متفکران غالباً نسبت به عشق یکسونگرند؛ بدین معنا که یا عشق را منفی میبینند یا مثبت.
منفینگران عشق را گونهای بیماری میبینند که آدمی باید از آن پرهیز کند و اگ
... گر بدان گرفتار آمد، چونان دیگر بیماریها، در کار درمان آن بکوشد. بهعنوان نمونه فیلسوف و پزشک بزرگ، محمد زکریای رازی، در کتاب الطب الروحانی، عشق را «بلیّه» (= بلا) میشمارد و اعلام میکند که خردمندان از این بلا پرهیز میکنند، زیرا خواری و خاکساری را (که از نیاز عاشقانه به بار می آید) در برابر معشوق برنمیتابند و با شخصیت خود ناسازگار میبینند! رازی در ادامهٔ بحث به نقد دیدگاههای طرفداران عشق میپردازد.
مثبتانگارانِ عشق، یعنی عرفا و هنرمندان، عشق را نه تنها برترین فضیلت (= صفت نیک) میدانند که آن را سرچشمهٔ تمام فضایل(= نیکیها) محسوب میدارند و برآناند که عشق موجب میشود تا عاشق از رذایل (= بدیها) پاک و منزه گردد. به گفتهٔ مولوی :
هرکه را جامه ز عشقی چاک شد
او ز حرص و جمله عیبی پاک شد
و اما ابنسینا! بهرغم یکسونگریهای متفکران در باب عشق، او عشق را از دو سو و از دو منظر مینگرد:
ــ از منظر منفی، یعنی از دیدگاه علمی و در مقام یک پزشک. از این منظر، ابنسینا در کتاب «قانون» عشق را گونهای بیماری میداند که شبیه مالیخولیاست که آدمی بدان گرفتار میآید. بدین ترتیب که چون نیکویی (= زیبایی) برخی صورت ها بر فکر و ذهن آدمی چیره شود و او را در بند خود گرفتار سازد بیماری عشق پدید میآید. ابنسینا در ادامهٔ بحث علائم این بیماری را برمیشمارد و به حکم وظیفهای که یک طبیب به عهده دارد راه درمان آن را نشان میدهد.
از منظر مثبت، یعنی از دیدگاه یک فیلسوف و گراینده به عرفان و اشراق؛ از این منظر، ابنسینا در «نمط نهم کتاب اشارات» و بهویژه در «رسالة العشق» با نگاهی مثبت، عشق را بنیاد هستی میشمارد و اعلام میدارد که عشق در تمام مراتب هستی و در تمام موجودات، از موجودات بسیط تا جماد و حیوان و انسان و تا حقتعالی(= واجبالوجود) ساری و جاری است. عشق، گذشته از آنکه نخستین آفریدهٔ حقتعالی است، سرچشمهٔ تمام موجودات و استمراربخش تمام موجودات پس از هستی یافتن آنهاست؛ همان مطلب که حافظ جمله را در یک بیت آورده و تو گویی «رساله العشق» را در یک بیت جای داده است:
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
اکنون به سخن اصلی خود بازگردیم. سخن این بود که عشق پدیدهای فراطبیعی است و در امور فراطبیعی مثل هنر و عرفان مؤثر و مفید و حتی ضروری است، اما در زندگی که امری طبیعی است نه فقط مفید نیست که مضر و ویرانگر است! با این یادآوری، اگر در سخن ابنسینا تأمل کنیم بدین نتیجه میرسیم که عشق برای زندگی طبیعی بیماری است؛ مالیخولیایی است ویرانگر زندگی و همان گونه که روح و جسم بیمار (= عاشق) را میکاهد بنای زندگی مشترک را فرومیریزد (نتیجه یا تفسیر نگاه منفی ابنسینا).
تکلیف نگاه مثبت این متفکر بزرگ روشن است؛ عشق در نگاه او اصطلاحی فلسفی ــ عرفانی و عاملی است بنیادی در پدید آمدن جهان هستی و بقای آن. نیز عاملی اساسی است در رشد معنوی و کمال انسانی انسان.
بیشتر