آن گروه از تاریخنگاران فلسفه که تاریخ فلسفۀ اسلامی را از کندی شروع و به ابنرشد ختم میکنند، با این استدلال که مسلمانها در طی نهضت ترجمه میراث فلسفی یونان را
... به زبان عربی برگرداندند و پس از آن در دورۀ تألیف، که با کندی آغاز میشود، بخش مهمی از اندیشههای ترجمهشده را بومی کردند و با آموزههای دینی درآمیختند و این فلسفه بعد از کندی توسط فارابی و ابنسینا صبغۀ دینی پیدا کرد؛ اما بعد از ابنسینا، غزالی نقد کوبندهای از فلسفۀ اسلامی به عمل آورد و ضربۀ مهلکی بر پیکر آن وارد کرد؛ به گونهای که در اثر آن کمکم چراغ فلسفه در دنیای اسلام رو به خاموشی رفت و دفاعیات ابنرشد از فلسفه در مقابل غزالی هم به جایی نرسید؛ طبعا این گروه از تاریخنگاران، مسلمانان را صاحب مکتب فلسفی خاصی نمیدانند. این نظریه که تا چند دهه در بین تاریخنگاران فلسفه شایع بود، در سایۀ تلاش برخی از مستشرقان همچون کربن و برخی دیگر اکنون به کلی از بین رفته است و امروزه همگان متفقالقولاند که در حوزۀ اندیشۀ اسلامی افزون بر مکتب فلسفی سینایی، دو مکتب فلسفی بانفوذ دیگری ظهور کرده است که بنیانگذاران این دو مکتب، شیخ اشراق و ملاصدرا هستند. این مقاله بر آن است که مکاتب فلسفی در حوزۀ اندیشۀ اسلامی منحصر به سه مکتب مشائی، اشراقی و حکمت متعالیه نیست. تأسیس مکتب فلسفی جدید و ارائة نظریات نو بعد از ملاصدرا هم ادامه پیدا کرده است. گروهی از فیلسوفان، که علامة طباطبایی یکی از آنهاست، مکتبی را عرضه کردهاند که میتوان آن را «فلسفة نوصدرائی» نامید. در این مقاله جایگاه فکری و نوع فلسفهورزی علامة طباطبایی بررسی میشود.
بیشتر