چکیده :
ترجمه ماشینی:
نسبیت گرایی، این موضع که اشیا برای هرکدام آن گونه که به نظر می رسند، برای اولین بار در فلسفه غرب توسط پروتاگوراس، خطیب و معلم یونانی قرن پنجم قبل از میلاد، صورت بندی شد.
می-کیونگ لی بر چالش امکان دانش تخصصی مطرح شده توسط پروتاگوراس، همراه با پاسخ های سه فیلسوف مهم نسل بعدی، افلاطون، ارسطو و دموکریتوس تمرکز می کند.
پروتاگوراس در کتاب حقیقت خود از دو ایده تحریکآمیز اما ناقص استفاده کرد: اول اینکه ما همه «معیارهای» حقیقت هستیم و اینکه هر یک از قبل میتوانیم شرایط را برای خودمان تعیین کنیم، زیرا حواس ما هستند.
بهترین و معتبرترین راهنمایان به سوی حقیقت؛ دوم، با توجه به اینکه چیزها برای افراد مختلف متفاوت به نظر می رسند، هیچ مبنایی وجود ندارد که بر اساس آن تصمیم بگیریم که یک ظاهر به جای دیگری صادق است.
افلاطون این عقاید را به یک نظریه کاملاً کارآمدتر تبدیل کرد که سپس در theaetetus آن را رد کرد.
ارسطو استدلال کرد که ایدههای پروتاگوراس در کتاب متافیزیک g، فصلی که آگاهی از واکنش افلاطون در theaetetus را منعکس میکند، منجر به شک و تردید میشود.
و سرانجام دموکریتوس ایده ها و استدلال های پروتاگورسی اصلاح شده را در نظریه دانش و ادراک خود گنجاند.
اخیراً مطالعات مهم بسیاری در مورد این متفکران به تنهایی انجام شده است.
با این حال، هیچ تلاشی برای بیان یک داستان واحد و منسجم در مورد چگونگی پاسخ دموکریتوس، افلاطون و ارسطو به ادعای چشمگیر پروتاگوراس، و پیامدهای درک شده آن در مورد دانش، ادراک و حقیقت صورت نگرفته است.
با مطالعه این چهار رقم در ارتباط با یکدیگر، به درک بهتری از فصل مهمی در توسعه معرفت شناسی یونانی می رسیم.
relativism, the position that things are for each as they seem to each, was first formulated in western philosophy by protagoras, the 5th century bc greek orator and teacher.
mi-kyoung lee focuses on the challenge to the possibility of expert knowledge posed by protagoras, together with responses by the three most important philosophers of the next generation, plato, aristotle, and democritus.
in his book truth, protagoras made vivid use of two provocative but imperfectly spelled out ideas: first, that we are all "measures" of the truth and that we are each already capable of determining how things are for ourselves, since the senses are our best and most credible guides to the truth; second, given that things appear differently to different people, there is no basis on which to decide that one appearance is true rather than the other.
plato developed these ideas into a more fully worked-out theory, which he then subjected to refutation in the theaetetus.
aristotle argued that protagoras' ideas lead to skepticism in metaphysics book g, a chapter which reflects awareness of plato's reaction in the theaetetus.
and finally democritus incorporated modified protagorean ideas and arguments into his theory of knowledge and perception.
there have been many important recent studies of these thinkers in isolation.
however, there has been no attempt to tell a single, coherent story about how democritus, plato, and aristotle responded to protagoras' striking claim, and to its perceived implications about knowledge, perception, and truth.
by studying these four figures in relation to each other, we arrive at a better understanding of an important chapter in the development of greek epistemology.