا زیست‌شناختی نیست. بلکه یک دستاورد نسبتا نادر از اعضای یک جامعه زبانی است. آنچه از نظر هایدگر مهم است این است که اخلاق، بستر هستی‌شناختی اخلاق است. این اخلاق اصول جهانی یا قواعد اخلاقی آن گونه که اخلاق مدرن به دنبال آن است به ما ارائه نمی دهد، اما مسیرها، راه های وجود و امکاناتی برای زندگی معنادار ارائه می دهد. در پایان، تنها چیزی که ما داریم، درک هایی از زندگی در حوزه های خاص (هنر، مذهب، عشق و غیره) است که ایده آل های شخصیتی را ارائه می دهد که همراه با اهداف و پروژه های معنادار برای کل زندگی ما، یک روحیه شکوفا را ممکن می کند. هدف ثانویه من این است که نشان دهم که هایدگر پیش فرض های غیرانتقادی بخش عمده ای از فلسفه اخلاق را زیر پا می گذارد و روایتی جایگزین از اخلاق ارائه می دهد که چوب را از سر دیگر برمی دارد. من تز خود را به‌عنوان بسط پژوهش‌های اخیر درباره آثار هایدگر، با این استدلال که تاکید هایدگر بر اخلاق انسانی، شیوه‌ای مناسب برای سکونت و خانه‌نشینی در جریان جوهر تاریخی یک جامعه را مطرح می‌کند، تدوین می‌کنم. آنچه در مورد اخلاق پسا انسان گرای هایدگر اصالت دارد این است که تمایز هستی-باید مدرن را انکار می کند و ما را به آمادگی و آمادگی برای ادعای وجود فرا می خواند. اخلاق هایدگر با امتناع از دادن موضع مطلق به انسان گرایی، تلاشی برای مشخص کردن چیستی کامل انسان بودن به معنای پاسخگویی است که درک از هستی دریافت می کند و باید وظیفه ادعای وجود را بر عهده بگیرد. . اگر درست بگویم، پس قضاوت درباره اخلاق هایدگر بر اساس این که آیا او در تدوین فهرستی از مسئولیت ها، حقوق و تعهدات افراد موفق بوده یا خیر، اشتباه است. در حالی که نظریه اخلاقی مدرن به ارائه رهنمودها و اصول بی طرفانه و بدون ارزش برای رفتار فردی می پردازد، هایدگر در مورد شرایط امکان دگرگونی نحوه زندگی می پرسد. این امر بار اثبات را بر دوش کسانی می گذارد که فکر می کنند چیز مهمی در مورد نظریه اخلاقی وجود دارد. مسئولیت اثبات بر عهده کسانی است که می خواهند ادعا کنند که راه درستی برای انسان بودن وجود دارد و زمینه ای مطلق، تغییر ناپذیر و بی زمان برای درک حق وجود دارد.
سازش وجودی در تاریخ فلسفه مرگ [پایان نامه انگلیسی]
نویسنده:
Adam J. Buben
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
چکیده :
ترجمه ماشینی : من با ارائه گزارشی از دو رشته کلیدی در تاریخ برخوردهای فلسفی با مرگ شروع می کنم. هر دو نوع در ابتدا به دنبال کاهش ترس از مرگ با توسل به این ایده هستند که مرگ صرفاً جدایی روح از بدن است. بر اساس نوع افلاطونی، از مرگ نباید ترسید، زیرا روح پس از مرگ، زندگی طولانی مدتی از زندان بدنی خواهد داشت. با چندین تغییر چشمگیر، این فشاری است که توسط بسیاری از سنت های جریان اصلی مسیحی انجام می شود. با توجه به سویه اپیکوری، از مرگ نباید ترسید، زیرا پتزهای کوچکی که روح را تشکیل می‌دهند، بدن را ترک می‌کنند و در لحظه مرگ پراکنده می‌شوند و هیچ موضوعی را برای تجربه هیچ شری که ممکن است با مرگ همراه باشد باقی نمی‌گذارند. اگر چه هزاره‌ها از اکتشافات علمی بیشتر مطلع شده‌اند، اما این فشاری است که بشر ملحد معاصر و از نظر فناوری پیشرفته بر آن وارد شده است. هدف اصلی من نشان دادن این است که فلسفه جایگزینی دارد که اغلب نادیده گرفته می شود تا مرگ را بر اساس این دوگانگی باستانی ببینیم. این جایگزینی است که سورن کی یرکگارد و مارتین هایدگر از آن حمایت کردند. اگرچه هر دو متفکر برخاسته از سنت مسیحی هستند، اما به وضوح به بینش های اپیکوری در مورد مرگ در آثار خود واکنش نشان می دهند و از این طریق روشی عجیب از زندگی با مرگ را تجویز می کنند که به نظر می رسد سنت مسیحی آن را فراموش کرده است. با وجود همراهی کی یرکگور و هایدگر، در موضوع مرگ تفاوتی اساسی بین آنها وجود دارد. به نظر می رسد هایدگر در هستی و زمان بر پدیدارشناسی مرگ تکیه می کند که کی یرکگور در متونی مانند «در کنار قبر» ارائه می کند. با این حال، توجه به این نکته جالب است که این گفتمان، به ویژه هنگامی که در پرتو آثار دینی تر کی یرکگور دیده می شود، ممکن است فقط برای مسیحیان مشتاق قانع کننده باشد. اگر چنین است، پس شاید تنش هم در تصاحب «از لحاظ الحادی» هایدگر از ایده‌های کی یرکگور در مورد مرگ و هم در تلاش هایدگر برای جذاب کردن این ایده‌ها برای انسان مشتاق وجود داشته باشد. هدف ثانویه من این است که مشخص کنم آیا هایدگر «فلسفه وجودی مرگ» را زمانی که آن را در پروژه هستی‌شناختی اولیه‌اش وارد می‌کند، خیلی دور می‌برد یا خیر.
زمانمندی الهی: تخصیص الهیاتی بونهفر از تحلیل وجودی دازاین توسط هایدگر [پایان نامه انگلیسی]
نویسنده:
Nicholas Byle
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
چکیده :
ترجمه ماشینی : سوال راهنمای این پایان نامه این است: تأثیر فلسفه اولیه مارتین هایدگر بر الهیات دیتریش بونهوفر چه بود؟ من استدلال می کنم که تحلیل هایدگر از دازاین، اصطلاح فنی او برای وجود انسان، ابزار مفهومی مهمی برای بُنهوفر برای بسط مسیح شناسی او فراهم می کند، که بقیه الهیات او از آن پیروی می کند. بخشی از درک اهمیت هایدگر برای بونهوفر مستلزم درک نقدهایدگر از فیلسوفان برجسته قبلی مانند کانت، هگل، هوسرل و شلر است. همانطور که بونهوفر این فیلسوفان را ارزیابی می کند، آنها به مواضع غیرقابل قبول الهیات منتهی می شوند. در مقابل، هایدگر به درک الهیات سودمندی از هستی و معرفت شناسی انسان رسیده است. اگرچه عناصر مفید الهیات در فلسفه هایدگر وجود دارد، اما عناصری وجود دارند که نیاز به تغییر قابل توجه و حتی رد دارند. هایدگر تشخیص می دهد که معرفت شناسی باید بر وجود واقعی انسان استوار باشد و او می تواند تداوم تاریخی وجود انسان را توضیح دهد. با این حال، به دلیل فلسفه انسان محوری هایدگر، او نمی تواند تعالی خداوند را که برای الهیات صحیح لازم است، توضیح دهد. سپس بونهوفر ابزارهای مفهومی را که از هایدگر به خود اختصاص داده است در مکاشفه، مسیح شناسی و کلیسا به کار می گیرد. این امر انسان محوری را که تعالی را غیرممکن می‌کرد، از بین می‌برد و در عین حال مزایای فلسفه هایدگر را برای توضیح وجود مسیحی حفظ می‌کرد. درک درستی از هایدگر توسط بونهوفر برای درک رابطه بالقوه هایدگر با الهیات نیز مهم است. این پایان نامه با قرار دادن بونهوفر در چارچوب دیگر تخصیصات الهیاتی هایدگر به پایان می رسد. در پرتو این زمینه و درک خود هایدگر از رابطه فلسفه با الهیات، من استدلال می‌کنم که بونهوفر یکی از کاربردهای الهیاتی قابل قبول از هایدگر را نشان می‌دهد.
آخرت شناسی در عصر سکولار: بررسی استفاده از آخرت شناسی در فلسفه هایدگر، بردایف و بلومنبرگ [پایان نامه انگلیسی]
نویسنده:
John R. Lup, Jr
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
چکیده :
ترجمه ماشینی : موضوع آخرت شناسی عموماً به حوزه الهیات محدود می شود. با این حال، این موضوع بر بسیاری از زمینه های دیگر مانند سیاست و تاریخ تأثیر گذاشته است. این پایان نامه به بررسی این سوال می پردازد که چرا آخرت شناسی موضوع بحث در فلسفه قرن بیستم باقی مانده است. مفاهیم مرتبط با آخرت شناسی، مانند پایان زمان و امید به عصر اتوپیایی در آینده، تا حد زیادی در میان روشنفکران در عصر مدرن پیش‌فرض باقی ماندند. اما مارتین هایدگر، نیکلای بردیایف و هانس بلومنبرگ در فلسفه های خود به صراحت به این موضوع پرداختند. انگیزه این مطالعه عبارت هایدگر است که «خود هستی ذاتاً معاد شناختی است» که نشان دهنده مرکزیت سوژه در درک او از هستی است. این بیانیه به این پرسش منتهی شد که آیا آخرت شناسی نقش بیشتری در تفکر غربی ایفا می کند؟ همچنین این پرسش را در مورد رابطه میان آخرت شناسی و موضوعات فلسفی دیگر مانند غایت شناسی مطرح کرد. به دلیل انبوهی از مفروضات مربوط به معنای آخرت شناسی، فصل اول تعاریف کاری اساسی را ارائه می کند. برای به دست آوردن درک کافی از موضوع و پرداختن به استفاده از این اصطلاح در میان سه فیلسوف، لازم بود ببینیم که آخرت شناسی در اندیشه غربی چگونه درک می شود و بر اساس آن عمل می شود. فصل دوم به تاریخ معاد شناسی در غرب می پردازد و به این نتیجه می رسد که دو جریان کلی از اندیشه آخرت شناختی وجود دارد که توضیح می دهد چرا همچنان موضوعی برای فیلسوفان معاصر باقی مانده است. فصل سوم تا پنجم به چگونگی استفاده از آخرت شناسی توسط هایدگر، بردیایف و بلومنبرگ می پردازد. هر یک از این موضوع به طرق مختلف استفاده کردند: زیرا آخرت شناسی هایدگر وجود دازاین را تشکیل می دهد. آینده نگری ("مسیر رو به جلو") شرطی است دازاین به عنوان یک کلیت. دازاین «به سوی پایان بودن» یا «به سوی مرگ» است. بردیایف سنت آخرت شناختی را با دستاوردهای فلسفی ترکیب می کند و «متافیزیک آخرت شناختی» را ارائه می دهد. او آخرت‌شناسی را از غایت‌شناسی که بر ضد غایت‌شناسی استدلال می‌کند متمایز می‌کند و خاطرنشان می‌کند که فقط یک آخرت‌شناسی «شخص‌گرا» می‌تواند مشکلات دوگانگی و عینیت‌سازی را حل کند. بلومنبرگ با هایدگر و بردیایف با ارائه یک ارزیابی منفی از باور آخرت شناختی در غرب که مدعی است عصر سکولار مدرن نتیجه یک معاد شناسی شکست خورده است، متفاوت است. نتیجه‌گیری این اثر به دنبال ادعای چارلز تیلور در «عصر سکولار» است که «احساس ما از جایی که هستیم تا حدی با داستانی از چگونگی رسیدن به آنجا تعریف می‌شود». نتیجه این است که آخرت شناسی، در بیشتر اندیشه های غربی، عمدتاً به عنوان پیش فرضی برای درک زمان و تاریخ عمل می کند. گذار از مفهوم خطی زمان به مفهوم چرخه ای تا حدودی عصر سکولار مدرن را تعریف می کند. مفهوم زمان آینده یک بعد مهم و اغلب نادیده گرفته شده از درک هرمنوتیکی است. تأثیر مستمر تفکر آخرت شناختی در تاریخ غرب توضیح می دهد که چرا فیلسوفان مورد بررسی در این اثر به معاد شناسی می پردازند و نشان می دهد که تأثیر آن بر اندیشه فلسفی احتمالاً در آینده کاهش نخواهد یافت.
اثر فينومينولوجيا الوجود عند مارتن هيدجر علی المنظر المعماري نوربرغ شولز
نویسنده:
غصون عبد محمد، احمد الشيال
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
صفحات :
از صفحه 71 تا 108
  • تعداد رکورد ها : 1081