آثار مرتبط با شخصیت ها | کتابخانه مجازی الفبا

آثار مرتبط با شخصیت ها | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
مرتب سازی بر اساس و به صورت وتعداد نمایش فرارداده در صفحه باشد جستجو
مبانی نظری فلسفه دین کانت در نقدهای سه گانه
نویسنده:
سید مصطفی شهرآیینی
نوع منبع :
مقاله , نقد دیدگاه و آثار(دفاعیه، ردیه و پاسخ به شبهات)
منابع دیجیتالی :
مبانی انسان شناختي هابز و اسپینوزا دربارة حکومت (ملاحظاتي تاريخي)
نویسنده:
بیان کریمی ، سيدمصطفي شهرآييني
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
هابز و اسپینوزا از جمله فیلسوفانی هستند که در تاریخ فلسفه پرداختن به اندیشة سیاسی را از ضروریات کار فلسفی دانسته‌اند. این دو متفکر بنحوی نظاممند اندیشة سیاسی¬ خود را به مابعدالطبیعه و انسانشناسي منتج از آن مرتبط دانسته‌اند که از این حیث با پیشینیان خود و حتی با دکارت که کمابیش همدورة آنهاست، تفاوتي آشکار دارند. اسپینوزا در برخی جهات از هابز تأثیر پذیرفته است، اما بدليل تفاوت در منطق و فلسفة کلی هر یک، تفاوتي چشمگیر در خوانشهای انسانشناختي و ارائة کارکردهای اندیشة سیاسی این دو فیلسوف مشاهده ميشود. هدف راهبر مقالة حاضر برجسته‌سازی پیشینة تاریخی فلسفة سیاسی در یونان باستان بویژه در سده‌های میانه و سپس در تقابل تاریخی با این پیشینه، یافتن مبادی و مفروضات مابعدالطبیعی و انسانشناختي پیدا و پنهان در برتری نوع حکومت مطلوب هابز و اسپینوزا و همچنین برشمردن شباهتها و تفاوتهای میان آنهاست. مدعای اصلی مقاله اینست که فلسفة سیاسی اسپینوزا بر پایة اخلاق و عقل استوار¬ است تاجاییکه ویژگی بارز آن عشق به انسان و اهمیت عقل در سرشت اوست. در سوی دیگر، فلسفة سیاسی هابز حس¬بنیاد است و ویژگی مشهود آن نگرش بدبینانه به انسان و تفسیری مادی از سرشت وي است. بر همین اساس، اصل صیانت ذات در هابز تنها بمعنای صیانت جسم است و نوع برتر حکومت بزعم او، سلطنت مطلق است که تنها هدف آن حفظ جان شهروندان و تأمین امنیت جامعه است، اما صیانت ذات برای اسپینوزا فراتر از صیانت جسم بوده و صیانت عقل را نیز دربرمیگیرد و چه‌بسا بر آن تأکید بیشتری دارد، چراکه ذات آدمی بیشتر به عقل اوست تا به جسمش. بنابرين، نوع برتر حکومت از نظر اسپینوزا، دموکراسی بوده و او به نقش حکومت در تعالی فرهنگ بشر و لزوم سیاستگذاری تربیتی و اخلاقی تصريح كرده است.
صفحات :
از صفحه 75 تا 100
ماهیّتِ منِ استعلایی و کارکردهای آن در فلسفه کانت
نویسنده:
پدیدآور: بهزاد حسن پور ؛ استاد راهنما: مسعود امید ؛ استاد مشاور: مصطفی شهرآیینی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
چکیده :
من استعلایی اصطلاح بی سابقه‌ای در تاریخ فلسفه است که کانت برای نخستین بار آن را در فلسفه استعلایی خود به کار برده است. این مساله یکی از مهم‌ترین و دشوارترین مباحث «نقد عقل محض» ایمانوئل کانت است. در باب هویت انسانی واژه هایی مانند نفس، روح، مزاج، طبیعت و.. را می‌توان در تاریخ فلسفه پیش از کانت یافت، ولی نه واژه من استعلایی را. حال این تحقیق عهده‌دار پژوهش در ماهیت و ویژگی‌ها و کارکردهای این مساله جدید در فلسفه کانت است. کانت بنیانگذار فلسفه استعلایی است. از عنوان این فلسفه یا نظام فلسفی استنباط می‌شود که روش اتخاذ شده در آن، حتماً روش استعلایی است. من استعلایی کانت به مثابه عالی‌ترین اصل هر نوع کاربرد شهود و فاهمه و در یک کلام، عالی-ترین اصل معرفت‌شناختی در نظام فلسفی وی، محصول روش استعلایی وی است. روش استعلایی عبارتست از شیوه کشف و فهمیدن شرایط پیشینی‌ای که مابعدالطبیعه و دیگر حوزه‌های معرفتی را را تا حد یک علم و به مثابه یک علم ارتقا می-بخشد. روش استعلایی چیزی غیر از پرداختن به شرایط پیشینی امکان معرفت عینی نیست. در توضیح این مطلب باید متذکر شویم که کانت برخلاف دیگر روش‌ها از جمله روش های متافیزیکی و غیرمتافیزیکی مانند روش دیالکتیکی (افلاطونی)، برهانی (مشایی)، شک محور (دکارتی)، اصل موضوعی (اسپینوزایی) و... استفاده می‌کنند، از روش استعلایی سود می‌جوید. روش استعلایی که موضوع آن آگاهی است هدفش کشف نحوه آگاهی یا شرایط آگاهی‌ها، و به تعبیر دقیق‌تر، کشف شرط نهایی و صوری و پیشین در آگاهی است. من استعلایی در فرایند کاربرد روش استعلایی و در حین کشف عناصر پیشین شناخت یا شرایط شناخت، به نحو استعلایی (و نه قیاسی یا استقرایی یا تمثیلی) انتاج و استخراج می‌گردد.
نقش خدا در نظام معرفت شناسی دکارت و اوگوستینوس
نویسنده:
سیدمصطفی شهرآیینی ,مریم غازی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
تهران: دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی,
چکیده :
در نظام فلسفی دکارت، خدا نقشی محوری ایفا می کند. برای تضمین اعتبار معرفتی که تامل گر دکارتی به دست می آورد، اثبات وجود خدای غیرفریبکار ضروری است. به عقیده دکارت، وجود چنین خدایی را نه به واسطه حواس- که گاه ما را می فریبد و اعتمادپذیر نیست- بلکه باید به نحو شهودی، یعنی به نحو پیشینی، اثبات کرد. با توجه به این نکته، شیوه روی گردانی اوگوستینوس از حواس برای تامل درباب خدا، راهگشای دکارت در کشف اصول اولیه فلسفه خود، بدون توسل به حواس بود.برای بررسی نقش خدا در کسب معرفت نزد دکارت و اوگوستینوس، باید به این نکته توجه داشت که برای اوگوستینوس، همانند افلاطون، کلیات معقول را اصل و اساس عالم واقع می داند که در پرتو اشراق الهی از آنها آگاه می شویم. در واقع، اوگوستینوس خدا را نوری می داند که بدون او شناخت برای انسان ناممکن است، در حالی که به نظر دکارت، اساس عالم واقع، امور ریاضی یعنی جزئیات معقول است که نه در خدا بلکه در ذهن انسان جای دارد و متعلق شهود قرار می گیرد و نقش خدای غیرفریبکار، جز تضمین اعتبار همین معرفت شهودی نیست. با این حال، دکارت در اثبات وجود این خدای غیرفریبکار از تقسیم بندی مراتب ادراک در نزد اوگوستینوس بهره می برد.در مقاله پیش رو با توجه به همین تقسیم بندی به تفاوت نقش خدا و میزان دخالت فرد در کسب معرفت در نزد این دو متفکر می پردازیم.
صفحات :
از صفحه 95 تا 118
امکان یا امتناع جاودانگی نفس در مابعدالطبیعه: دکارت
نویسنده:
سید مصطفی شهرآیینی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
تهران: انجمن علوم قرآن و حدیث ایران,
چکیده :
تاملات در فلسفه اولی بهترین و گویاترین اثر دکارت است که او در آن مابعدالطبیعه ‌خود را به ‌بیانی روشن و به ‌گفته خود به «بهترین و درست ‌ترین روش تعلیم» یعنی به‌ «روش تحلیل» بر خواننده عرض می ‌دارد (CSM II 111). دو واژه «خدا» و «نفس» در عنوان فرعی این کتاب، چه ‌بسا امروزه خوانندگانی را از غیر اهل فلسفه که دغدغه دین و حیات اخروی دارند، به خواندن این کتاب برانگیزد. البته باید توجه داشت که با نگاهی گذرا به نمایه‌ آثار دکارت، در می ‌یابیم که واژه ‌های «خدا» و «نفس» یا «ذهن» (که دکارت این دو را به یک معنا می ‌گیرد) از پرتکرارترین واژه ‌ها در آثار او به‌ شمار می ‌رود و هر کس که اندک آشنایی با نظام فلسفی او داشته باشد، خوب می ‌داند که بن‌‌ مایه نظام فلسفی دکارت بر محور همین مفهوم نفس یا ذهن استوار است. نویسنده مقاله پیش ‌رو بر آن است که اولا آنچه دکارت از آن به نفس انسانی یاد می ‌کند با آنچه در گفتمان دینی و در بحث جاودانگی نفس در ادیان، در مدنظر است، تفاوت بسیاری وجود دارد تا جایی ‌که نفس مدنظر دکارت، به ‌فرض جاودانگی، کارکرد دینی نمی ‌تواند داشته باشد. ثانیا قول به جاودانگی نفس با التزام به اصول مابعدالطبیعه ‌دکارتی سازگار در نمی ‌آید.
صفحات :
از صفحه 263 تا 281