جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
مرتب سازی بر اساس و به صورت وتعداد نمایش فرارداده در صفحه باشد جستجو
  • تعداد رکورد ها : 85
رابطه نفس و بدن از دیدگاه ش یخ الر ئیس ابوعلی سینا و باروخ اسپینوزا  و ویلهلم لایبنیتس،
نویسنده:
نقی پورزاده ماهانی ، مهری
نوع منبع :
رساله تحصیلی , کتابخانه عمومی , مطالعه تطبیقی
وضعیت نشر :
موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران: ,
سعادت از نگاه باروخ اسپینوزا و ایمانوئل کانت
نویسنده:
فاطمه شعبانی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
یکی از مسایلی که از دیر بازذهن بشر را به خود مشغول داشته است، سعادت می‌باشد. سعادتمندی، آرزوی دیرینه‌ی بشر است که کمترکسی یافت می‌شود که درباره‌ی آن نیدیشیده باشد. انسان، همواره تمایل دارد که بداند آیا روزی به سعادت نایل می‌شود یا نه و اگر آری چگونه و با چه وسایل و ابزاری. در این میان فلاسفه با حضوری فعال، مباحثی در این زمینه مطرح نموده‌اند تا این مساله را باز گشایی کنند. معمولا افراد برای یکدیگر آرزوی خوشبختی می‌کنند و گویی آن را غایت نهایی بشر محسوب می‌کنند به نحوی که اگر فرد، به آن نایل شود، دیگر از غیر بی نیاز می‌شود.یکی از انگیزه‌هایی که منجر به نگارش این رساله شد، دغدغه و سوالات فردی بود. فیلسوفان بسیاری به این مسئله پرداخته‌اند ولی مادر صددیم با گزینش دو فلیسوف ایمانویل کانت و باروخ اسپینوزا تحقیق خود را در این مسیر به انجام برسانیم.رساله پیش رو، حول محورهایی می‌گردد که بدون طرح آنها، درک مقوله سعادت مشکل خواهد بود.هدف این است که پیرامون سعادت سخن بگوئیم و این موضوع را تبیین و تحلیل عقلانی کنیم. امید است فتح بابی باشد، در جهت مباحثات و مناظرات و تحقیق های بیشتر و بهتر در این راستا.واژگان کلیدی: اخلاق، سعادت، اراده، اختیار، فضیلت، خیر و شر و رذیلت.
بررسی انتقادی نقدهای علامه محمدتقی جعفری بر تفکر راسل
نویسنده:
رضامحمدنژاد
نوع منبع :
رساله تحصیلی , نقد دیدگاه و آثار(دفاعیه، ردیه و پاسخ به شبهات) , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
پایگاه اطلاع رسانی حوزه: ,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
هدف پژوهش مقایسه و بررسی دیدگاههای علامه محمدتقی جعفری و ترتراندراسل، به عنوان دو دیدگاه الهی و مادی در خصوص بعضی از مسائل خداشناسی، دین و انسان شناسی و همچنین توضیح و بررسی نقدهای علامه جعفری بر افکار راسل در زمینه موارد فوق الذکر روش پژوهش به شیوه کتابخانه ای صورت گرفته است، فیش برداری از مطالب، طبقه بندی موضوعات بحث و تحلیل یافته های و نتیجه گیری. این پایان نامه شامل مقدمه و زندکینامه علامه جعفری و زندگینامه برتراندراسل و سه فصل است عبارتند از: خدا، دین و انسان درهر فصل با توجه به عنوان و موضوعات، نظریات راسل و نقد آنها توسط علامه جعفری مطرح شده و سپس به توضیح و بررسی آنها، همت گمارده شده است. نتیجه کلی: تناقضات بسیار و همچنین نقد گفتار حامیان مکاتب بجای خود مکاتب در سخنان آقای راسل مشهود است. بعلاوه تفکرات راسل مبتنی بر شکاکیت و الحاد است ولی نقدهای علامه جعفری بر تفکرات راسل، مبتنی بر فلسفه الهی است. لذا در این پایان نامه، ضمن توضیح و بررسی نکات مبهم نقدهای علامه، اثبات حقانیت دیدگاه وی نیز محرز است.
نسبت شناسی تفرد و حضور در تفکر غرب و اندیشه اسلامی با مطالعه موردی تطبیق اندیشه تربیتی کانت با حضرت امام خمینی (ره)
نویسنده:
محسن بهارناز
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
تفرد و حضور دو مفهوم پایه است که در یک بررسی فلسفی، افتراق و تمایز دو حوزه‌ی فلسفی غرب و اسلام را می‌نمایاند.اصالت فاعل شناسا، در تلقی سوبژکتیو غرب مدرن از بدو رنسانس، از دکارت با مفهوم «کوژیتو» تا امنویل کانت با مفهوم «من استعلایی» و تمییز میان «نومن و فنومن» به پدید آمدن بیش از پیش تلقی فلسفی «تفرد» انجامید. تفرد یا ایندیویژوآلیسم، ریشه‌ی «سوبژکتیویسم» دارد. سوبژکتیویسم، با دکارت و کانت، از حیث معرفت‌شناسی، کاملاً در اندیشه‌ی غرب پسارنسانس، نهادینه می‌شود.ادامه‌ی اصالت بخشی به سوژه یا سوبژکتیویسم، و لاجرم ایندیوژوآلیسم، به اصالت بشر یا امانیسم انجامید. اکنون دوره‌ی عبور از اصالت بشر به ماهو بشر، و نیل به اصالت خود یا «اگوئیسم» است.در تلقی امانیستی، حضور در نسبت با فردیت فرد انسان تعریف می‌شود: هنگامی که تلقی دکارتی – کانتی از اندیشیدن و حد دانستن اصالت یافت، حضور نیز مفهومی سوبژکتیویسم شد. در واقع حضور با فردیت و اصالت فرد تعریف شد.در اندیشه‌ی اسلامی، اصالت از آن خداست، یعنی یک تلقی «تئوئیستی». در این تلقی، فردیت انسان در نسبت با اصالت خدا تعریف می‌شود و تفرد انسان، در مولفه‌های «انسان مسئول»، «انسان مکلف»، «انسان محق» و «انسان پاسخگو» تبیین می‌گردد.در تلقی اسلامی از تفرد، فردیت انسان، در نسبت با وحدانیت خدا تبین می‌شود: توحید و وحدانیت برای انسان خداگرایی، مبین این است در عالم محضر یک خدای واحد است. فردیت هر یک از انسان‌ها در پیشگاه این خدا، فردیت مخلوق و بنده‌ی پاسخگوست.لذا، در خداگرایی، فردیت و تفرد، در محضر تعریف می‌شود؛ محضر خدا. اما در بشرگرایی و امانیسم، متاثر از سوبژکتیویسم، محضر در نسبت با تفرد سوژه تعریف می‌گردد. امام خمینی (ره)، این تقسیم‌بندی را در دو مفهوم «انانیت» و «الوهیت» می‌گنجاند. ایشان عالم را محضر خدا می‌دانتد و ادب حضور را که بخشی از راز نماز معرفی می‌کند، در «درک حضور»، سپس «حفظ حضور»، آنگاه «درک حدود»، و در نهایت «حفظ حدود» می‌شناسد.نسبت تفرد و حضور در اندیشه‌ی اسلامی، نسبتی کاملاً مفارق و مبتاین و متضاد است که هیچ همپوشانی یا انطباقی ندارد.
نفس و جاودانگی از دیدگاه افلوطین و ابن سینا
نویسنده:
فاطمه پزشکی اردکانی
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
در این پژوهش هدف این بوده که نظر افلوطین و ابن سینا را در مورد نفس و جاودانگی آن روشن کنیم. به نظر افلوطین از واحد، عقل و از آن نفس به وجودآمده جوهری لطیف و واحد است که از آن نفس های متعدد به وجود می آید ولی وحدتش را حفظ می کند و در حال شدن است و نفس در عالم ذات از نفوس دیگر جدا نیست و با ارتباط یافتن با جسم میان او و نفوس دیگر جدائی می افتد و همه نفوس فردی سرانجام به آن عالم معقول بر می گردند و چون اصل و منشاء شان ابدی است فنا ناپذیرند و حتی نفوس شریر سرانجام به آن عالم باز خواهند گشت و به نظر ابن سینا عقول و مجردات از واجب الوجود صادر شده اند و معلول اول از او یک جوهر عقلانی است و از این جواهر عقلانی دیگر پدید آمده تا عقل دهم که از آن ماده و صور مادی به وجود آمدند و نفس از عقل فعال پدید آمده و جوهری بسیط و قائم به ذات خود است و کمال اول برای جسم طبیعی آلی است و نفس وابسته به جسم نبوده است و فنا ناپذیر است و آن حادث شده با حدوث بدنی که شایستگی به کار بردن آن را دارد و در مورد نفوس به معاد روحانی قائل شده که روح انسان به لذت و رنج ابدی می رسد.
ارتباط فلسفه و الهیات در دوران اصلاحات دینی قرن شانزدهم با عطف نظر به آرای مارتین لوتر
نویسنده:
میشل آقامالیان
نوع منبع :
رساله تحصیلی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
موضوع این پایان‌نامه که شامل پنج فصل است، عبارتست از رابطه فلسفه و الاهیات در دوران نهضت اصلاح دینی قرن شانزده با عطف نظر به آرای مارتین لوتر. پایان‌نامه‌ با نگاهی پدیدارشناختی به آرای مارتین لوتر در باب فلسفه به نگارش درآمده و کوشش شده است تا پرداختی زمینه‌مند به موضوع صورت گیرد. لذا آرای لوتر در بطن تاریخچه نهضت اصلاح دینی مورد توجه قرار گرفته و جریانات موثر بر نهضت اصلاح دینی و در رأس آن لوتر، و البته دیگر بنیان‌گذار برجسته نهضت اصلاح دینی، ژان کالوَن، بررسی شده‌اند. از میان این جریانات فلسفی و کلامی می‌توان به آرای کلامی آگوستین در باب انسان، گناه جبلی، هبوط، رستگاری و نقش لطف اشاره کرد. لوتر متأثر از همین آرا، بر آن بود که دو قلمرو وجود دارد با اقتضائات معرفتی مخصوص به خود. یکی را ملکوت خدا، در آلمانی رایش گوتِس، و دیگری را مُلک یا ملکوت زمینی، در آلمان رایش در ولت، می‌نامید. لوتر بر آنست که در قلمرو ملکوت، عقل داور نهاییِ امور مربوط به ایمان و کلام وحیانی خداوند نیست، بلکه عقل صرفاً باید موضعِ تسلیم و قبول در پیش گیرد، زیرا عقل انسان بر اثر هبوط، قابلیّت‌های معرفتی خود را از دست داده و بنابراین نیازمند به کلام وحیانی خداست تا به شناخت صائبی از حقایق الاهی نایل شود. لیکن عقل در قلمرو زمینی، خودفرمان و چیره است، و بنابراین می‌تواند امور جاریه زندگی انسان را نظم و سامان بخشد، باعث اختراعات و کشفیات شود و زندگی فردی و اجتماعی آدمی را بهتر سازد. لوتر بر آنست که عقل آدمی حتی در حالت هبوط کرده نیز تا حدی قادر به شناخت خدا و کمالات اخلاقی اوست. لوتر معتقد است که عقل آنگاه که به نور الاهی منور می‌شود، به ابزار و وسیله‌ای برای درک حقایق الاهی تبدیل می‌گردد که تا قبل از این تنویر، از چنین خصوصیتی بی‌بهره بود. پس لوتر در این خصوص معتقد به سه مرتبه برای عقل است، ?- عقل پیش از هبوط با توانمندی‌های کامل معرفتی، ?- عقل هبوط‌کرده با توانمندی‌های محدود در زمینه شناخت حقایق الاهی، و ?- عقلِ منور‌شده به نور الاهی با قابلیّت‌های ارتقاء یافته برای شناخت حقایق الاهی.مواضع لوتر همچنین متأثر بوده‌اند از جریانات نومینالیستی (اصالت تسمیّه)، نئوآگوستینی مکتب گریگوری اهل ریمینی و اومانیسم یا انسان‌گرایی. اندیشه لوتر از جهات گوناگون متأثر از جریانات مختلف فلسفی بوده است. برای مثال، از سویی دیدگاه‌های خود را در قوالبی که از ارغنون ارسطو به عاریه گرفته، و البته با جرح و تعدیل‌هایی که خود در آنها وارد می‌کند، و با استفاده از مقولات ارسطویی بخصوص حرکت، بیان می‌نماید. و در همان حال، متأثر از نومینالیسمِ ویلیام اُکام است که در دانشکده محل تحصیل لوتر، ارفورت، رواج گسترده داشته است. لوتر به تأسی از معلمان نومینالیست خود، معتقد به نقد دیدگاه‌های قُدما، برتری ادراک تجربی و حسی، و ناچیزبودنِ شناخت انسان از حقایق الاهی بود، و به تأسی از اومانیست‌ها قائل بود به اینکه باید به سرچشمه‌ها، جایی که آب زلال‌بودنِ خود را حفظ کرده است، بازگشت کرد و لذا به ترجمه عهدجدید از یونانی به آلمانی همت گماشت تا عهدجدید به دور از زنگارهایی که بر آن نشسته بود، مورد توجه مجدد قرار گیرد. همین زبان و ترجمه، تأثیری نازدودنی بر زبان آلمانی و ظرفیت‌های این زبان برای بیان اندیشه‌های فلسفی نهاد. بعدها کریستین وولف آثار لایبنیتس را به همین زبانِ ملهم از لوتر برگرداند.اندیشه‌های مُصلحان دینی قرن شانزده و در رأس آنها لوتر، تأثیرات بسیار مهم و گسترده‌ای بر فلسفه‌های مدرن داشته‌اند و بسیاری از فیلسوفان بزرگ غربی، از جمله کانت و نیچه و هگل در بستر و زمینه فرهنگی بار آمده‌اند که بشدت متأثر از آرای لوتر بوده است. برخی از این فلاسفه بزرگ، آرای خود را در تعامل یا در تقابل با اندیشه‌های نهضت اصلاح دینی شکل داده‌اند و گاه قرار داشتن در این بستر، افکاری به آنها بخشیده که در غیر اینصورت نمی‌داشتند.
بررسی تطبیقی آثار وضعی و تشریعی گناه در اسلام و مسیحیت (عهد جدید)
نویسنده:
مریم رضایی
نوع منبع :
رساله تحصیلی , کتابخانه عمومی , مطالعه تطبیقی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
ادیان موثرترین عامل ساماندهی به زندگی فردی و اجتماعی انسان‏ها در همه ابعاد آن بوده‏اند. هر چند عموم ادیان و بویژه ادیان الهی بر بنیاد‏های مشترک استوار است، اما آموزه‏های اعتقادی، شریعت مدارانه و اخلاقی هر یک از آنها با دیگری تفاوت دارد و این تفاوتها بسیاری از دگرگونی‏ها را در زندگی فردی و اجتماعی پیروان ادیان مختلف رقم زده است. شناخت ادیان به جوامع بشری کمک می‏کند تا با درک درست‏تر از یکدیگر، روابط خود را تعریف و تنظیم نمایند. این شناخت، ترویج و تبلیغ آموزه‏های یک دین را، برای پیروان سایر ادیان ممکن می‏سازد. به علاوه پیروان ادیان مختلف به دلیل باور عمیق و تردیدناپذیر معارف دینی خود، ممکن است بسیاری از سوالات و مسائل دین خود را درک نکنند.بنابراین شناخت ادیان از ضرورتهای دین پژوهی در شرایط کنونی جهان است، به همین منظور هدف پژوهش بررسی تطبیقی آثار وضعی و تشریعی گناه در اسلام و مسیحیت (عهد جدید) قرار داده شده و در این راستا از روش کتابخانه‏ای استفاده شده است. نتایج حاصله از این پژوهش دستیابی بر اشتراکات و افتراقات در زمینه تعاریف و منشأ و ابزار گناه و در زمینه آثار وضعی و تشریعی گناه می‏باشد. البته اشتراکات، بیشتر در لفظ آثار وضعی بوده و در تفاسیری که از آنها انجام شده، تفاوت‏های بسیاری دیده می‏شود. لازم به ذکر است به دلیل کم رنگ بودن شریعت در مسیحیت کنونی هیچ گونه تطبیقی در این زمینه، بین دو دین وجود ندارد.
بررسی دیدگاه مولوی و اسپینوزا درباره خدا ، انسان و آزادی و تطبیق آن با افکار اسپینوزا
نویسنده:
مهناز صفایی هوادرق
نوع منبع :
رساله تحصیلی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
این سخن از ارسطو است که «هم? مردمان به حسب طبیعت خویش می خواهند بدانند.» انگیز? این خواستن نیروی اندیشه است که در آدمی به ودیعت نهاده اند. مفاهیمی از قبیل خدا، انسان و آزادی هر کدام از موضوعاتی است که از آغاز خلقت ذهن بشر را به خود مشغول داشته است و بسیاری از اندیشمندان جهان کوشیده اند به تعریف این مفاهیم بپردازند.در سراسر قلمرو ادبیات عارفان? جهان شاید کسی را از حیث عمق،جامعیّت و وسعت نظر وتسامح مولوی نمی توان یافت سخنان وی همه مشحون از خداست و حاکی از حضور خدا، خدای مولوی هر چند خدایِ خود او است، همچنانکه خدای هر کس خدایِ خود اوست و با خدای دیگری فرق دارد، زیرا به تعبیر ابن عربی «اَلاِلأهُ فیِ اَلاعتقاداتِ بالجَعْلِ» امّا خدایِ او خدای همه است چون او مُبَلِّغ وحدت ادیان نیز هست. اسپینوزا نیزیکی از بزرگترین فیلسوفان وحدت وجودیِ عقل گرا و از پژوهندگان حقیقت بود که فقط عقل ومعرفت را حلّال مشکلات دانسته و آنچه را عقلش درست تشخیص داده پذیرفته آنچه را نادرست دانسته مردود شناخته ولو گویند? آن ارسطو و دکارت باشد، لذا خدایش با خدای دیگران و فلسفه اش با فلسف? دیگران فرقها دارد.انسان در نظر این دو متفکّرِ بزرگ یعنی مولوی و اسپینوزا مقامی والا دارد. مولوی هرگاه از انسان سخن به میان می آورد مرادش «مرد حق» یا «انسان کامل» است وی از این طریق وارد بحث وحدت وجود می شود و انسان را کامل ترین جلوه گاه حق می یابد که باید با رهایی از قید هواجس نفسانی وترک خودپرستی به آزادی دست یابد و با خدای خود یگانه گردد. اساس و زیست مای? چنین آزادی عشق است. اسپینوزا نیز معتقد است که همه چیز خداست یا خدا در همه چیز است و«آدمی،برایِ آدمی خداست» ، یعنی انسان باید انسانِ همنوع خود را به مثابه خدا بداند چون او جزوی ازخداست و غرض از حیات آن است که آدمی از راه خوشبخت ساختن دیگران برخوشبختیِ خود بیفزاید. هیجان عامل اصلی برهم زننده زندگانی است و آنچه هیجانات ما بیشتر از هر چیز دیگر بدان نیاز دارد ضبطِ عقلانی است وانسان باید بکوشد تا خود را با نقش و طرح نامتناهی منطبق کند یعنی هواهای نفسانیِ خود را طرد کند و به نظم کُلّی بگرود.
زمان در اندیشه کانت از نگاه هایدگر
نویسنده:
آزیتا محبوبی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
چکیدههدف اصلی از این نوشتار « تفسیر زمان در اندیشه کانت از نگاه هایدگر است» که با اشاره اجمالی به تاریخچه تصور زمان در تاریخ فلسفه آغاز می گردد و بعد از کاووش زمان در فلسفه کانت به تفکر هاید گر در باره زمان و سپس با پردازش دیدگاه هایدگر از زمان در فلسفه کانت دنبال می گردد . کانت زمان را یکی از دو شرط هر نوع شهود حسی دانست و حتی بر برتری زمان بر مکان نیز تاکید کرد و متذکر شد که مکان ، تنها از طریق زمان است که می تواند وارد ذهن شود ، پس از اهمیت بیشتری برخوردار است نظریه کانت در مورد زمان را می توان به دوره پیش از نقادی و پس از نقادی تقسیم کرد : در دوره پیش از نقادی ، زمان را مبدأ صوری عالم محسوس و امر بدیهی ، مطلق و در عین حال ذهنی- شرط ذاتی- می داند ؛ از امر عینی ، واقعی و نه حتی از جنس جوهر و عرض . اما دوران پس از نقادی ، کانت در بحث متافیزیکی به زمان اشاره می کند که : زمان تصوری تجربی – برگرفته از تجربه نیست . بلکه زمان الگوی ماتقدم ضروری است که نامتناهی هم می باشد . به طور کلی کانت زمان را صورت ذهنی می داند که خارج از ذهن و خارج از انطباق ذهن بر پدیدارها وجود ندارد . به این ترتیب اشیاء در نفس خویش بیرون از زمان هستند .بر طبق نظر هایدگرزمان به ظهور و انکشاف دوری هستی قائم است . از این رو هایدگر طرح مسئله ی هستی را از طریق تحلیل دازاینبرحسب حیث زمانی اش به عهده گرفته بود تا نشان دهد که زمان افق فهم هستی است . از همین رو مسئله ی زمان در دیدگاه پدیدار شناسانه ی هایدگر، مبحثی هستی شناسانه است و با برداشت رایج و متعارف از آن تفاوت دارد . او تلاش می کرد تا نشان دهد که زمان با مسئله هستی ارتباط و پیوستگی عمیقی دارد .تفسیر هایدگر از کانت در آثار او با کاوش در مفاهیم بنیادین وجود شناسی یعنی مقولات از طریق شهود زمان پیگیری می گردد . استدالال او این است که قوای بنیادی فاهمه و شهود در تخیل استعلایی ریشه دارند و ذات تخیل استعلایی ، زمان یا زمانمندی است . در بحث تاریخ کلید ورود به تاریخیت ، زمانمندی دازاین دانسته شده است. هاید گر می کوشد تا نشان دهد که در نقد عقل محض و در همه نظریه های اساسی کانت ، دقیقاًزمان است که نقش اساسی و محوری برخوردار است و همین زمان است که عنصر اساسی و بنیادین تشکیل دهنده شهود محض ،و لذا قوام بخش ذهنیت ذهن ودرنتیجه کلید حل مسئله استعلا و معرفت وجود شناختی است.به بیان ساده تر ، می کوشد تا نشان دهد که معنا و مفهوم زمان در کانت همان چیزی است که خود وی دروجود و زمان از آن به حیث زمانی تعبیر می کند . کلید واژه ها:کانت، هایدگر، زمان، وجود ، تاریخ فلسفه
بررسی تاثیر و تاثر متقابل آموزه های دینی و عقلانیت بر یکدیگر در قرون وسطی اروپا
نویسنده:
مریم کاتوزی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
دوران قرون وسطی،با وام گیری از فضای فکری یونان باستان و همچنین بهره گیری فراوان ازآموزه های مسیحیت،ترکیبی بی بدیل از آمیزش دین و فلسفه ارائه داد که در نوع خود یگانه بود.اینکه فلسفه چه واکنشی در مقابل ورود ایده های دینی در مقولات مورد بحث خود داشته و دین چه میزان به باورهای فلسفی استناد می کرده است،موضوعیست که در این مجموعه،به جد بررسی شده است.حضور دینی قدرتمند،چون مسیحیت،با جهت دادن به افکار عمومی و باورهای دینی مردم،در نوع نگاه و تعریف آنها از فلسفه تاثیر گذاشته و متعاقبا فلسفه نیز با تزریق اندوخته های سالیان خود به دین،آن را مجبور به تطبیق پذیری با خود کرده است.این که در این میان هریک به چه میزان از دیگری تاثیر پذیرفته و بر آن تاثیر گذاشته است،مبحثی است که به تفصیل به آن پرداخت شده اما آنچه مسلم است آنست که این دو حوزه در تماس مستقیم و تنگاتنگ با یکدیگر بوده و حتی با وجود نفی هم،وابستگی و پیوند شدیدی دارند.درست است که دین بر فلسفه تاثیر گذاشته و محدوده و قلمرو حرکتش را محدود کرد،اما فلسفه نیز با ورود به حوزه تفاسیر دینی،آنها را بسیار متحول کرد.
  • تعداد رکورد ها : 85