چکیده :
این مقاله با روش تلفیقی (عقلی ـ نقلی) و با استفاده از منابع اسنادی و کتابخانهای، بررسی تطبیقی علم پیشین الهی در حکمت صدرایی و ابن سینا و تطبیق آن با آیات و روایات را به کاوش نشسته و در صدد تبیین و تطبیق دیدگاه دو فیلسوف نامدار شیخالرئیس ابن سینا و حکیم صدرالمتألهین دربارۀ علم پیشین الهی است.
یافتهها حاکی از آن است که علم در حکمت صدرایی، امری وجودی و دارای مراتب و در نظام مشایی، کیف نفسانی است.
در حکمت متعالیه علم خداوند به ذات و علم به موجودات قبل از ایجاد و بعد از ایجاد، علمی حضوری ولی در حکمت مشاء علم ذات به ذات و علم به صور متقرره در ذات، حضوری و علم به موجودات خارجی، قبل و بعد از ایجاد، حصولی است.
بنا بر تصویری که ابن سینا از علم پیشین حق تعالی ارائه میدهد، حق تعالی قبل از خلق صور علمیه به موجودات علم نداشته و این راه یافتن جهل در ذات حق تعالی شمرده میشود.
اما در آیات و روایات، علم حضرت حق عین ذات او دانسته شده که در هر حالی که ذات برقرار باشد، آن علم نیز موجود است، خواه آن صور علمیه موجود باشند، خواه موجود نباشند.
نظریۀ صدرالمتألهین برخلاف نظریۀ ارتسام ابن سینا هماهنگی کاملی با آیات و روایات دارد و مورد تأیید نویسندگان مقاله حاضر است.
this paper, using the integrative method (rational, narrative) and bibliographic and documental and library references, has examined the comparative study of divine knowledge in the wisdom of mulla sadra and avicenna and its comparison to verses and narratives, and seeks to explain and adapt the views of two famous philosophers, avicenna and mulla sadra, about the divine a prior knowledge.
the findings indicate that in the wisdom of mulla sadra, knowledge is an existential and hierarchal process, and in peripatetic philosophy, a quality of soul.
in the transcendent wisdom, god's knowledge to the nature and knowledge to the beings, before and after the creation, is a knowledge by presence, but in peripatetic philosophy, the knowledge of the essence to essence and the knowledge of the forms, is a knowledge by presence and knowledge of the external things, beings before and after creation, is attainable knowledge.
according to the image that avicenna offers about the knowledge by presence about god, the god, before the creation of the forms, did not have knowledge to the creatures, and this way of ignorance is considered in the essence of god, but in the verses and tradition, the knowledge of god has been known to his essence in any matter that exists, that knowledge also exists, whether there are theological forms or not.
sadra's theory, contrary to avicenna’s command theory, has full coordination with verses and tradition and has been confirmed.