یکی از مسائل مهم در تاریخ تفکر بشر، مخلوق یا نامخلوقبودن عالم هستی بوده است. فیلسوفان پیش از ارسطو، هریک بهنوعی قائل به ازلی و غیرمخلوقبودن عالم هست
... تی بودهاند. ارسطو با قائلشدن به ازلیت مقولههای حرکت، زمان، و ماده را مؤلفههای اصلی عالم هستی دانسته است و حکم به ازلی و غیرمخلوقبودن جهان هستی میدهد. از این حیث است که خدای ارسطو در مقام علت فاعلی عالم هستی، فقط محرک عالم است و هستیبخش آن قلمداد نمیشود. در ادیان ابراهیمی، ازجمله اسلام، خالقیت خداوند امری مسلم و بدیهی تلقی میشود. ازاینرو، ابن سینا در مسئله آفرینش عالم از ارسطو فاصله میگیرد. درواقع، تصویر سینوی از عالم هستی و خداوند و رابطه این دو با هم متفاوت با تصویری میشود که ارسطو ارائه میدهد. ابن سینا با تقسیم حدوث به ذاتی و زمانی مدعی میشود که ازلیبودن عالم از حیث زمانی مستلزم آن نیست که عالم هستی مخلوق خداوند نباشد. از این حیث نزد بوعلی خداوند علت فاعلی عالم است؛ صرفاً محرک نیست، بلکه معطی وجود به عالم هستی نیز تلقی میشود.
بیشتر