آثار مرتبط با شخصیت ها | کتابخانه مجازی الفبا

آثار مرتبط با شخصیت ها | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
مرتب سازی بر اساس و به صورت وتعداد نمایش فرارداده در صفحه باشد جستجو
  • تعداد رکورد ها : 41
بررسی طبیعت‌گرایی متافیزیکی از نگاه دیوید آرمسترانگ و نقد آن با تکیه بر متافیزیک صدرایی
نویسنده:
استاد راهنما: محمدصادق زاهدی ؛ استاد مشاور: عبدالرزاق حسامی‌فر
نوع منبع :
رساله تحصیلی
چکیده :
طبیعت گرایی، رهیافتی کلی در فلسفه است که بر اساس آن همه تبیین های فلسفی باید سازگار با یافته های علمی باشد و از حقایق اثبات شده در علوم طبیعی در استدلالهای فلسفی استفاده شود. در یک تقسیم بندی کلی طبیعت گرایی به سه نوع تقسیم می شود: طبیعت گرایی روش شناختی، معرفت شناختی و هستی شناختی. طبیعت گرایی هستی شناختی دیدگاهی درباره جهان واقع است که بر اساس آن واقعیت منحصر به موجودات طبیعی و فیزیکی است. طبیعت گرایی روش شناختی دیدگاهی راجع به روش صیحیح دست یابی به معرفت است که بر اساس این دیدگاه روش تجربی تنها راه مطمئن و قابل اعتماد در پژوهش در هر حوزه است. طبیعت گرایی معرفت شناختی دیدگاهی درباره ماهیت معرفت است که طبق آن، معرفت یک پدیده طبیعی است که باید مانند سایر پدیده های طبیعی در علوم طبیعی بررسی شود. دیوید آرمسترانگ یکی از طبیعت گرایان معاصر است. او واقعیت را محدود به جهان فیزیک و موجودات طبیعی می داند. به اعتقاد او قلمرو فراطبیعی و موجود فراطبیعی وجود واقعی ندارد. استدلال او در انکار موجود فراطبیعی این است که چنین موجودات مفروضی نمی توانند نقشی در زنجیره علّی و معلولی طبیعت ایفا کنند، زیرا نظام علّی و معلولی طبیعت نظامی بسته است. در این صورت فرض وجود چنین موجوداتی ضرورت ندارد و وجود آنها قابل اثبات نیست. زیرا تنها راه اثبات و اعتقاد به وجود هر موجودی تجربه و مشاهده نقش آن موجود در روابط علّی است. آرمسترانگ سعی دارد همه موضوعات فلسفی را در چارچوب طبیعت گرایی خود تبیین کند. او دیدگاه خود درباره وجود «کلیات» را واقع گرایی علمی نامیده است. بر اساس این دیدگاه «کلی» هویتی است که در زمان واحد در مورد های متعدد تمثل می یابد. به اعتقاد آرمسترانگ صفات و نسبت های میان اشیاء موجوداتی کلی هستند. آرمسترانگ «قوانین طبیعت» را کلی های درجه دوم و نسبت های میان کلی های درجه اول می داند. رابطه «علّیت» نیز یکی از قوانین طبیعت است. آرمسترانگ در هستی شناسی ذهن، معتقد به نظریه حالت - مرکزی است. بر اساس این نظریه ذهن همان مغز و سیستم اعصاب مرکزی است و موجودی غیر مادی و مجرّد نیست. طبیعت گرایی به طور کلی از جنبه های مختلف مورد نقد قرار گرفته است. در این پژوهش به نقد روش شناختی پل موزر و دیوید یندل به علم گرایی مفرط طبیعت گرایان و نقد دالاس ویلارد به معرفت شناسی طبیعت گرایان اشاره شده است. به نظر می رسد میان طبیعت گرایی و فلسفه صدرایی موارد اختلاف زیادی وجود دارد. بر اساس فلسفه صدرایی روش تجربی تنها روش مورد اطمینان در دست یابی به معرفت نیست. استدلال عقلی، نه تنها معتبر است، بلکه اعتبار روش های تجربی نیز به استدلال های عقلی است. بر اساس فلسفه صدرایی با استفاده از استدلال های عقلی می توان ضرورت وجود موجودات فراطبیعی را در زنجیره طولی موجوداتِ واقعی اثبات کرد.
مبانی فلسفی منطق ارسطوئی
نویسنده:
پریسا مهرخانی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
یکی از مباحث مهم پیرامون منطق ارسطویی، طرح این مسأله است که آیا ارسطو نظریّات منطقی خویش را با تکیه بر مبانی نظری خاصّی بنا نهاده است، و به عبارت دیگر منطق ارسطویی علمی تأسیسی بوده و تنها در قالب متافیزیک ارسطویی می تواند کاربرد داشته باشد و اگر فلسفه‌ای با متافیزیک ارسطو هم راستا نباشد، این منطق نمی‌تواند پاسخگوی نیازهایش باشد، و یا اینکه تعلیمی بوده و صرفاً به عنوان علمی ابزاری، هر گونه قواعدی را که برای مصون ماندن اندیشه از خطا مورد نیاز است، در اختیار متفکّران قرار می‌دهد؟ هرگونه پاسخی به این سوال می‌تواند جهت‌گیری و نگاهی خاص به مباحث منطقی را در پی داشته باشد. اکثریّت محقّقین منطق بر این امر اذعان دارند که منطق ارسطو متأثّر از مبانی متافیزیکی وی می‌باشد و مقولات دهگانه حدّ واسط منطق و متافیزیک وی هستند. همین امر علّت فقدان بسیاری از مباحث، همانند قضایا و قیاسهای شرطی، قضایایی که ساختار موضوع محمولی ندارند و موجهات زمانی در این منطق گشته است. هر چند داشتن مبانی متافیزیکی، منطق ارسطویی را برای مدت طولانی یکّه تاز عرصه مطالعات منطقی نمود ولیکن افرادی همچون ابن‌سینا که ابتدا با پذیرش این منطق به شرح و تفسیر آراء مرتبط با آن اقدام نمودند، با ناتمام یافتن آن در بررسی بسیاری از اشکال تفکر، چاره امر را در ایجاد حد فاصل میان این منطق و مبانی متافیزیکی آن دیدند، هر چند بعد از ابن‌سینا، پیروانش در جهان اسلام نتوانستند به نحو شایسته‌ای سنت وی را ادامه دهند. ما در این تحقیق با طرح برخی مسائل متافیزیکی همچون نظریّه‌ی مقولات، نظریّه‌ی کلّی‌طبیعی و نظریّه‌ی تعریف که می‌تواند جهت‌گیری مباحث منطقی را معیّن کند، آثار این نظریّات را در آراء منطقی ارسطو و پیروانش، به‌ویژه در جهان اسلام بررسی کرده و با ارائه شواهدی از متون منطق اسلامی، علّت طرح برخی از مباحث ناسازگار با نظام متافیزیک ارسطویی در این متون را بیان می‌کنیم.
نظریه نجات در حکمت صدرایی
نویسنده:
پدیدآور: علی صداقت ؛ استاد راهنما: محمدصادق زاهدی ؛ استاد مشاور: محمدجواد شمس
نوع منبع :
رساله تحصیلی
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
تاکنون سه دسته نظریه عمده به نام‌های انحصارگرایی، شمول‌گرایی و کثرت‌گرایی در باب مقوله نجات اخروی انسان در مباحث کلامی قدیم و جدید، شناخته شده است. این تحقیق در پی پاسخ به این پرسش است که آیا می‌توان نظریه صدرالدین شیرازی درباره نجات را نیز در یکی از این دسته‌ها جای داد یا این که او، مانند بسیاری از ابداعات خود در فلسفه، در اینجا نیز سخنی تازه دارد. در این تحقیق نشان داده خواهد شد که صدرا، بر اساس مبانی هستی شناسانه و انسان شناسانه حکمت متعالیه خود، پس از تقسیم انسان‌ها به چهار دسته کلی در عالم آخرت، به قرار گرفتن هر دسته در مرتبه‌ای مشخص از نجات قائل می‌شودکه این مراتب، از اسفل السافلین تا اعلی علیین را در بر می‌گیرد و این به معنای نجات تمام نوع بشر است؛ البته مفهومی که صدرا از نجات در عام‌ترین سطح آن ارائه کرده، چیزی غیر از تعاریف متداول این مفهوم است؛ او با تاثیر‌پذیری فراوان از ابن عربی در این باب، اعتقاد خود را به رهایی نهایی همه انسان‌ها از الم عذاب در جهنم اعلام می‌دارد و استدلالات خود را برای نفی خلود الم عذاب، در عین بقای عذاب و خلود در جهنم، با بهره‌گیری فراوان از مبانی عقلی و آیات و روایات، مطرح می‌نماید. پس از ارائه تصویری روشن از نظریه نجات صدرایی، به مقایسه این نظریه با دیدگاه‌های سه‌گانه رایج در حوزه نجات-شناسی خواهیم پرداخت و نشان می‌دهیم که قول صدرا را به هیچ عنوان نمی‌توان در یکی از این دسته‌بندی‌ها قرار داد و به این ترتیب، مشخص می‌شود که نظر او در این باب را باید به عنوان بدیلی برای این نظریات به حساب آورد که می‌توان آن را "شمول‌گرایی فراگیر" نام نهاد.
کثرت گرایی از منظر حافظ
نویسنده:
پدیدآور: عبدالعظیم محمودآبادی ؛ استاد راهنما: محمدجواد شمس ؛ استاد مشاور: محمدصادق زاهدی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
چکیده :
در این پژوهش سعی شده امکان‌ خوانش کثرت‌گرایانه از دین بر اساس یگانه اثر خواجه شمس‌ُالدّینْ محمّدِ بن بهاءُالدّینْ محمّدْ حافظ شیرازی (727-792 ه.ق) ارائه شود. با نگاهی کلی به دیوان حافظ می‌توان گفت که او، طبق صورتبندی جان هیک به سادگی می‌تواند در زمره کسانی قرار گیرد که از نگاهی پلورالیستیک و کثرت گرایانه - گاه از نوع حقانیت و گاه از نوع نجات- به ادیان برخوردار بوده‌اند. بر اساس دیوان حافظ، به نظر می‌رسد نسبت او با ادیان دیگر را شاید بتوان در چیزی بیش از تساهل و رواداری جست‌وجو کرد؛ چنانکه از برخی سخنان و ابیات وی نوعی هم‌دلی و تعلق خاطر با مظاهر و تعالیم ادیان دیگر نیز قابل استنباط است. نگاه مبتنی بر کثرت‌گرایی حافظ به ادیان گوناگون نه فقط ریشه در تاملات و مطالعات وی و همچنین گرایش‌های عرفانی‌اش داشته بلکه عصر و زمانه او نیز برای به منصه ظهور رسیدن چنین نگاهی آماده و مهیا بوده است. در این پژوهش ابتدا به بیان و شرح کثرت‌گرایی دینیِ جان هیک پرداخته و در ادامه شواهد و مستنداتی در دیوان او نشان داده شده که متضمن نگاه کثرت‌گرایانه او است. این پژوهش علاوه بر دیوان حافظ از مهم‌ترین شرح‌هایی که بر غزلیات وی نوشته شده بهره گرفته است. همچنین سعی شده نگاه حافظ در مورد مباحثی نظیر خدا، انسان، معاد، نجات، دین و ... از مورد بررسی قرار گیرد. بررسی تاریخی دوران حافظ و فرهنگ حاکم بر زمانه او به عنوان یکی از اصول هرمنوتیکی نیز در این پژوهش مورد توجه قرار گرفته است. بنابراین ایران قرن هشتم هجری، شیراز عصر حافظ و احوال شخصی و تجربه زیسته او نیز مورد بررسی قرار گرفته است. در این بخش از مهم‌ترین و مشهورترین منابع تاریخی قرن هشتم ایران به طور عام، فارس به طور خاص و منابعی که شرح احوال و زندگی حافظ را نوشته‌اند بهره گرفته شده است.
اصول و مبانی انسان‌شناختی اکهارت در امکان خداگونگی انسان
نویسنده:
سید محمد قادری ،محمد صادق زاهدی،محمدجواد شمس
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
با­توجه به آن­که الهیات اکهارت را الهیات سلبی دانسته­اند که بر ناشناختنی بودن خداوند و تعالی وجودی او از ممکنات تأکید می­کند، مسأله خداگونگی انسان از منظر اکهارت امری ناممکن و ناشدنی به نظر می­رسد. لذا این سوال مطرح می­شود که چگونه اکهارت به خداگونگی انسان معتقد است؟ مبانی و اصول وی در این مسأله چیست؟ خداگونگی انسان از منظر اکهارت بر اصول و مبانی انسان­شناختی وی استوار است. این پژوهش به تحقیق درباره چهار مولفه انسان­شناختی که اکهارت در این مسأله از آن­ها بهره­برده­است می­پردازد. این چهار مولفه عبارتند از: تولّد الهی در روح، قوۀ عقل، مشابهت و همانندی ذات خدا و ذات نفس و مقام لایقفی انسان. اکهارت بر­اساس این اصول و مبانی، بر این باور است که انسان دارای ظرفیت و توانی است که می­تواند به بالاترین مرتبه ممکن ارتقا­یافته و خداگونه شود. در این پژوهش، با استفاده از روش توصیفی و تحلیلی و با استناد به آثار اکهارت، می­کوشیم تا اصول و مبانی انسان­شناختی وی را در امکان خداگونگی انسان روشن سازیم.
صفحات :
از صفحه 125 تا 144
بررسی و تحلیل دیدگاه ویلیام آلستون در باب زبان دین ونقد آن از منظر حکمت متعالیه
نویسنده:
احسان حبیب الهی نجف آبادی
نوع منبع :
رساله تحصیلی , نقد دیدگاه و آثار(دفاعیه، ردیه و پاسخ به شبهات) , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
از ابتدای قرن بیستم با روی آوری معنادار فلسفه به مباحث زبان شناسی و معناشناسی و بروز شکاکیت‌های نوظهور درباره بسیاری از قالبهای سنتی زبان، مسائل و پرسشهای جدیدی نیز در زبان دین مطرح گشت تا آنجا که شورواشتیاق گسترده فیلسوفان دین به تحلیل زبان دینی در قرن اخیر موجب شده عمده ی تفلسف دینی، فنون به کار گرفته شده در فلسفه زبان را مورد توجه قرار دهد ، این امر رفته رفته موجب گشت عنوان زبان دین به یکی از سرفصلهای اصلی و مستقل مسائل فلسفه دین درآید و علاوه بر مسأله کیفیت معناشناسی زبان دینن مسائلی همچون اصل معناداری و غیرمعرفت‌بخش بودن یا نبودن گزاره‌های دینی نیز در کانون توجه قرار گرفته و پیرامون آن واکاویهای جدی انجام پذیرد. در این بینسخن گفتن از خدا ،به عنوان پایه ای ترین گزاره های دینی، بخش مهمی از محتوای زبان دین را به خود اختصاص میدهد و همواره این سوال در این زمینه مطرح بوده است که آیا برای بشر اصولا این امکان وجود دارد که در قالب مفاهیم و الفاظ متداول و طبیعی خود، در مورد خدای به کلی دیگر و صفات و افعال او به طور معنادار، حقیقی، ایجابی و صادق سخن بگوید؟ویلیام آلستون فیلسوف برجسته و تحلیلی مشرب معاصر ،به عنوان یک صاحب نظر هم در فلسفه دین و هم در فلسفه زبان، با رد نظریات غیرشناختاری راه میانه ای را در زبان دین پیش گرفته و مدعی است که می توان زبانی ساخت که به مدد مفاهیم آن، به شکل حقیقی، درباره خداوند سخن گفت. این زبان میان انسان، خدا و سایر مخلوقات مشترک است و زبان مختص به خداوند نیست، وی با کمک گرفتن از نظریه کارکردگرایی مطرح در فلسفه ذهن سعی می کند اوصاف مشترک میان خدا و انسان را به گونه ای معنی کند که این اوصاف بر خدا و انسان به نحو حقیقی ، غیرمجازی، واحد و مشترک صدق کند.رساله حاضر، با تبیین مبانی فکری و معرفتی آلستون در فلسفه زبان و فلسفه تحلیلی دین، ابتدا دیدگاه وی درباره زبان دین را به طور کامل تحلیل کرده و سپس تلاش وی در نظریه کنش گفتاری، تحویل پذیری استعارات دینی و تطبیق نظریه کارکردگرایی بر زبان دینرا مورد ارزیابی قرار میدهد ودر پایان نیز از منظر مبانی فلسفی حکمت متعالیه به بررسی مبانی و محتوای نظریه ی آلستون در زبان دین می پردازد.
معنای زندگی در دیدگاه اکهارت
نویسنده:
مریم یارعلی ، محمدصادق زاهدی
نوع منبع :
نمایه مقاله
چکیده :
انسان موجودی ارتباطی است و معناداری زندگی او را می‌توان بر اساس نوع رابطه‌ وی با خود، خدا، جهان و دیگر انسان‌ها تبیین کرد. در اندیشه اکهارت عالی‌ترین سطح معنای زندگی انسان در اتحاد او با حقیقت الهی تحقق می‌یابد. اکهارت خودخواهی را بزرگترین مانع اتحاد انسان و خدا می‌داند. به باور او غلبه بر خودخواهی از طریق نوعی ارتقاءشناختی و درک کامل انسان از فقر وجودی‌اش حاصل می‌شود؛ به این معنا که همه هستی هیچ است و هر چه هست خداست. او معتقد است رسیدن به این مرحله، تنها با زدودن همه تعلقات و دلبستگی‌های شخصی میسر می‌شود. از نظر اکهارت رفع وابستگی‌ها یا همان تعلقات این جهانی، عشق به مبدأ را به همراه می‌آورد و این در حالی است که عشق، اراده را برای نفی دیگر وابستگی‌ها تقویت می‌کند و با قوی‌تر شدن اراده، عشق شدیدتر می‌شود تا اینکه در نهایت انسان به مرتبه وارستگی کامل و اتحاد با خدا می‌رسد.
توزیع عادلانه قدرت و مناصب سیاسی از دیدگاه ارسطو
نویسنده:
مسیب جوزی ، مجید ملایوسفی ، محمدصادق زاهدی
نوع منبع :
نمایه مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
دغدغه اصلی ارسطو در این بحث، مسأله استحقاق و شایستگی در حکومت و تقسیم مناصب آن است بدین منظور او به بررسی نظام­های سیاسی مختلف پرداخته و ایرادات آن نظام­ها را از این لحاظ بیان می کند او می­گوید در امر حکومت و تقسیم مناصب باید سهم هر کس در حفظ و نگهداری و فراهم آوردن عناصر هستی و سازمان حکومت، معیار قرار گیرد. همچنین او بیان می کند که معیار سنجش درستی و نادرستی این حکومت­ها فراهم آوردن هر چه بیشتر « نفع مشترک» است. یعنی حکومت­هایی که به دنبال نفع فرمانروایان باشند حکومت­هایی نادرست و غیرعادلانه و حکومت­هایی که به دنبال نفع افراد جامعه باشند حکومت هایی صحیح و عادلانه اند سپس با این معیار به تشریح بهترین نظام سیاسی می­پردازد و آن را نظامی می­داند که افراد در آن به تناوب فرمانروا و فرمانبرداری می­شوند چرا که تنها از این طریق است که می­توانند به فضیلت کامل (عدالت) دست پیدا کنند. ولی نهایتا نتیجه می­گیرد که این نظام قابلیت اجرایی ندارد بنابراین نظامی ترکیبی را معرفی می­کند که شایستگان در راس هرم قدرت قرار دارند و توده مردم وظیفه نظارت و برگزیدن آن ها از طریق شورا و انجمن نمایندگی برعهده دارند.
بررسی آراء فخر رازی و ملاصدرا درباره نسبت بین اراده‌ی خدا و آزادی انسان
نویسنده:
لیلا روستایی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
آیا رابطه ی بین خدا و انسان بسان رابطه ی ارباب با رعیت خویش است؟ آیا خدا در ارتباطش با آدمی نقش یک عروسک گردان را ایفا می کند و یا اینکه انسان هم در کارهای خود از اراده ای آزاد برخوردار است؟ آیا علم مطلق خدا به همه چیز، افعال انسان را به منظور جلوگیری از تبدیل علم به جهل گریز ناپذیر می سازد ؟ آیا با پذیرش قدرت مطلقه ی خدا بر همه چیز، پذیرش جبر در افعال انسان نیز حتمی است یا خیر؟ تقدیر ، پاداش و کیفر و مسئله ی شر چگونه توجیه می شود؟پاسخی که این نوشتار به این سوالها خواهد داد علاوه بر تلاش برای نشان دادن یک چشم انداز کلی در این موضوع ،به طور خاصبرگرفته ازمبناهای فکری دو چهره ی شاخص تفکر، فخر رازی و ملاصدرای شیرازی است.جستجو در مبانی فکری رازی مانند بحث حدوث و قدم عالم ، قضا و قدر ، علم خداعلی الخصوص به امور جزئی و جزئیات ، نحوه ی فاعلیت خدا که برخلاف فاعلیت انسان از تداوم برخوردار است ، مسئله ی شر و معجزه ،تقسیم بندی موجودات به واجب و ممکن ورابطه ی بین آنها، ملاک نیازمندی معلول به علت خود... ونیز مبناهای فکری صدرا چون مسائل و ملحقات وجود ، قضا و قدر ، تبیین معجزه،علم خدا ، تشخص ، مسائل مربوط به حوزه ی معاد و... از مهمترین مباحث این فصول هستند.آنچه سیمای رازی را به عنوان فیلسوفی که سلف او جبری مسلک بوده اند، نشان می دهد تنها یک روی سکه است. او با ادله فراوان علم و قدرت خدا را غیر منافی با اختیار انسان تبیین می کند.ملاصدرا نیزبا تکیه بر اصولش، اختیار را از انسان سلب نمی کند اما در واقع به نحو اصولی به نوعی جبر که همنام با تمامی اصول فلسفی اش می توان آن را «جبر وجودی» نامید ، تکیه کرده است هرچند این نتیجه را به طور ضمنی از آراء رازی نیز می توان گرفت. همسوئی و همرائی دو شخصیت در بسیاری از آراء فلسفی و بالتبع برداشت نتایج مشابه از آنها درعین اختلافات خاص به هر یک، از نکات درخور این مکتوب است.
نقش و تأثیر دیدگاه‌های فلسفی دشتکی‌ها برملاصدرا
نویسنده:
پدیدآور: عادله فلاح دریاسری ؛ استاد راهنما: محمدجواد شمس ؛ استاد مشاور: محمدصادق زاهدی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
مسئله این پایان‌نامه بررسی میزان تأثیرپذیری ملاصدرا از دشتکی‌ها است که پیش از او می‌زیستند. بیشترین توجه ما در این پژوهش به صدرالدین محمد دشتکی و پسرش غیاث‌الدین منصور دشتکی است. در واقع ملاصدرا در آثار خود به نقل و نقد از این بزرگان پرداخته و از آن‌ها یادکرده است. در این خصوص باید گفت ملاصدرا در طرح مسائل اصلی و زیربنایی فلسفه خود از قبیل: اصالت وجود، نظریه تشکیک و اتحاد نفس با قوای خود، ترکیب ماده و صورت، اثبات واجب و مسئله معاد، متأثر از آراء و اندیشه های صدرالدین دشتکی و پسرش غیاث الدین منصور بوده است؛ به عنوان مثال در بحث اصالت وجود، ملاصدرا در موضعی از کتاب اسفار، نظر سید سند را در اصالت وجود و تقدم وجود بر ماهیت به نظر خود نزدیک‌تر می‌داند، چنانکه می‌گوید، تقدم وجود بر ماهیت نزد سید سند امری پذیرفته شده بود و این همان است که نزد ما برهان بر آن اقامه شده است. همچنین در ترکیب ماده و صورت که آیا اتحادی است یا انضمامی، ملاصدرا متأثر از صدرالدین دشتکی، معتقد است ترکیب این دو اتحادی است نه انضمامی، یعنی در خارج، ماده و صورت به عنوان دو امر مستقل وجود ندارند. در بحث معاد نیز ملاصدرا نظر غیاث الدین را درباره تعلق نفس به بدن پس از مرگ نقد کرده است. در پژوهش حاضر، تلاش شده است ابتدا توضیحاتی در خصوص خاندان دشتکی و نظریاتشان داده شود و سپس میزان تأثیر گذاری این خاندان بزرگ بر برخی از اندیشه‌های فلسفی ملاصدرا بررسی شود.
  • تعداد رکورد ها : 41