چکیده :
ترجمه ماشینی :
این مطالعه به انگیزه معنوی و بعد زیسته فلسفه تومیست فرانسوی ژاک ماریتن در پرتو نقد هایدگری جان کاپوتو از متافیزیک تومیست می پردازد.
کاپوتو در کتاب هایدگر و آکویناس: مقاله ای درباره غلبه بر متافیزیک استدلال می کند که اندیشه توماس آکویناس، احتمالاً مهم ترین و نماینده ترین شخصیت تفکر ارتدکس کاتولیک، نمونه ای پارادایم از آنچه مارتین هایدگر «هستی خداشناسی» می نامد است.
این گرایش غالب فلسفه و الهیات غرب است که هستی را نه به عنوان یک راز، بلکه از نظر متافیزیکی به عنوان مجموعه ای صرف از چیزهایی که صرفاً بیرون از انسان حضور دارند و ارزش آن استفاده است، تلقی می کند.
از نظر آکویناس، طبق نظر کاپوتو، خدا بالاترین «موجودی» است که «موجودات» دیگر را میآفریند، و به واسطه همین رابطه است که انسانها که گفته میشود به شکل خدا ساخته شدهاند، جهان را صرفاً مجموعهای از چیزها میبینند.
دستکاری شده است.
پس اولین سؤالی که نقطه عزیمت این مطالعه را تشکیل می دهد این است: اگر آکویناس واقعاً نمونه ای از تفکر هستی شناسی است، آیا در مورد ژاک ماریتن، شاید تأثیرگذارترین پیرو و مفسر توماس آکویناس در قرن بیستم، همین امر صادق است؟ با این حال در همان اثر کاپوتو همچنین اعلام می کند که آنچه گفته شد تمام حقیقت در مورد آکویناس نیست، و این استدلال که اندیشه او نمونه ای از هستی شناسی است در واقع همان چیزی است که کاپوتو برای بازیابی یک آکویناس تصمیم می گیرد به آن پاسخ دهد.
که یک «عقلگرای سرد» نبود، بلکه یک متفکر با استعداد معنوی، یک قدیس کاتولیک بود.
کاپوتو می گوید که ما می توانیم با به کارگیری روشی از «بازیابی» یا «واسازی» - الهام گرفته از هایدگر و ژاک دریدا - آنچه را در آکویناس پنهان یا «نااندیشیده» باقی مانده است، اما با این وجود کل زندگی فلسفی و دینی او را تعیین می کند.
.
کاپوتو استدلال می کند که این یک گرایش ماقبل متافیزیکی و عرفانی است که معطوف به راز هستی است که بر متافیزیک غلبه می کند و از هستی شناسی می گریزد.
this study is concerned with the spiritual impetus and the lived dimension of the philosophy of the french thomist jacques maritain in light of john caputo's heideggerian critique of thomist metaphysics.
in heidegger and aquinas: an essay on overcoming metaphysics, caputo argues that the thought of thomas aquinas, probably the most important and most representative figure of orthodox catholic thinking, is a paradigmatic case of what martin heidegger calls 'ontotheology'.
this is the dominating tendency of western philosophy and theology to view being not as a mystery, but metaphysically as a mere collection of things which are simply present- external to the human being and the value of which is use.
for aquinas, according to caputo, god is the highest 'being' that creates other 'beings', and it is in virtue of this relationship that human beings, allegedly made in god's image, view the world simply as a collection of things to be manipulated.
the first question constituting this study's point of departure, then, is: if aquinas is indeed an exemplar of ontotheological thinking, is the same true of jacques maritain, perhaps the twentieth century's most influential follower and interpreter of thomas aquinas? yet in the same work caputo also proclaims that what has been said is not the whole truth about aquinas, and the argument that his thought is an instance of ontotheology is in fact what caputo sets out to respond to-for the sake of recovering an aquinas who was not a 'cold rationalist', but a spiritually gifted contemplative, a catholic saint.
caputo makes the case that we can, by employing a method of 'retrieval' or 'deconstruction'-inspired by heidegger and jacques derrida-find that which is hidden or left 'unthought' in aquinas but which nevertheless determines his entire philosophical and religious life.
this, caputo argues, is a pre-metaphysical, mystical tendency directed towards the mystery of being, which overcomes metaphysics and escapes ontotheology.