چکیده :
ترجمه ماشینی :
این مطالعه تطبیقی بین رویکردهای کانت و شلینگ در مورد تضاد مکانیسم و غایتشناسی در طبیعت است.
من نشان میدهم که چگونه این تقابل در فلسفه طبیعت شلینگ دوباره صورتبندی میشود، و چگونه او در نهایت آن را به عنوان تقابل نگرشهای معرفتی نسبت به طبیعت حل میکند.
نتیجهگیری من این است که نتیجه شلینگ مشابه نتیجه کانت است، اما برعکس.
به عقیده کانت، این تضاد نتیجه تضاد بین ظرفیت ها در تمایل آنها به طرح اصول خود است که خود متقابلاً منحصر به فرد هستند.
چشم انداز تعارض به این صورت است: از یک سو، قضاوت بازتابی اصل خود را قرار می دهد، که بیان می کند که برخی از محصولات طبیعی، یعنی موجودات زنده، را نمی توان از نظر قوانین مکانیکی ممکن ارزیابی کرد.
از سوی دیگر، درک تأیید میکند که اگر از طریق قوانین طبیعی قابل توضیح نباشد، موجودات زنده نوع دیگری از علیت را به دنبال دارند.
بنابراین، دو اصل، آنتی تز و تز، دو نوع علیت متفاوت را فرض می کنند.
اولی یک علیت است که به نظر می رسد توسط اهداف اداره می شود، دومی به نظر می رسد مکانیکی است، اما اگر فرض کنیم که برخی از محصولات طبیعی تنها در صورتی امکان پذیر هستند که به عنوان اهداف تصور شوند، با سناریوی متناقض تلاش برای تطبیق یک علیت غیر علت مواجه خواهیم شد.
آزادی) در جهانی تعیین شده توسط روابط مکانیکی، که فی نفسه هر گونه امکان آزادی را رد می کند.
راه حل کانت برای تضاد این است که اصول را به جایگاه مناسب خود به عنوان کارکردهای تنظیمی عقل محدود کند، بنابراین اصل هدفمندی هیچ ادعایی بر حقیقت عینی ندارد.
از سوی دیگر، راهحل شلینگ صرفاً صوری نیست، بلکه هستیشناختی است.
شلینگ در آثار خود در مورد فلسفه طبیعی، رویکردی مونیستیک به واقعیت به عنوان یک کل واحد ایجاد کرد که از جنبه های متضاد تشکیل شده بود که تنها از طریق اصل اصلی فلسفه و طبیعت با هم سازگار می شوند.
چنین چارچوبی نقش تبیینی و وضعیت هستیشناختی مکانیسم و غایتشناسی را در طبیعت معکوس میکند: این دومی بیانگر یک اصل سازنده و اصیل طبیعت در کل است.
اولی، به عنوان یک استراتژی توضیحی مربوط به تحقیقات تجربی تنزل یافت.
در این پایان نامه نشان میدهم که وقتی شلینگ مکانیسم را به رویکردی مشتق، جزئی و صرفاً کارکردی تنزل داد، دیگر نمیتواند با غایتشناسی مخالفت کند و بنابراین تضاد از بین میرود.
علاوه بر این، من همچنین توضیح میدهم که در چارچوب شلینگ، ناهماهنگی شناختی بین ظرفیتهای عقل همچنان وجود دارد.
دقیقاً تفاوت معرفتی کارکرد و دامنه بین فهم گفتمانی و شهود فکری است که به ما از طریق دو دیدگاه متضاد به طبیعت دسترسی پیدا میکند: شهود فکری، شهود فلسفی مناسب، به ما امکان دسترسی به بهرهوری کلیت را میدهد.
بازتاب، بازتاب تجربی، که فرعی است، مجموعهای از حقایق و محصولات مجزا را به ما میدهد.
به عقیده شلینگ، فیلسوف با تغییر نگرش، از تأمل به شهود، قادر است با نشان دادن اینکه، قبل از کلیت ارگانیک طبیعت، مکانیسم یکی از اصول سازنده آن نیست، بر مخالفت اولیه غلبه کند.
this is a comparative study between kant’s and schelling’s approaches regarding the antithesis between mechanism and teleology in nature.
i show how this opposition is reformulated in schelling’s naturphilosophie, and how he ultimately resolves it as an opposition of epistemic attitudes towards nature.
my conclusion is that schelling’s outcome is similar but in inverse fashion to kant’s.
according to kant, the antithesis is the result of a conflict between capacities in their proclivity to put forward their own maxims, which themselves are mutually exclusive.
the outlook of the conflict looks like this: on the one hand, reflective judgement places its maxim, which states that some natural products, namely, living beings, cannot be judged to be possible in terms of mechanical laws.
on the other hand, understanding affirms that if not explainable through natural laws, then living beings entail a different kind of causality.
the two maxims, antithesis and thesis respectively, thus assume two different types of causality.
the former is a causality that appears to be governed by purposes, the latter appears to be mechanical, but if we suppose that some natural products are possible only if conceived as purposes, then we face the contradictory scenario of trying to fit an uncaused causality (freedom) in a world determined by mechanical relations, which per se rules out any possibility of freedom.
kant’s solution to the conflict is to restrict the maxims to their proper place as regulative functions of reason, so the principle of purposiveness has no claims over objective truth.
schelling’s solution, on the other hand, is not merely formal but ontological.
in his works on naturphilosophie, schelling developed a monistic approach to reality as a unitary whole constituted by opposing aspects that are reconciled only through the original principle of philosophy and nature.
such a framework inverts the explanatory role and ontological status of mechanism and teleology in nature: the latter expressing a constitutive and original principle of nature as a whole; the former, demoted as an explanatory strategy pertaining to empirical investigation.
in this dissertation i show that, once schelling demotes mechanism to a derivative, partial and merely functional approach, it no longer can oppose teleology constitutively and therefore the contradiction disappears.
moreover, i also explain that in schelling’s framework the cognitive dissonance between capacities of reason still obtains.
it is precisely the epistemic difference of function and scope between discursive understanding and intellectual intuition what gives us access to nature through two opposing perspectives: intellectual intuition, the proper philosophical one, gives us access to the productivity of totality; reflection, the empirical one, which is subsidiary, gives us collections of facts and isolated products.
according to schelling, by means of a shift in attitude, from reflection to intuition, the philosopher is able overcome the initial opposition by showing that, before the organic totality of nature, mechanism is not one of its constitutive principles originally.
نویسنده :
Bárbara Núñez de Cáceres González
منبع اصلی :
https://discovery.ucl.ac.uk/id/eprint/10071803/
پایگاه :
پ:پایگاه پایان نامه
یادداشت :
Keywords : Antinomy, Teleology, Mechanism, Purposiveness, Naturphilosophie
توضیحات فیزیکی اثر :
93 صفحه .
نوع منبع :
رساله تحصیلی
,
کتابخانه عمومی