چکیده :
ترجمه ماشینی :
در این پایان نامه من رسم پذیرفته شده در میان فیلسوفان اخلاق را به چالش می کشم
پیوند اخلاق فضیلت در درجه اول با نظریه اخلاقی ارسطو.
من استدلال می کنم که، در واقع، فضیلت
اخلاق تعدادی از تزهای حیاتی را با اخلاق افلاطون مشترک است.
من همچنین پیشنهاد می کنم که این واقعیت که
این تشابه، در بیشتر موارد، هنوز توجه علمای اخلاق فضیلت را به خود جلب نکرده است.
تصادف تاریخی به جای انتخاب مبتنی بر مبانی فلسفی.
در فصل اول من دفاع می کنم
این ادعا با معرفی پایان نامه های اصلی اخلاق فضیلتی که راه هایی را نشان می دهد
اخلاق فضیلت با رایج / غالب (در فلسفه انگلیسی-آمریکایی) متفاوت است
اشکال دین شناختی یا پیامدگرایانه اخلاق، و آشکار می کند که اخلاق فضیلت یک امر جدید است.
رویکرد اخلاقی که در اشکال مختلف ظاهر می شود، برخی رادیکال تر از دیگران.
در فصل دوم i
مخالفت با تفاسیر اخلاق افلاطون به عنوان تجسم دئونتولوژیک یا
آموزه های نتیجه گرایانه، و نشان می دهد که اخلاق افلاطون به جهتی جدید اشاره دارد و
متفاوت از اخلاق عمومی/ مسلط زمان خود.
بنابراین من به این نتیجه می رسم که افلاطون
اخلاق و اخلاق فضیلت دو ویژگی مهم مشترک دارند: الف) هر دو هیچکدام نیستند
دئونتولوژیک و یا نتیجه گرا، و (ب) هر دو تلاش می کنند تا اخلاق عمومی/مسلط را تغییر دهند.
به زمان خود فکر کردند و به جای آن یک جهت گیری اخلاقی جدید پیشنهاد کردند.
بر اساس اینها
افکار را با مشاهده این نکته ادامه می دهم که همسانی بین اخلاق افلاطون و اخلاق فضیلت نیز
باید بر اساس ادعاهای اساسی تر که هر دو رویکرد پیشرفت می کنند، مورد بررسی قرار گیرد.
که در
در سه فصل بعدی، من این موازی را با تمرکز بر روش مفهوم بحث می کنم
فضیلت در هر دو نظام اخلاقی، در جایگاهی که در درون آنها داده می شود، در رابطه مورد بررسی قرار می گیرد
بین فضیلت و ارزیابی اعمال، و در مورد رابطه بین فضیلت و
شادی من معتقدم که برخی از تزهای اساسی اخلاق فضیلت (هم رادیکال و هم
متوسط) مانند تأکید بر فضیلت، اولویت فضیلت بر ارزیابی اعمال،
و پیوند قوی بین فضیلت و خوشبختی، تزهایی هستند که میتوانند ریشههای آنها را به آن ردیابی کنند
افلاطون در فصل ششم، به یکی از اصلی ترین انتقادات وارده بر اخلاق فضیلت می پردازم، یعنی
که با تمرکز بر مفاهیمی مانند شخصیت و فضیلت، اخلاق فضیلت تنها یک مورد را در اختیار ما قرار می دهد
حساب فضیلت فردی، و به ویژه حساب عدالت فردی.
با این حال، الف
نظریه اخلاقی کامل نیز برای ارائه گزارشی از عدالت اجتماعی مورد نیاز است.
سپس اشاره می کنم
ارتباط عمومی پذیرفته شده اخلاق فضیلت با نظریه اخلاقی ارسطو، و من استدلال می کنم
که هیچ کمک قابل توجهی به تلاش های اخلاق شناسان فضیلت برای رویارویی با این موضوع نمی کند
نقد، زیرا روایت ارسطو از عدالت اجتماعی را نمی توان با تعدادی از موارد تطبیق داد
تزهای اساسی اخلاق فضیلت من معتقدم که اخلاق مداران فضیلت می توانند رضایت بخش را پیدا کنند
پاسخ به این انتقاد را با نگاهی به روایت افلاطون از عدالت فردی و اجتماعی و
نحوه ارتباط افلاطون این دو.
در آخرین فصل پایان نامه ام، تشخیص می دهم که موازی
بین اخلاق افلاطون و اخلاق فضیلتی، دو رویکرد از لحاظ زمانی دور، نمی توانند و
نباید تمام راه را پایین بیاورد نتیجه میگیرم که دلایل کافی برای فکر کردن به افلاطون داریم
اخلاق و اخلاق فضیلت به عنوان دو رویکردی که بدون وجود وجوه مشترک بسیاری دارند
همسان.
در نهایت، اخلاق فضیلت یک رویکرد اخلاقی نیست و نباید به آن نگاه کرد
صرفاً ادعاهای اخلاقی باستانی را تکرار می کند.
اخلاق فضیلت باید به عنوان یک اخلاق جدید دیده شود
رویکردی که نمیتواند در دوگانگی سنتی نتیجهگرایی deontology تطبیق داده شود.
با این حال، اخلاق فضیلت نباید به عنوان یک رویکرد اخلاقی درک شود
تنها توسط نظریه اخلاقی ارسطو تجسم یافته است.
با غنی سازی رژیم فکری آنها، فضیلت
علمای اخلاق می توانند به انتقادات جدی که علیه آنها وارد می شود پاسخ قانع کننده ای بدهند.
اخلاق افلاطون یک
منبع فکری بسیار مفید برای اخلاق مداران فضیلت و اخلاق فضیلت شناسان باید بیشتر را اختصاص دهند.
in this thesis i challenge the broadly accepted custom among moral philosophers of
associating virtue ethics primarily with aristotle's moral theory.
i argue that, in fact, virtue
ethics shares a number of vital theses with plato's ethics.
i further propose that the fact that
this parallel has, for the most part, not yet attracted the attention of virtue ethicists is simply a
historical accident rather than a choice based on philosophical grounds.
in chapter i i defend
this claim by introducing the main theses of virtue ethics, which show the ways in which
virtue ethics differs from the popular/dominant (in the anglo-american philosophy)
deontological or consequentialist forms of morality, and reveal that virtue ethics is a new
moral approach that comes in many forms, some more radical than others.
in chapter ii i
argue against interpretations of plato's ethics as an embodiment of deontological or
consequentialist doctrines, and show that plato's ethics points to a direction that is new and
different from the popular/dominant ethics of his time.
i thus draw the conclusion that plato's
ethics and virtue ethics have two important features in common: (a) both are neither
deontological nor consequentialist, and (b) both attempt to alter the popular/dominant moral
thought of their time and propose instead a new moral orientation.
on the basis of these
thoughts i continue by observing that the parallel between plato's ethics and virtue ethics also
needs to be examined on the basis of more substantial claims that both approaches advance.
in
the three chapters that follow, i discuss this parallel by focusing on the way the notion of
virtue is treated in both moral systems, on the locus it is given within them, on the relation
between virtue and the evaluation of actions, and on the relation between virtue and
happiness.
i maintain that some of the essential theses of virtue ethics (both radical and
moderate), such as the emphasis on virtue, the priority of virtue over the evaluation of actions,
and the strong link between virtue and happiness, are theses that can trace their origins back to
plato.
in chapter vi, i address one of the main criticisms made against virtue ethics, namely
that by focusing on notions such as character and virtue, virtue ethics provides us only with an
account of individual virtue, and in particular an account of individual justice.
however, a
complete moral theory is also required to provide an account of social justice.
i then refer to
the generally accepted association of virtue ethics with aristotle's moral theory, and i argue
that it does not provide any substantial help to the attempts of virtue ethicists to face this
criticism, because aristotle's account of social justice cannot be reconciled with a number of
the fundamental theses of virtue ethics.
i hold that virtue ethicists can find a satisfactory
answer to this criticism by looking back to plato's account of individual and social justice and
the way plato relates the two.
in the last chapter of my thesis, i recognise that the parallel
between plato's ethics and virtue ethics, two chronologically remote approaches, cannot and
should not go all the way down.
i conclude that we have enough reasons to think of plato's
ethics and virtue ethics as two approaches that have many things in common without being
identical.
in the end, virtue ethics is not, and should not be seen as, a moral approach that
merely replicates ancient moral claims.
virtue ethics needs to be seen as a new moral
approach that cannot be accommodated within the traditional dichotomy of deontologyconsequentialism.
however, virtue ethics does not need to be understood as a moral approach
epitomised solely by aristotle's moral theory.
by enriching their intellectual diet, virtue
ethicists can reply convincingly to serious criticisms made against them.
plato's ethics is a
very useful intellectual source for virtue ethicists and virtue ethicists should dedicate more of