جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
جستجو در برای عبارت
مرتب سازی بر اساس و به صورت وتعداد نمایش فرارداده در صفحه باشد جستجو
  • تعداد رکورد ها : 918
مرگ از دیدگاه ملاصدرا و مولانا با نظر به دو کتاب شواهدالربوبیه و مثنوی معنوی
نویسنده:
نویسنده:مطهره امینی؛ استاد راهنما:نفیسه ساطع
نوع منبع :
رساله تحصیلی
کلیدواژه‌های اصلی :
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
این پژوهش به بررسی دیدگاه مولانا و ملاصدرا در رابطه با مرگ و مقایسه‌ی آن دو، پرداخته است. مرگ از نظر مولانا؛ با توجه به مبانی فکر او همچون؛ عشق، تجددامثال، وحدت وجود؛ به معنای قطع و پایان زندگی نیست؛ بلکه، تولّد و آغاز زندگی جاودانه‌ی دیگر است؛ در اندیشه‌ی او رویارویی مرگ با انسان، متناسب با شیوه‌ی زندگی اوست. در این زمینه دیدگاه‌ مولوی، در چارچوب نظریه‌ی فرا طبیعت‌گرایان قرار می‌گیرد؛ زیرا، وی عامل اصلی معناداری زندگی را عشق به خداوند و سیر و حرکت به سوی او و مرگ را جزء اصلی زندگی و عامل پیوند و تکامل روح می داند. در اندیشه‌ی مولانا مرگ به سه نوع تقسیم می‌گردد؛ مرگ اجباری، مرگ اختیاری، مرگ آن به آن. ملاصدرا براساس مبانی خود چون؛ اصالت وجود، تشکیک وجود، حرکت جوهری جریان وجود را یک صیرورت و حرکت تکاملی می‌داند که بر این اساس آدمی جاودانه است. در این میان مرگ پلی است برای رساندن او به حیات ابدی. ایشان بر این باور است که مرگ لازمه‌ی جریان تکامل وجودی انسان است که نفس آدمی، پس از رسیدن به حد کمال مطلوب، مرگ را در آغوش می‌گیرد و بدن مادی را بسان لباسی کهنه رها می‌کند و می‌رود. در نگاه ایشان مرگ بر سه نوع؛ طبیعی، اخترامی و اختیاری می‌باشد. در این پایان نامه، اطلاعات به صورت کتابخانه‌ای جمع‌آوری و به صورت تحلیل فلسفی نظام‌مند شده است. از نتایج این پژوهش آن است که آدمی متوجه گردد که در پس پرده‌ی این دنیای فانی، دنیایی جاودان است که آدمی تعیین‌گر زیبایی و دل‌انگیز بودن یا سخت و نفس‌گیر بودن آن است و به واسطه‌ی این دانستن، می‌توان بر ترس از مرگ که ناشی از جهل است غلبه کرد و با تمام قوا برای زندگی دنیایی و آخرتی خویش کوشید.
تأثیر گناه بر معرفت از نگاه مولانا
نویسنده:
نویسنده:جعفر ذاکری؛ استاد راهنما:ابراهیم رضایی؛ استاد مشاور :احمد عبادی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
چکیده :
مسأله‌ی تأثیر عوامل غیر‌معرفتی و از جمله تأثیر گناه بر معرفت، از مسائل مهم در حوزه‌ی معرفت‌شناسی است. به طوری‌که اعتقاد به این مسأله را می‌توان در طول تاریخ و در آثار بسیاری از دانشمندان نظیر بیکن، هابز، کانت و هیوم مشاهده نمود. تا جایی که ویلیام جیمز اعلام داشت آراء و نظرات ما ناشی از استدلال محض نیست. نظرات این اندیشمندان همگی بر پایه‌ی اعتقاد بر چند ساحتی بودن وجود انسان استوار است. مولانا جلال‌الدّین به عنوان یک چهره‌ی شاخص‌ در عرفان اسلامی ادعا دارد که اساساً عامل تعیین‌کننده در معرفت آدمی نه استدلال، که پاکی و سلامت نفس است. به اعتقاد وی، صفای درون باعث کنار رفتن حجاب‌های معرفتی گشته و در نتیجه به فهم بهتر از عالم و هستی به طور عام و انسان به طور خاص، کمک می‌کند. به نظر مولانا یکی از عوامل غیرمعرفتی در شکل‌گیری معرفت آدمی «گناه» است. گناه تیرگی و سیاهی‌آفرین است و این تیرگی ما را از مشاهده‌ی حضور خداوند باز می‌دارد و مانع کسب معرفت و باعث ایجاد خلل در آن می‌گردد. در حقیقت گناه نور عقل را به خاموشی می‌کشاند و انسان را از رسیدن به معرفت به حقایق باز می‌دارد. مولانا اصل گناه را غفلت از خداوند می‌داند؛ و از نگاه وی تنها گناه، غفلت از حق است. پژوهش حاضر سعی دارد آراء و نظرات مولوی را در اشعار و آثار وی با رویکرد تحلیلی ـ منطقی مورد کاوش و بررسی قرار دهد و نحوه‌ی تأثیر گناه بر معرفت از نظر مولانا را نشان دهد. در پایان نویسنده به این نتایج ‌دست‌یافته که به نظر مولانا هریک از گناهان و خطاهای اخلاقی با شیوه‌هایی چون: برهم‌زدن تعادل روحی انسان، فرافکنی، سوگیری و سلب بی‌طرفی و با از بین بردن ابزار شناخت انسان، در حصول به معرفت دخل و تصرّف کرده و مانع از دستیابی به حقیقت می‌شوند و انسان را از رسیدن به معرفت حقیقی باز داشته و باعث انحراف، کج‌فهمی و فروکاهش در معرفت می‌شوند.
مقایسۀ خیر و شر نزد عطّار و مولانا
نویسنده:
نویسنده:سیاوش کمره ای؛ استاد راهنما:جلیل مشیدی
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
چکیده :
مسئلۀ خیر و شر از دیرباز تا کنون یکی از مسائل مهم نزد متفکّران، در ادیان و فرقه‌های گوناگون بوده است. تقریباً در اکثر ادیان و فرقه‌ها، جهت عادل دانستن خالق، شرور هستی به گونه‌ای متفاوت تفسیر شده است. در اسلام نیز اختلاف اصلی در نحوۀ دیدگاه پیروان علوم عقلی و شرعی همواره محلّ نزاع میان اندیشمندان اسلامی، به ویژه فرق اهل کلام بوده است. اینکه خداوند در افعال خویش، نزد اهل عدل و همچنین معتزله، بری از ظلم و ایجاد قبیح است، و در نگاه اشاعره آزاد است که هر فعلی در محدودۀ ملک خویش انجام دهد، یکی از عوامل اصلی زمین اختلاف در بین آنهاست. مشهور بودن عطّار و مولانا به اشعری بودن این انتظار را در مخاطب یا محقّق پدید می‌آورَد که طبیعتاً آرایشان موافق با اشاعره باشد. امّا با توجّه به این حقیقت، که مولانا و عطّار، سراسر، پیرو تعقّل و خردمندی بوده‌اند و به ویژه مولانا پرهیز از تقلید را محور معرفت خویش قرار داده است، این لزوم را در محقّق پدید می‌آورد تا آرای آنها را نسبت به خیر و شرّ هستی در حوزۀ اندیشه‌های کلامی-فلسفی باری دیگر به طوری جامع‌تر بسنجد و با هم مقایسۀ نماید. نگاه عطار و مولانا به هستی و ناملایمات آن، نگاهی است غالباً مشابه که نتیجۀ عشقِ به حق‌تعالی و مخلوقات صادر شده از جانب او است؛ بنابراین عیبجویی از یک نظام احسن و عدمی ندانستن شرور، در نظر آنها حقیقتاً محصول تفکّری ناقص است. هنگامی که فرَق اهل کلام، در زمینۀ عدل الهی با یکدیگر اختلاف اساسی دارند، دیدگاه عرفانی و حکیمانۀ عطّار و مولانا به عنوان یک داور، در میان معتزله و اشاعره، گامی معتدل برمی‌دارد و از روی خردمندی، مخالف اشاعره سیر می‌کند و بیشتر جانب عدلیه و ماتریدیه را مایل می‌شود. معهذا اندیشۀ این فرقه‌های اسلامی در تکامل دیدگاه عطّار و مولانا بسیار مؤثّر افتاده و به آنها کمک کرده است، امّا آنها را گرفتار خویش و مقلّد خود نساخته است. حقیقت هم در زمینۀ شناخت عطّار و مولانا این است که مولانا به عنوان میراثدار عرفای پیشین و به ویژه عطّار و نیز بدلیل فاصلۀ زمانی از عصری که هنوز عرفان و تصوّف آن رنگ غالبش زهد و شریعت بود و با عشق پخته نشده بود و هنوز جایگاه وسیعی در ادبیات نداشت، نسبت به امثال سنایی و عطّار از شرایط و دستاوردهای‌ بیشتری برخودار بوده است و حقّ میراثداری را نیز به جا آورده است. و طبیعتاً اگر در مقایسۀ آرای مولانا و عطّار در زمینۀ خیر و شر، از مولانا آرایی گسترده‌تر در زمینۀ جهانبینی یا جبر و اختیار ببینیم، عجیب نیست.
بررسی و تحلیل مشرب عرفانی مولانا (با تکیه بر مثنوی معنوی)
نویسنده:
نویسنده:سمانه السادات آقادادی؛ استاد راهنما:طاهره خوشحال دستجردی,سیدعلی‌اصغر میرباقری فرد؛ استاد مشاور :سیده مریم روضاتیان
نوع منبع :
رساله تحصیلی
چکیده :
یکی از شرایط مهم و اساسی برای به کارگیری روشی علمی، هدفمند و برنامه محور در تحقیقات عرفانی تعیین و تبیین سنت و مشرب عرفانی اهل تصوف یا به تعبیر دیگر واکاوی اصول و فروع مبانی عرفان اسلامی است. مشرب مولانا در اصول و مبانی با سنت اول عرفانی پیوند دارد و در فروع، مطابق با آموزه‌های عرفانی بایزید بسطامی که امروزه بیشتر با عنوان مشرب یا مکتب خراسان شناخته می‌شود، قرابت دارد. این رساله بر آن است تا معلوم کند، مولانا در مثنوی معنوی برای سیر الی الله چه طرحی داشته و نقطه آغاز و پایان این مسیر و مراحل پیمودن آن چگونه است؟ برهمین‌اساس، نظام معرفتی و نقشه سیروسلوک مولانا مطابق با مشرب عرفانی او بر هشت مرحله بنیان شده است: 1- بیداری و انتباه، 2- اراده و طلب، 3- تزکیه نفس، 4- احوال، 5- عشق، 6- سکروحیرت، 7- فنا و بقا و 8- توحید. سالک در منازل مختلف سلوک در تلاش است پله‌پله و به تدریج از خود و هر آنچه غیر خداست بیرون آید، همه چیز را در حق خلاصه ‌بیند و تنها به اختیار و اراده او حرکت کند. به بیانی صریح‌تر، سالک در برترین ساحت مراتب سلوک اعمّ از بیداری، طلب، عشق، سکروحیرت؛ همچنین در بالاترین مرتبه مقامات تزکیه نفس اعمّ از توبه، ورع، زهد، فقر، صبر، توکل و رضا؛ و نیز در مرتبه اعلای احوال مختلف اعمّ از مراقبه، قرب، خوف و رجا، قبض و بسط، انس و هیبت، مشاهده، و یقین در پی رسیدن به مدخل توحید، مرتبه فنای در حق، است تا با نیست شدن هستی موهوم، از تمام تعیّنات وجود مجازی و هرآنچه جز خداست، فانی شود و به هستی اصیل و حقیقی واصل گردد. با رسیدن به مرتبه توحید، سالک درمى‏یابد که هر چه هست فانى است و در سراسر عالم جز وجود باقی حق، هستی دیگری وجود ندارد. خداوند نیز به موجب آنکه سالک، از همه هستى خویش بیرون آمده است، بدو ملک پایدار و درک مرتبه وحدت و یگانگی خویش را عطا می‌کند.
بررسی مفهوم ایمان از دیدگاه مولانا
نویسنده:
نویسنده:وحیده قدیمی فسقندیس؛ استاد راهنما:یحیی نورالدینی اقدم؛ استاد مشاور :حسن حیدرزاده سردرود
نوع منبع :
رساله تحصیلی
چکیده :
جلال‌الدین محمد که با عناوین خداوندگار، مولانا، مولوی، ملّای روم و گاه با تخلّص خاموش در میان فارسی‌زبانان شهرت یافته یکی از شگفتی‌های تبار انسانی در حوزه عرفات و تفکر دینی است. ایمان که از مفاهیم کلیدی ادیان توحیدی است، در دین اسلام بعد از کلمه شریف «الله» کلیدی‌ترین مفهوم جهان‌بینی دینی است؛ مفهوم ایمان در نگاه مولانا بسیار گسترده‌تر از مفهوم اسلام است. چنین نگاهی با اندیشه عاری از تعصبات فرقه‌ای و کلامی او سازگار می‌نماید. وی به اقتضای کلام و از زاویه‌های مختلف به بررسی مفهوم ایمان در آثارش پرداخته است و از منظر وی ایمان حقیقتی قلبی و تجربه‌ای شهودی است که خاستگاه آن معرفت فطری انسان به خدا است و برای رسیدن به حقیقت آن باید از پوسته تقلید گذشت. محتویات این پژوهش در پنج فصل تدوین‌یافته که شامل؛ فصل اول؛ کلیات تحقیق، فصل دوم؛ زندگی و اندیشه مولانا، فصل سوم؛ مباحث مفهوم شناسی ایمان و خداشناسی، فصل چهارم؛ بررسی مصادیق ایمان همراه با شاهد مثال و در فصل پنجم نتیجه‌گیری کلی ارائه‌شده است. هدف کلی پژوهش، بررسی مفهوم ایمان در آثار مولوی هست که به روش توصیفی، تحلیلی بوده و در تدوین آن از شیوه‌های فیش‌برداری، اسنادی و کتابخانه‌ای بهره برده‌ایم.
واکاوی خوانش تصویری عرفا از مفاهیم فلسفی و اسطوره‌ای با تکیه بر آثار سهروردی و مولوی
نویسنده:
نویسنده:مریم حق شناس؛ استاد راهنما:داود اسپرهم؛ استاد مشاور :عباسعلی وفایی,احمدعلی حیدری
نوع منبع :
رساله تحصیلی
چکیده :
مهم‌ترین مضامین آثار عرفانی تصاویر معرفتی است که از آبشخور اسطوره و فلسفه نشأت می‌گیرد. تصویرهای کانونی(کلان تصاویر) و یا به اصطلاح استعاره‌های مرکزی در مقام گزاره‌ای حاوی اندیشه‌های نابی هستند که از تجربیات شخصی شاعر و نویسنده برمی‌آیند. از این رو رمزگشایی و تبیین معانی ثانویه از آن‌ها جهان‌بینی عارف را بیش از پیش آشکار خواهد کرد. خوانش تصویری که اهل عرفان از مفاهیم به دست می‌دهند هیچ گاه مسیری ثابت و صورتی واحد ندارد. تصاویر همواره در حال حرکت و صیرورت هستند. این پویایی در ایماژها بویژه در آثار سهروردی و مولانا به میزانی است که هیچ تصویرِ کانونی تنها برای یک مفهوم واحد خلق نمی-شود، بلکه یک ایماژ در سیر دگردیسی‌ها گوناگون برای تبیین معانی متعدد بروز می‌یابد. از سوی دیگر مفاهیم هرچند به طور کلی ثابند اما به سبب ماهیت گریزپذیر و نامشروط‌شان، یک تصویر واحد ظرفیت تفهیم و القای آن‌ها را ندارد. بنابراین همواره در هیأت تصاویر گوناگون ممثل می‌شوند. از این رو نگاه این پژوهش به تصویر صرفاً شگرد ادبی یا نوع بلاغی نیست. زیرا این تصاویر مرزهای زبان را در می‌نوردند و در خلال تجربیات شهودمحور عرفانی به ادراکی مفهومی تبدیل می‌شوند. از دیدگاه پژوهش حاضر آنچه چنین اصلی را رقم می-زند دیالکتیک تصویر و مفهوم است که گاه در سیری استعلایی به وحدت می‌رسند. این پژوهش با خوانش پدیداری مثنوی مولوی و داستان‌های رمزی سهروردی به واکاوی گزاره‌هایی پرداخت که در شکل ایماژ ممثل شده‌اند. پدیدارهایی چون «خورشید، دریا، درخت، پیر، پرنده» ایماژهای هستند که با عبور از مرزهای صورت-های بلاغی در پیوند پدیداری با منظومۀ فکری شاعر و نویسنده، جهان متن را می‌آفرینند. از این بررسی‌ها دریافتیم که یک پدیده در پیوند با موقعیت، معنی و آگاهی می‌تواند به ایماژی سیال و لغزان تبدیل شود. معنی‌وارگی، پویایی و بازنمودگی از محوری‌ترین ویژگی‌های تصویرهای کانونی در مثنوی و رساله‌های رمزی به شمار می‌روند. تصاویر درونی و بیرونی‌ای که با بن‌مایه‌های اسطوره‌ای و فلسفی در مقام سازندگان معنی، عارف را تحت سیطرۀ خود درمی‌آورند.
بررسی تحلیلی و تطبیقی انسان شناسی در دیدگاههای مولوی و ابن عربی
نویسنده:
نویسنده:مرضیه کاظمی؛ استاد راهنما:طاهره خوشحال دستجردی,سیدعلی‌اصغر میرباقری فرد؛ استاد مشاور :حامد ناجی اصفهانی
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
شناخت انسان از اصول مهم دست یافتن به معرفت در عرفان اسلامی به شمار می‌رود و به همین دلیل توجه به دیدگاههای انسان شناسی عرفا در تبیین مبانی و اصول بینش عرفانی آنان دارای اهمّیت بسیاری است. البته مبانی انسان شناسی در دو دورۀ اصلی تاریخ عرفان اسلامی، یعنی دوره یا سنّت اوّل عرفانی (از آغاز تصوّف تا قرن هفتم) و دوره یا سنّت دوم عرفانی( قرن هفتم تا دهم هجری) کاملاً با یکدیگر متفاوت است. وجه تمایز اصلی دیدگاههای انسان شناسی در این دو دوره، توجه به رکن هستی شناسی است. شناخت انسان، در سنّت دوم عرفانی، به دلیل آنکه انسان مرتبه‌ای از مراتب هستی به شمار می‌رود، پیوند محکمی با دیدگاههای هستی شناسی دارد. ما در این پژوهش، مولوی و ابن عربی را به عنوان نمایندگان سنّت اول و دوم عرفانی در نظرگرفته‌ایم؛ مولوی به عنوان عارف بزرگ سنّت اول که وسیع‌ترین مجال را برای طرح دیدگاههای این سنّت در حوزۀ انسان شناسی فراهم کرده است. محیی الدین ابن عربی نیز به عنوان چهرۀ برجستۀ سنّت دوم عرفانی که آرا و اندیشه‌های عرفانی وی، الهام بخش بسیاری از بزرگان عرفان و ادب اسلامی بوده است؛ کسانی چون: فخرالدین عراقی، شیخ محمود شبستری، نورالدین عبدالرحمن جامی، شاه نعمت الله ولی و... که همگی متأثّر از مکتب عرفانی ابن عربی بوده‌اند. این رساله از طریق مقایسۀ تطبیقی دیدگاههای مولوی و ابن عربی دربارۀ کلیات مبانی انسان شناسی، بررسی مراتب انسان و تبیین ویژگی‌های انسانهای کمال یافته ، مبانی انسان شناسی دو سنّت عرفانی را تحلیل و بررسی می‌کند.
مقایسۀ رابطۀ عقل جزوی و کلّی از دیدگاه مولانا با تفکّر اوّلیه و ثانویه از دیدگاه گابریل مارسل
نویسنده:
طناز رشیدی نسب ، عظیم حمزئیان ، رستم شامحمدی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
توجه به انواع و مراتب عقل، به‌عنوان ابزار شناخت در فلسفه و عرفان از قرن‌ها پیش مطرح بوده است. در این میان مولانا نیز بر جایگاه و اهمّیت عقل و تمایز انواع آن تأکید داشته است. با دقت در مثنوی می‌توان دریافت که عقل جزوی و کلّی، شباهت های قابل تأمّلی با تفکّر اوّلیه و ثانویه‌،که گابریل مارسل، فیلسوف فرانسوی مطرح کرده است، دارند. مارسل دو سنخ تفکّر را از هم متمایز می‌کند؛ یکی تفکّر اوّلیه که ناظر به مسائل است و دیگری تفکّر ثانویه که ناظر به رازهاست. پژوهش حاضر به شیوۀ تحلیلی-مقایسه‌ای انجام شده و نتایج به‌دست آمده حاکی از آن است که مولانا و مارسل از دو دریچۀ متفاوت یعنی اولی عرفانی و دومی فلسفی، دریافته‌اند که حقایق ماورائی را از طریق تجربه و شهود واز طریق مواجهه می‌توان دریافت که در نهایت با معرفتی حیرت‌زا کشف می‌شوند. همچنین تقسیمات دو سنخی برای معرفت، آثار و نتایج اخلاقی دارد که البته هدف مارسل،کارکردهای اخلاقی و معنوی آنها مورد نظر بوده، ولی هدف مولانا رسیدن و پیوستن به حقیقت و اصل وجود است و عمل اخلاقی در مسیر معرفت به امور ماورائی، وسیله‌ای برای نیل به این حقیقت است. مولانا و مارسل در این تقسیم‌بندی‌ها، فلاسفه را به جهت استفاده از ابزار مادی درفهم امور ماورائی، مورد نقد قرار داده‌اند؛ با این حال در مورد امور ماورائی مولانا معتقد است، مسیر طریقت باید به مدد یک پیر واصل طی شود اما چنین مسئله‌ای در تفکر مارسل که فیلسوف است، مشاهده نمی‌شود.
صفحات :
از صفحه 49 تا 72
مقایسه تطبیقی استعاره‌ مفهومی شراب عرفانی در غزلیات مولانا، خمریه ابن فارض مصری و ساقی‌نامه‌ ظهوری ترشیزی
نویسنده:
لیلا سلیمانزاده ، حسین آریان ، توفیق هاشم‌پور سبحانی
نوع منبع :
مقاله , مطالعه تطبیقی
منابع دیجیتالی :
چکیده :
این مقاله بر اساس چهارچوب نظری نظریه لیکاف و جانسون به بررسی و مقایسه تطبیقی استعاره مفهومی شراب عرفانی مشترک در غزلیات مولانا و قصیده خمریه(میمیه) ابنفارض مصری و ساقی­نامه ظهوری ترشیزی پرداخته­است.و هدف آن معرفی نگاشت­نام­های شراب عرفانی و حوزه­های مبدا آن از جنبه الهی و و عرفانی آن در اشعار مذکور است. چراکه با مقایسه تطبیقی و تحلیل معنایی این واژه می­توان نگرش یک ملت و جامعه را در یک حوزه مفهومی درک­کرد و میزان تاثیر و تاثر آن­ها را سنجید و به نقاط اشتراک و افتراق این شعرا در به­کارگیری این واژه پی­برد. پس به این منظور پس از جست­وجو در پیکره­های مورد بحث، عبارات استعاری فراوانی که دربرگیرنده استعاره مفهومی شراب عرفانی هستند به­دست­آمد و برمبنای آن­ها نگاشت­نام­ها و حوزه­های مبدا استخراج­گردید و با طبقه­بندی آن­ها و اراِئه شواهد لازم به تحلیل و مقایسه آن­ها پرداخته­شد و مفهوم اصلی و کانونی شراب عرفانی در اشعار مذکور مشخص­گردید.
صفحات :
از صفحه 377 تا 396
بررسی و تحلیل واژه‌های طلب و طرب در غزلیات مولانا
نویسنده:
حمیدرضا غفاریان‌مبهوت ، محمدعلی خالدیان ، حسنعلی عباسپوراسفدن
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
هر قشر وگروهی برای بیان ویژگی­های مسلک و روش خود از زبان خاّص خویش استفاده­می­کند. عرفا و متصّوفه نیز از این قضیه مستثنی نیستند؛ به همین دلیل آنان از آغاز نیمه دوّم قرن دوّم طریق تصوّف اسلامی و به­دنبال آن، اصطلاحات زیادی به­وجودآورده و به شرح وتوضیح آن ها پرداخته­اند. بنا به اعتقاد اکثر عرفا اوّلین منزل در سلوک طریقت، طلب و شوق انسان برای بازگشت به وطن خویش است. مولانا معتقد است که شرط طلب این است که طالب را لرزه عشق باشد، در غیر این صورت باید پیر را خدمت­کند تا به برکت وجود او و با ارشاد او حال طلب در او به­وجودآید. مولانا مدّتی در طلب بود و پس از آنکه به مطلوب رسید، طرب را آغازکرد و برنامه او برای زندگی همگان همین بود که یا باید در طلب کوشید و یا در طرب. به حق، عمر او بعد از آشنایی با شمس و تحوّل روحی اش در طلب گذشت. نگرش مولانا به طرب و شادی نگرش مثبت است. او که فرا مکان و فرا زمان می­اندیشد و هیچ­گاه غم را در دل خود جای­نمی­دهد و همیشه از عشق و سماع و رقص داد­می­زند و همگان را دعوت به شادی می­نماید، آن هم شادی پایدارکه عاشق شدن است و دیدار معشوق. دراین پژوهش می­خواهیم یکی به بررسی چگونگی وچرایی روی آوردن مولانا به «طلب» و«طرب و شادمانی» بپردازیم .
صفحات :
از صفحه 341 تا 360
  • تعداد رکورد ها : 918