این پژوهش در زمینه اندیشه اجتماعی-سیاسی ایران معاصر و با رویکردی مبتنی بر مطالعات فرهنگی صورت گرفته است. تاکید بر اولویت عوامل فرهنگی، به ویژه اندیشهپردازی اج
... جتماعی-سیاسی در چنین مطالعاتی به معنی نادیده گرفتن نقش عوامل ساختاری و عینی در حوزههای "سیاست- قدرت" و "اقتصاد- کار" نیست، بلکه از طرفی به دلیل محدودیتهای پژوهشی و همچنین آثار ارزشمندی است که در این زمینهها وجود دارد و از طرف دیگر علاوه بر تاکید بر نقش میانجی حوزه "فرهنگ– زبان" برای حوزههای دیگر، خلاقیت فکری اندیشهپردازان معاصر را در مسیر مدرنیته ایرانی به عنوان یکی از مهمترین عوامل ساختاری تغییر و تحول وجود اجتماعی برجسته ساخته است.موضوع اصلی این رساله «تبیین مفهوم "پراکسیس" در نظریه بازگشت به خویشتن علی شریعتی» است؛ مسئلهمندی یا پروبلماتیک جریان فکری بازگشت به خویشتن در نزد صاحبنظران و ضرورت مطالعه آن به واسطه رویکردی انتقادی و مبتنی بر پراکسیس، که در اینجا به عنوان محور اصلی مطالعه اندیشه اجتماعی-سیاسی در نظر گرفته شده است، پیش از هر چیز اقتضا میکرد که بستر اندیشهپردازی معاصر ایران به واسطه رهیافت رئالیسم انتقادی مورد توجه قرار گرفته و دورههای مختلف آن به صورت فرآیند تاریخی مبتنی بر تداوم و گسست همزمان در نظر گرفته شود. پس از انجام چنین ضرورتی ترسیم جایگاه محوری نظریه بازگشت به خویشتن در سیر کلی اندیشهپردازی شریعتی مورد توجه قرار گرفته است. این موضوع به واسطه تلفیقی که از نوعشناسی اندیشه او با اولویتهای نظری و عملی فعالیتهایش به دست آمده، انجام شده و نهایتاً به مقومات سه دستگاه فکری "ایدئالیسم ذهنی" (48-1343)، "ایدئالیسم عینی" (50-1348) و "پراگماتیسم ارزشی" (56-1350) در اندیشه او اشاره شده است. علیرغم تشابه موضوعات و محوریت نظریه بازگشت به خویشتن در دورههای مختلف اندیشهپردازی او آنچه این دستگاههای فکری را از یکدیگر متمایز ساخته، علاوه بر تغییر ترکیب مقومات و چارچوبهای فکریاش در زمینههای "هستیشناسی-انسانشناسی" و "معرفتشناسی-روششناسی"، استفاده از الگوهای مختلف دیالکتیکی در اندیشهپردازی او است. این الگوهای مختلف به ترتیب بر اولویت پراکسیس نظری بر مبنای فهم و شناخت، تجدید حیات یا رنسانس اسلامی با هدف ایجاد مکتبی آگاهی- رهاییبخش و نهایتاً بر اولویت پراکسیس عملی به منظور ایجاد ایدئولوژیی نجاتبخش (رهایی+ رستگاری) تاثیر گذاشته است.متون اصلیای که شریعتی در آنها مستقیماً نظریه بازگشت به خویشتن خود را مطرح ساخته است نیز در انطباق با سیر کلی اندیشهپردازی اوست؛ بنابراین علیرغم توجه وگرایش اولیه اندیشه او به مبانی تئوریک رابطه دیالکتیکی "من" و "دیگری" که بر اساس مفاهیمی چون خویشاوندی، امانت، دوستی، ارادت، تعارف، بازشناسی و ... که بر اساس قرائتی وجودگرایانه از مذهب و عرفان میتوانست مبنایی برای طرح نظریه شهروندی به عنوان پراکسیس هستیشناسانه و راه حلی بیناسوژهای(Intersubjectivity) باشد؛ وی از طرفی با محدود ساختن این رابطه به حوزه مذهب و عرفان و از طرف دیگر با محوریت بخشیدن به مفاهیمی چون"استعمار"، "ایدئولوژی" و "روشنفکر" از گسترش این رابطه به سطحی فروملی اجتناب ورزیده و با رویکردی تقلیلگرایانه به سیاست نهایتاً پراکسیس را در نظریه بازگشت به خویشتن خود به سطح حادثی (Actual) عمل فرو کاسته است.
بیشتر