شیخ علاءالدوله (657ـ736 هـ.ق) در آثار مختلف خود بهویژه رسایل فارسی به این مسئله که دل انسان چگونه میتواند جلوهگاه و آینه تجلی جلال و جمال الهی شود، اشاره کر
... رده است و از این رهگذر به «لطایف سبعه» پرداخته است. نظریۀ لطایف سبعه و تطبیق آن با پیامبران وجودی هفتگانه تاکنون با نام علاءالدوله سمنانی شناخته شده است، اما اینکه آیا تا قبل از وی کسانی دیگری نیز به این مسئله پرداختهاند یا نظریۀ لطایف سبعه و تطبیق آن با پیامبران وجودی هفتگانه نوآوریِ خود شیخ علاءالدوله بوده است، جای تأمل و بررسی دارد. با بررسی، تحلیل و مقایسۀ مصنفات فارسی شیخ علاءالدوله با رسالۀ شق الجیب ابنعربی به این نکته رهنمون شدیم که شیخ علاءالدوله علیرغم اختلاف شدید با ابنعربی بهویژه در مسئلۀ وحدت وجود، شدیداً تحتتأثیر او بوده است، تا آنجا که میتوان گفت که برخی از مطالب شیخ علاءالدوله دربارۀ لطایف سبعه دقیقاً ترجمۀ مطالب رسالۀ شق الجیب ابنعربی است. تنها بُعد جدیدی که علاءالدوله بر مباحث ابنعربی اضافه کرده است، علاوه بر شرح و بسطدادن آنها، تطبیق این لطایف با پیامبران وجود هفتگانهای است که عطار در مصیبتنامه از آنها نام برده است. تأثیرپذیری علاءالدوله از عطار را میتوان از مقایسۀ مصیبتنامه با رسالۀ سربال البال بهخوبی دریافت که هر دو عارف پس از سیر در عوالم مختلف آفاقی و ناسوتی به این نتیجه میرسند که سالک باید در روح و جان خود که عبارت از نور محمدیه است، سیر کند. ازاینرو، میتوان گفت که نوآوری شیخ علاءالدوله در این است که توانسته پیامبرانِ هفتگانهای را که عطار در مصیبتنامه به آنها اشاره کرده، با لطایف سبعهای که ابنعربی در رساله شق الجیب به آنها پرداخته است، تلفیق کند. علاوه بر این، شیخ علاءالدوله برای اولین بار نظریۀ تفسیری خود را بر مبنای همین لطایف بنیان گذاشته است. امری که نه عطار و نه نجمالدین رازی در تأویلات عرفانی خود و نه ابنعربی هیچیک از آن بهره نگرفتهاند.
بیشتر