فطرت، مبنای انسانشناسی دینی است. بر اساس مبانی حکمت متعالیه میتوان تبیینی قابل دفاع از فطرت ارائه نمود. فطرت بهمعنای خاص، بینشها و گرایشهای رتبه خاص هستی
... انسان است. به فطرت از دو حیث وجودشناختی و معرفتشناختی میتوان نگریست. فطرت در معرفتشناسی عام، مبنایی قابل دفاع برای دیدگاه مبناگروی درباره ابتنای گزارههای نظری بر گزارههای پایه و بدیهی ارائه مینماید و بر مبنای آن میتوان از تئوری مطابقت، که نظریهای واقعگرایانه در باب صدق است، دفاع نمود. فطرت در مباحث معرفتشناسی اخلاق نیز لوازم مهمی در پی دارد. بر پایه آن میتوان از نوعی مبناگروی در اخلاق (فطری بودن اصول اخلاقیات) دفاع کرد. همچنین، چون اخلاق مبتنی بر فطرت ریشهای تکوینی دارد، می توان از نوعی واقعگرایی اخلاقی حمایت نمود که ثمرات آن، شناختگرایی اخلاقی، صدق و کذب پذیری، استدلالپذیری، مطلقگرایی و پذیرش داوری اخلاقی است. مکاتب اخلاقی از منظری به دو دسته وظیفهگرا و غایتگرا تقسیم میشوند. اما با تکیه بر پیوند عقل و شهود فطری میتوان به نوعی نظامسازی اخلاقی پرداخت که جامع مزایای وظیفهگرایی و غایتگرایی باشد. در غایتگرایی، از بررسی نتایج افعال اختیاری انسان با غایت مدنظر، اخلاقی بودن فعل توجیه میشود ولی اثبات اخلاقی بودن غایت مدنظر، که شکافی ترمیمنشدنی در طبیعتگرایی اخلاقی جلوه میکرد، در اخلاق مبتنی بر فطرت، از طریق جهتگیری الزامات فطری بهخوبی تبیین شده و طراوت و پویایی زبان اخلاق نیز بهلحاظ درگیری وجودی عامل اخلاقی با الزامات فطری تامین میگردد.فطری بودن مبنای دین و اخلاق، ارتباط موجهی بین این دو مقوله برقرار نموده است؛ حکم اخلاقی ضروری حقانیت دین (صادق بودن خدا) را تامین میکند و زمینه حضور گزارههای ارزشی دین در حوزه اخلاق هنجاری، غنای محتوایی این حوزه را فراهم میسازد.
بیشتر