آثار مرتبط با شخصیت ها | کتابخانه مجازی الفبا

آثار مرتبط با شخصیت ها | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
مرتب سازی بر اساس و به صورت وتعداد نمایش فرارداده در صفحه باشد جستجو
  • تعداد رکورد ها : 40
نسبت «خود» با «دیگری» در اندیشۀ دکارت و پاسکال
نویسنده:
سید مصطفی شهرآیینی ، مازیار رئیسی
نوع منبع :
مقاله , مطالعه تطبیقی
منابع دیجیتالی :
چکیده :
دکارت می‌کوشد با به‌کارگیری راهکار شک و به‌یاری روش تحلیل، نخست هستی خود را اثبات کند و سپس چیستی «خود» را در مقام جوهر اندیشنده معلوم سازد. او پس از روشن‌کردن تکلیف «خود» در دو تأمل نخست است که از ره‌گذر تصورات واضح و متمایزی که از «دیگری» (اعم از خداوند و موجودات دیگر) در خود می‌یابد، دربارة هستی و چیستی «دیگری‌» حکم صادر می‌کند. او سرانجام، با استفاده از حقایق مکشوف با نور طبیعی عقل است که به سراغ اصول تنظیم‌کنندۀ مناسبات با دیگری می‌رود. اما پاسکال در ضمن اعتراف به عدم امکان کشف «خود» از طریق درون‌نگری، فرآیند ابتکاری دکارت در تأملات را وارونه می‌سازد و کشف «خود» را در گرو رابطه‌اش با «دیگری» و متأخر از آن می‌داند. بدین ترتیب سوژۀ اندیشندۀ آزاد و خودآیین دکارتی که «دیگری» را جز در مقام متعلق شناخت خود به رسمیت نمی‌شناسد و هستی و چیستی «دیگری» را در گرو تصوری می‌پندارد که «خود» از او دارد، درست در برابر انسان مجبور و دگرآیین پاسکالی قرار می‌گیرد که هستی و چیستیِ خود او نیز بر دو محور پیش و پس از هبوط، از سویی، و پیش و پس از دریافت فیض الهی، از دیگر سو، وابسته است که در هیچ‌کدام ارادة آدمی مطلقا نقشی ندارد. تنها تغییر وضعیت وی پیش و پس از دریافت فیض الهی، در تجربۀ نحوه‌های متفاوتی از دگرآیینی و عدم امکان تجربۀ هر گونه خودآیینی است و سرانجام، تنظیم مناسبات با «دیگری» نیز تنها در پرتو ارجاع به یک «ابردیگری» که خداوند باشد میسر می‌گردد.
صفحات :
از صفحه 179 تا 200
تحویل‌گراییِ اخلاق نسبت به دین در فلسفۀ دیوید هیوم: کوششی برای شفاف‌سازی نسبتِ دین و اخلاق در فلسفۀ دیوید هیوم
نویسنده:
فریده لازمی، سید مصطفی شهرآیینی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
با نگاهی به اخلاق‌شناسی در فلسفۀ جدید، شاهد دو دیدگاهِ استقلال‌گراییِ اخلاق نسبت به دین و تحویل‌گراییِ اخلاق نسبت به دین در طیف‌های مختلف آن هستیم. بلندپروازی هیوم برای تثبیت علم اخلاق، در جدال بین جاه‌طلبی‌های طبیعت‌گرایانه و داوری‌های شکاکانۀ وی، اخلاق را نه‌تنها مستقل از دین نشان می‌دهد، بلکه دین را مخرب اخلاق نیز معرفی می‌کند. در این مقاله، با توجه به دیدگاه‌های متعدد موجود در باب نسبت دین و اخلاق در فلسفۀ هیوم، در پی یافتن موضع شفاف و منسجمی بر اساس آثار اصلی خود هیوم، مدافعان و منتقدان او خواهیم بود. یافته‌های ما، با تکیه بر دیدگاه معتدلِ هیوم درباب اخلاقِ عقل‌گرایانه و خداباوری نهان وی، حاکی از آن است که اخلاق در نظام فکری و فلسفی هیوم، در نهایت چیزی مستقل از دین و خدا نیست. به‌عبارت بهتر، هیوم کلِ دین را به ترکیب اخلاق و فلسفه فرومی‌کاهد و از جنبه‌های اخلاقی و عقلانی دین دفاع می‌کند و وجود سایر جنبه‌ها و ابعاد را زائد می‌داند. براساس شواهد نشان داده‌شده در این مقاله، بهتر آن است که هیوم را در ردیف قائلان به دیدگاهِ تحویل‌گراییِ اخلاق به دین، آن هم در مرتبه و طیف خاصی از آن قرار دهیم.
صفحات :
از صفحه 73 تا 93
بررسی ارزش اخلاقی عدالت از نظر هیوم
نویسنده:
سعید پوردانش، مصطفی شهرآیینی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
در این مقاله برآنیم به کوشش هیوم برای پاسخ به مساله‌ای بپردازیم که در کتاب رساله در باب طبیعت انسان شاهد آنیم؛ هیوم در این کتاب از سویی، با انتقاد شدید از نظریات مدافع «خودمدارانگاری» در اخلاق، بر آن است که «دیگردوستی» شرط تحقق اخلاق است و وجود اخلاق را امکان‌پذیر می‌سازد، و از دیگر سو، اظهار می‌دارد که پاره‌ای فضائل‌ اخلاقی (فضائل صناعی) هم‌چون عدالت، از همان آغاز پیدایش‌شان از سر خوددوستی و به انگیزه‌ی حفظ مالکیت شخصی پدید آمده‌ و فقط به‌مرور زمان است که نام فضیلت به‌خود گرفته‌اند. در مقالة پیش‌رو می‌خواهیم نشان دهیم که هیوم چگونه در رساله در باب طبیعت انسان و هم در کتاب اخلاقی دیگرش، یعنی کاوش در مبانی اخلاق، با دو روایت متفاوت، می‌کوشد نشان دهد که این دو رأی با یک‌دیگر قابل‌جمع‌اند. در نهایت، بیان خواهیم نمود که کدام‌یک از این دو روایت منسجم‌تر و با اصول و مبانی اخلاق وی سازگارتر است
صفحات :
از صفحه 7 تا 30
ارتباط اخلاق و زیبایی شناسی در فلسفه هیوم
نویسنده:
ذوالفقار همتی، جلال پیکانی، مصطفی شهرآیینی، محمود صوفیانی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
اخلاق و زیبایی­­ شناسی همواره در مباحث فلسفه جایگاهی ویژه داشته­ اند؛ معیار تشخیص و ارتباط آنها نیز از دغدغه­ های فیلسوفان بوده است. اغلب فیلسوفان معتقدند این معیار، توسط عقل تعیین می­شود، اما هیوم در این­باره نظری جدید و بدیع آورده و معتقد است که آنها بر احساس و ذوق مبتنی بوده و از یک جنس­اند. از نظر او در اخلاق، هرآن­چه به واسطه زیبایی و یا فایده، لذت به بار آورد، امری فضیلتمند به شمار می ­آید. فایده ­مندی نیز گاهی به­ طور مستقیم و گاهی نیز به­ واسطه زیبایی و به­ دلیل اینکه زیبا می ­نماید، لذت به وجود می ­آورد. همچنین زیبایی نیز بر اساس نظر هیوم، امری ذهنی و وابسته به لذت است؛ پس لذت و رنج مبنای ذوق برای تشخیص فضیلت و رذیلت اخلاقی و ارزش اثر هنری است. ما در این­ مقاله ابتدا ارتباط اخلاق و زیبایی­ شناسی را از چهار جنبه مختلف با یکدیگر مقایسه کرده­؛ سپس با تکیه بر دیدگاه مفسران شاخص هیوم، نسبت زیبایی و اخلاق را در فلسفه او بررسی کرده و نهایتاً از این دیدگاه دفاع می­کنیم که زیبایی از مولفه­ های مهم تبیین اخلاق در نظام فلسفی هیوم است، اما زیبایی­ شناسی به طور کلی بر اخلاق تفوق ندارد؛ در نتیجه در این مقاله از «اصالت اخلاق» در مقابل «اصالت زیبایی ­شناسی» دفاع شده است.
صفحات :
از صفحه 395 تا 421
تفسیر هابز از سرشت انسان و تاثیر آن در شکل‌گیری فلسفه سیاسی او
نویسنده:
مصطفی شهرآیینی، یوسف نوظهور، بیان کریمی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
بنیان اندیشه سیاسیِ هابز بر تحلیل دوگانه وی از انسان مبتنی است: از سویی انسان به مثابه جسمِ مادیِ مرکب در شبکه­ای از نیروهای مکانیکی که تابع امیال و انفعالات خویش­ است. و از دیگر سو انسان همچون موضوع مطالعه مفاهیم حق و تکلیف که به وسیله قرارداد تشکیل اجتماع می­دهند. تلاش هابز بر این است که نظام سیاسی ­اش با تحلیل ماده­ گرایی از رفتار انسان سازگار باشد. به همین دلیل در اندیشه هابز آگاهی از سازمان سیاسی مشروط به شناخت سرشت بشری است، و شناخت حالات و انفعالات بشر به شناخت اصول مکانیکی و قوانین فیزیک وابسته است. اخلاق و سیاست هابز نیز با ماده­ انگاری مکانیکی منطبق هستند و گاهی بر همان زمینه شرح و بسط داده شده­اند. پرسش ­های راهبر ما در این مقاله عبارتند از: سرشت انسان به مثابه یکی از عناصر اصلی نظام روان­شناختی هابز چه مختصاتی دارد؟ هابز چگونه بر پایه مختصات سرشت انسان، فلسفة سیاسی خود را تدوین کرده است؟ مدعای اصلی مقاله این است که در نگاه هابز سرشت انسان بر اصل حرکت و بر اصول مکانیکی استوار است و در نتیجه، توانایی ایجاد جامعه سیاسی در سرشت بشر نوشته نشده است. انسان مدنی بالقسر است و باید اجتماع­ پذیر ساخته شود، به این معنا که نظم جامعه سیاسی نه نظمی طبیعی بلکه نظمی تصنعی است که در مفاد بندهای یک قرارداد تجلی ­پذیر خواهد بود. بنابراین روان ­شناسی مکانیکی هابز زمینه ­ساز فلسفه مدنی اوست.
صفحات :
از صفحه 77 تا 89
مبانی نظری فلسفه دین کانت در نقدهای سه گانه
نویسنده:
سید مصطفی شهرآیینی
نوع منبع :
مقاله , نقد دیدگاه و آثار(دفاعیه، ردیه و پاسخ به شبهات)
منابع دیجیتالی :
مبانی انسان شناختي هابز و اسپینوزا دربارة حکومت (ملاحظاتي تاريخي)
نویسنده:
بیان کریمی ، سيدمصطفي شهرآييني
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
هابز و اسپینوزا از جمله فیلسوفانی هستند که در تاریخ فلسفه پرداختن به اندیشة سیاسی را از ضروریات کار فلسفی دانسته‌اند. این دو متفکر بنحوی نظاممند اندیشة سیاسی¬ خود را به مابعدالطبیعه و انسانشناسي منتج از آن مرتبط دانسته‌اند که از این حیث با پیشینیان خود و حتی با دکارت که کمابیش همدورة آنهاست، تفاوتي آشکار دارند. اسپینوزا در برخی جهات از هابز تأثیر پذیرفته است، اما بدليل تفاوت در منطق و فلسفة کلی هر یک، تفاوتي چشمگیر در خوانشهای انسانشناختي و ارائة کارکردهای اندیشة سیاسی این دو فیلسوف مشاهده ميشود. هدف راهبر مقالة حاضر برجسته‌سازی پیشینة تاریخی فلسفة سیاسی در یونان باستان بویژه در سده‌های میانه و سپس در تقابل تاریخی با این پیشینه، یافتن مبادی و مفروضات مابعدالطبیعی و انسانشناختي پیدا و پنهان در برتری نوع حکومت مطلوب هابز و اسپینوزا و همچنین برشمردن شباهتها و تفاوتهای میان آنهاست. مدعای اصلی مقاله اینست که فلسفة سیاسی اسپینوزا بر پایة اخلاق و عقل استوار¬ است تاجاییکه ویژگی بارز آن عشق به انسان و اهمیت عقل در سرشت اوست. در سوی دیگر، فلسفة سیاسی هابز حس¬بنیاد است و ویژگی مشهود آن نگرش بدبینانه به انسان و تفسیری مادی از سرشت وي است. بر همین اساس، اصل صیانت ذات در هابز تنها بمعنای صیانت جسم است و نوع برتر حکومت بزعم او، سلطنت مطلق است که تنها هدف آن حفظ جان شهروندان و تأمین امنیت جامعه است، اما صیانت ذات برای اسپینوزا فراتر از صیانت جسم بوده و صیانت عقل را نیز دربرمیگیرد و چه‌بسا بر آن تأکید بیشتری دارد، چراکه ذات آدمی بیشتر به عقل اوست تا به جسمش. بنابرين، نوع برتر حکومت از نظر اسپینوزا، دموکراسی بوده و او به نقش حکومت در تعالی فرهنگ بشر و لزوم سیاستگذاری تربیتی و اخلاقی تصريح كرده است.
صفحات :
از صفحه 75 تا 100
ماهیّتِ منِ استعلایی و کارکردهای آن در فلسفه کانت
نویسنده:
پدیدآور: بهزاد حسن پور ؛ استاد راهنما: مسعود امید ؛ استاد مشاور: مصطفی شهرآیینی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
چکیده :
من استعلایی اصطلاح بی سابقه‌ای در تاریخ فلسفه است که کانت برای نخستین بار آن را در فلسفه استعلایی خود به کار برده است. این مساله یکی از مهم‌ترین و دشوارترین مباحث «نقد عقل محض» ایمانوئل کانت است. در باب هویت انسانی واژه هایی مانند نفس، روح، مزاج، طبیعت و.. را می‌توان در تاریخ فلسفه پیش از کانت یافت، ولی نه واژه من استعلایی را. حال این تحقیق عهده‌دار پژوهش در ماهیت و ویژگی‌ها و کارکردهای این مساله جدید در فلسفه کانت است. کانت بنیانگذار فلسفه استعلایی است. از عنوان این فلسفه یا نظام فلسفی استنباط می‌شود که روش اتخاذ شده در آن، حتماً روش استعلایی است. من استعلایی کانت به مثابه عالی‌ترین اصل هر نوع کاربرد شهود و فاهمه و در یک کلام، عالی-ترین اصل معرفت‌شناختی در نظام فلسفی وی، محصول روش استعلایی وی است. روش استعلایی عبارتست از شیوه کشف و فهمیدن شرایط پیشینی‌ای که مابعدالطبیعه و دیگر حوزه‌های معرفتی را را تا حد یک علم و به مثابه یک علم ارتقا می-بخشد. روش استعلایی چیزی غیر از پرداختن به شرایط پیشینی امکان معرفت عینی نیست. در توضیح این مطلب باید متذکر شویم که کانت برخلاف دیگر روش‌ها از جمله روش های متافیزیکی و غیرمتافیزیکی مانند روش دیالکتیکی (افلاطونی)، برهانی (مشایی)، شک محور (دکارتی)، اصل موضوعی (اسپینوزایی) و... استفاده می‌کنند، از روش استعلایی سود می‌جوید. روش استعلایی که موضوع آن آگاهی است هدفش کشف نحوه آگاهی یا شرایط آگاهی‌ها، و به تعبیر دقیق‌تر، کشف شرط نهایی و صوری و پیشین در آگاهی است. من استعلایی در فرایند کاربرد روش استعلایی و در حین کشف عناصر پیشین شناخت یا شرایط شناخت، به نحو استعلایی (و نه قیاسی یا استقرایی یا تمثیلی) انتاج و استخراج می‌گردد.
نقش خدا در نظام معرفت شناسی دکارت و اوگوستینوس
نویسنده:
سیدمصطفی شهرآیینی ,مریم غازی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
تهران: دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی,
چکیده :
در نظام فلسفی دکارت، خدا نقشی محوری ایفا می کند. برای تضمین اعتبار معرفتی که تامل گر دکارتی به دست می آورد، اثبات وجود خدای غیرفریبکار ضروری است. به عقیده دکارت، وجود چنین خدایی را نه به واسطه حواس- که گاه ما را می فریبد و اعتمادپذیر نیست- بلکه باید به نحو شهودی، یعنی به نحو پیشینی، اثبات کرد. با توجه به این نکته، شیوه روی گردانی اوگوستینوس از حواس برای تامل درباب خدا، راهگشای دکارت در کشف اصول اولیه فلسفه خود، بدون توسل به حواس بود.برای بررسی نقش خدا در کسب معرفت نزد دکارت و اوگوستینوس، باید به این نکته توجه داشت که برای اوگوستینوس، همانند افلاطون، کلیات معقول را اصل و اساس عالم واقع می داند که در پرتو اشراق الهی از آنها آگاه می شویم. در واقع، اوگوستینوس خدا را نوری می داند که بدون او شناخت برای انسان ناممکن است، در حالی که به نظر دکارت، اساس عالم واقع، امور ریاضی یعنی جزئیات معقول است که نه در خدا بلکه در ذهن انسان جای دارد و متعلق شهود قرار می گیرد و نقش خدای غیرفریبکار، جز تضمین اعتبار همین معرفت شهودی نیست. با این حال، دکارت در اثبات وجود این خدای غیرفریبکار از تقسیم بندی مراتب ادراک در نزد اوگوستینوس بهره می برد.در مقاله پیش رو با توجه به همین تقسیم بندی به تفاوت نقش خدا و میزان دخالت فرد در کسب معرفت در نزد این دو متفکر می پردازیم.
صفحات :
از صفحه 95 تا 118
امکان یا امتناع جاودانگی نفس در مابعدالطبیعه: دکارت
نویسنده:
سید مصطفی شهرآیینی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
تهران: انجمن علوم قرآن و حدیث ایران,
چکیده :
تاملات در فلسفه اولی بهترین و گویاترین اثر دکارت است که او در آن مابعدالطبیعه ‌خود را به ‌بیانی روشن و به ‌گفته خود به «بهترین و درست ‌ترین روش تعلیم» یعنی به‌ «روش تحلیل» بر خواننده عرض می ‌دارد (CSM II 111). دو واژه «خدا» و «نفس» در عنوان فرعی این کتاب، چه ‌بسا امروزه خوانندگانی را از غیر اهل فلسفه که دغدغه دین و حیات اخروی دارند، به خواندن این کتاب برانگیزد. البته باید توجه داشت که با نگاهی گذرا به نمایه‌ آثار دکارت، در می ‌یابیم که واژه ‌های «خدا» و «نفس» یا «ذهن» (که دکارت این دو را به یک معنا می ‌گیرد) از پرتکرارترین واژه ‌ها در آثار او به‌ شمار می ‌رود و هر کس که اندک آشنایی با نظام فلسفی او داشته باشد، خوب می ‌داند که بن‌‌ مایه نظام فلسفی دکارت بر محور همین مفهوم نفس یا ذهن استوار است. نویسنده مقاله پیش ‌رو بر آن است که اولا آنچه دکارت از آن به نفس انسانی یاد می ‌کند با آنچه در گفتمان دینی و در بحث جاودانگی نفس در ادیان، در مدنظر است، تفاوت بسیاری وجود دارد تا جایی ‌که نفس مدنظر دکارت، به ‌فرض جاودانگی، کارکرد دینی نمی ‌تواند داشته باشد. ثانیا قول به جاودانگی نفس با التزام به اصول مابعدالطبیعه ‌دکارتی سازگار در نمی ‌آید.
صفحات :
از صفحه 263 تا 281
  • تعداد رکورد ها : 40