چکیده :
ترجمه ماشینی :
در طول سه دهه گذشته علاقه آکادمیک قابل توجهی در مقایسه بین فلسفه وجودی و بودیسم وجود داشته است.
به عنوان مثال، نشریات متعدد تشابهات قابل توجهی را بین طیف وسیعی از فلسفههای بودایی و ایدههای نیچه و سارتر پیشنهاد میکنند، با مقایسههایی که اغلب بین فلسفههای بودایی مانند آناتا (نه خود) یا śūnyatā (پوچی) و مفهوم سارتر از «هیچ» انجام میشود.
یا مفهوم نیچه از «نیهیلیسم».
در حالی که نیچه و سارتر در خط مقدم تحقیق در مورد رابطه بین اگزیستانسیالیسم و بودیسم باقی مانده اند، به نظر می رسد که علاقه فزاینده ای به ارتباط های احتمالی بین بودیسم و ایده های فیلسوف اگزیستانسیال، سورن کیرکگور وجود دارد.
در تضاد کامل با اکثر تحقیقات در مورد رابطه بین تفکر بودایی و اگزیستانسیالیسم، تحلیل رابطه بین بودیسم و کی یرکگور تنها به صورت گذرا مورد بررسی قرار می گیرد، معمولاً به عنوان یک موضوع فرعی در مطالعات فلسفه کی یرکگارد.
این بدان معناست که غالباً بودیسم توسط محققان کی یرکگور برای کمک به بررسی عمیقتر مضامین فلسفه او یا نشان دادن ارتباط خود با گفتمانهای مذهبی خارج از سنتهای مسیحی استفاده میشود.
در حالی که به نظر می رسد بسیاری از گفتگوهای بودیسم و کی یرکگارد در تحقیقات کنونی کوتاه است - به طور خلاصه در مقالات کوتاه یا پاراگراف های صرف در آثاری که کاملاً بر موضوعات دیگر متمرکز شده اند - جفت شدن مکرر این سنت های فلسفی در مجموع شباهت های اساسی بین آنها را آشکار می کند.
.
به عنوان مثال، به نظر می رسد همپوشانی فراوانی بین تصور بودایی از دوخا و تصور کی یرکگور از رنج وجود دارد، مفهومی که نشان می دهد رنج جنبه اساسی زندگی انسان است و توانایی تغییر ادراک شخص از جهان مادی را دارد.
در هر مورد، به نظر میرسد که رنج قدرت برانگیختن فرد را دارد و او را تشویق میکند تا بر خواستههای خودخواهانه و مادیگرایانه غلبه کند و در این فرآیند، شادی یا رضایت واقعی را کشف کند.
در حالی که تحقیقات کنونی در مورد رابطه فلسفه کی یرکگور و ایده های بودایی حوزه امیدوارکننده ای را برای مطالعه بیشتر نشان داده است، اما در تلاش برای تجزیه و تحلیل موضوع نیز کافی نیست و اغلب به نتایج اشتباه می رسد.
پیچیدگی ایدههای بودایی اغلب مورد توجه قرار نمیگیرد و به تعاریف تقلیلآمیز و اشتباه منجر میشود.
علاوه بر این، با توجه به این واقعیت که پژوهش در این زمینه اغلب در قالب گفتمان هایی ارائه می شود که عمدتاً به دنبال تأکید و تشریح ایده های کی یرکگارد هستند، در سنت ها و مفاهیم خاص بودایی که مورد بررسی قرار می گیرند، سازگاری کمی وجود داشته است.
در برخی موارد، تمایل غیرمفید به ادغام سنتهای بودایی به گونهای که انگار همه آنها یکی هستند و تفاوتهایشان را درک نمیکنند.
هدف این پایان نامه ارزیابی مجدد گفتگوی موجود بین اندیشه بودایی و فلسفه کی یرکگور است.
برای انجام این کار، من نقاط کلیدی شباهت و تفاوت بین این دو را شناسایی و تجزیه و تحلیل می کنم.
throughout the last three decades there has been considerable academic interest in the comparisons between existential philosophy and buddhism.
for instance, numerous publications propose significant parallels between a range of buddhist philosophies and the ideas of nietzsche and sartre, with comparisons often made between buddhist philosophies such as anattā (not self) or the śūnyatā (emptiness) and sartre’s notion of “nothingness”, or nietzsche’s notion of “nihilism”.
whilst nietzsche and sartre have remained at the forefront of research into the relationship between existentialism and buddhism, there appears to be a growing interest in possible associations between buddhism and the ideas of existential philosopher, søren kierkegaard.
in complete contrast to the majority of research into the relationship between buddhist thought and existentialism, analysis of the relationship between buddhism and kierkegaard is explored only fleetingly, usually as a subsidiary topic within studies of kierkegaard’s philosophy.
this is to say, often buddhism is employed by scholars of kierkegaard to help explore themes of his philosophy in greater depth or to show his relevance to religious discourses outside christian traditions.
whilst much of the dialogue between buddhism and kierkegaard in current scholarship seems to be cut-short—appearing briefly in short articles or mere paragraphs within works that are focussed on other matters entirely—the frequent pairing of these philosophical traditions collectively reveals substantial similarities between them.
for instance, there appears to be rich overlap between the buddhist notion of dukkha and kierkegaard’s notion of suffering, one that reveals suffering to be a fundamental aspect of human life, with the capacity to transform a person’s perception of the material world.
in each case, suffering appears to have the power to motivate a person, and to encourage them to overcome selfish and materialistic desires, and in the process, discover true joy or satisfaction.
whilst current research on the relationship of kierkegaard’s philosophy and buddhist ideas have exposed a promising area for further study, it is also insufficient in its attempts to analyse the topic, and all too often arrives at erroneous conclusions.
the complexity of buddhist ideas often goes unnoticed, leading to reductive, mistaken definitions.
furthermore, owing to the fact that research in this area is often presented within discourses that, in the main, seek to emphasise and elaborate the ideas of kierkegaard, there has been little consistency in the specific buddhist traditions and concepts that are examined, and in some cases, an unhelpful tendency to conflate buddhist traditions as if they were all one and the same with no appreciation for their differences.
the intention of this thesis is to re-evaluate the existing dialogue between buddhist thought and the philosophy of kierkegaard.
to do so, i identify and analyse key points of similarity and difference between the two.
these include the relationships…
نویسنده :
Joshua James Andrews
منبع اصلی :
https://ethos.bl.uk/OrderDetails.do?uin=uk.bl.ethos.760263
پایگاه :
پ:پایگاه پایان نامه
یادداشت :
keywords : Philosophy, Soren Kierkegaard, Nietzsche, Sartre
توضیحات فیزیکی اثر :
345 صفحه.
نوع منبع :
رساله تحصیلی
,
کتابخانه عمومی