نظریه وحدت وجود یکی از اندیشههای اساسی عارفان مسلمان است که از سدههای نخستین شکلگیری تصوف و عرفان اسلامی در بیان و نوشتههای ایشان به آن اشاره شده است. با ظ
... ظهور ابنعربی در قرن هفتم هجری این نظریه از تحلیلها و تبیینهای دقیق و منسجم تری برخوردار شد و بنمایه اصلی مکتب عرفانی وی را تشکیل داد. پس از ابنعربی، قونوی و دیگر شارحان اندیشههای وی به تثبیت و تحلیل عقلانی نظریه وحدت وجود پرداختند. تا جایی که دیدگاه ابنعربی میان مشایخ تصوف و عرفان مقبولیت فراگیری پیدا نمود. در این میان شیخ علاءالدوله سمنانی(م736 ق) و سید محمد گیسودراز(م825 ق) و شیخ احمد سَرهِندی (م 1034 ق) از مشایخ تأثیرگذار خراسان و شبه قاره هند مقابله جدی با وحدت وجود ابنعربی نمودهاند. انتقادات ایشان ناظر به: 1ـ استعمال قید اطلاق بر وجود خداوند 2ـ یکی دانستن حق و خلق 3ـ متصف شدن خداوند به صفات مذموم 4ـ حلول و اتحاد حق با خلق و 5ـ قرب، معیت، سریان و احاطه ذاتی حق نسبت به عالم میباشد. سمنانی و به پیروی وی، گیسودراز و سرهندی از طرفداران نظریه وحدت شهود در مقابل وحدت وجود میباشند. در پژوهش حاضر پس از تبیین نظریه وحدت وجود با توجه به آثار ابنعربی و شارحان مکتبش و نیز بیان آراء وجودشناسی و انتقادات سمنانی و گیسودراز و سرهندی، در مقام تحلیل و نقد انتقادات، این نتیجه حاصل شده که ایرادات ایشان برخاسته از 1ـ شرایط فرهنگی و اجتماعی زمانه و در نتیجه تفکیک اعتقادات دین اسلام از هندوئیسم و بودیسم بوده است. همچنین2ـ عدم وصول به عمق کلام ابنعربی در اطلاق مقسمی وجود و3ـ خلط میان اعتبارات وجود (قسمی و مقسمی)4ـفضای تنزیهی حاکم بر نظام وجودشناسی سه عارف فوق الذکر از مواردی است که در مقام تحلیل و بررسی مورد توجه قرار گرفته است.
بیشتر