چهبسا مساله مرگ، انضمامیترین مساله فلسفی باشد. مرگ همچون خود زندگی پیشروی هر انسانی است و با زندگیاش قرین است. همینکه انسانی متولد شد، آنقدر از زندگی بهر
... ره دارد که بمیرد چنانکه میمیرد. مرگ مانند زندگی حضور همه جایی دارد تا محدودیت وجودی آدمی را به او گوشزد کند. مرگ، پایانبخش آرزوها و نهایت هر بیم و امیدی است. با این همه، انسان که رو به زندگانی دارد، مرگ را نادیده میگیرد و میکوشد تا آن را نفی کند، میتوان این کوشش را در یکایک کنشهای او به نظاره نشست که برای رهایی از هر آنچه که زندگی اش را تهدید می کند تکاپوی دائمی می کند. اما مرگ قابل انکار نیست؛ و انسان موجودی رو به مرگ است. به تعبیر ابن سینا: آدمی زنده آگاه و میراست. حیوانات به دنیا می آیند، زندگی میکنند و میمیرند. اما فقط آدمی است که مرگ را میداند و به آن میاندیشد. پس فقط اوست که از مرگ میهراسد و پروای آن را دارد. بنیان این هراس و پروا چیست؟ پاسخ این پرسش از زبان حکیم و طبیب مسلمان، ابوعلی سینا، موضوع گفتگوی نشست پیش رو خواهد بود؛ اما از آنجا که گفتگو در باب هر مساله ای می تواند خود از جمله راهکارهای کاهش رنج ها و دردهای بر آمده از آن باشد پس این گفت و گو حتی اگر نتواند تقریر حقیقت باشد، چه بسا لااقل تقلیل مرارت باشد.
بیشتر