جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
جستجو در برای عبارت
مرتب سازی بر اساس و به صورت وتعداد نمایش فرارداده در صفحه باشد جستجو
  • تعداد رکورد ها : 1977
تحلیل و نقد دلالتهای تربیتی در اندیشه صلح کمینوس ، کانت و گالتونک
نویسنده:
علی ذکاوتی قراگزلو
نوع منبع :
رساله تحصیلی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
موضوع رساله، تحلیل و نقد دلالتهای تربیتی در اندیشه صلح کمنیوس ، کانت و گالتونگ است . مبحث صلح در اندیشه فلسفی تربیتی غرب حداقل از زمان افلاطون تاکنون پیشینه مستمر دارد. کمنیوس به پخته‌ترین و ظریف‌ترین تلفیق نظری و عملی صلح (تا زمان خود) با تکیه بر سرمشق (نمودگار یا پارادیم) مهر دست زد و مبحث صلح را از انحصار سیاست و اخلاق فردی و ملیت به در آورد و به عرصه زبانها، عرصه‌ی بین‌الملل و آموزش و عمل، ارزشهای ادیان الهی و تربیت آورد. او به همگرایی و پیوند فراگیر و جهانی دانش ایمان و اخلاق می‌اندیشید و تربیت را نوری در تاریکی می‌نامید. صلح او را "مهرآورد" می‌نامیم. کانت توفیق یافت مبانی اخلاقی (عقل عملی) صلح و نیز زوایای تاریک نظری آن را باز نمایند. نزد عقل عملی (اخلاق) که استوار بر "ندای وجدان" است ، احترام به ارزش صلح محرز است زیرا اخلاق مبتنی بر ارزش مطلق آن و خود مختاری است نه پاداش و نه ترس . جنگ ، ثمربخشی داوری درست و فعل اخلاقی (فعالیت عقل عملی) را از میان می‌برد. در حالی که داوری درست و انسان شدن آدمی فقط در گرو تربیت است و فعل اخلاقی استوار بر اختیار، اراده و انتخاب و مسئولیت است . هر چند که تعارض‌ها راه‌حل قطعی نداشته باشند، تربیت در مقام جوینده پیگیر بهترین راه‌حلهاست . زیرا تنها به امکان انسان شدن و امکان فعل عقلی و اخلاق متکی است . و می‌تواند آدمی را از شر جنگ ، محافظت کند. از لحاظ مبانی صلح در عقل سطری، می‌توان گفت جنگ امکان داوری درست را زایل می‌سازد. صلح مورد نظر کانت را صلح خردکوش یا خردبنیاد می‌توان نامید.
رابطه دین و اخلاق از نگاه خواجه نصیر طوسی و کانت
نویسنده:
شیرین عبدالهی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
پرسش اصلی در زمینه دین و اخلاق به توانایی بشر در درک حقایق اخلاقی و احتیاج وبی نیازی او از مراجعه به دین ارتباط دارد، به این معنا که انسان بدون مراجعه به دین می تواند به احکام اخلاقی دست یابد ؟آیا بدون اعتقادت دینی ،ضمانت اجرائی برای ارزش های اخلاقی فراهم می آید؟میزان ارتباط دین با اخلاقچقدر است؟رابطه ی دین و اخلاق ، در آثار فیلسوفان مغرب زمین مورد بحث بوده است، هرچند موضوعات آن به طور غیر منسجم ودر بحث های حسن و قبح عقلیمطرح شده است ، اما به صورت بسیار جدی این مسئله در نیم قرن اخیر مورد تحلیل قرار گرفته است.کانت،فیلسوف شهیر آلمانی پس از نقد براهین عقل نظری به براهین اخلاقی و عقل عملی تمسک می جوید و پی آمد قوانین اخلاقی را اذعان به وجود خدا و خلود و جاودانگی نفس می داند و معتقد است که اهداف دین تنها در پرتو مجموعه ی خاصی از دستورات اخلاقی تأمین پذیر است ،لذا دین بدون اخلاق نمی تواند به اهداف خود دست یابد. دین حقیقی از نظر کانتدینی است که، شخصدر تمام تکالیف خودخدا را به عنوان و اضع کل ّ قانون که باید مورد احترامواقع شود بداند و احترام به خدا همانا با پیروی از قانون اخلاقیو عمل برای ادای تکلیفاست. وی با هرگونه آداب ظاهری دینی مخالف است و می گوید:«به جز پیش گرفتن راه اخلاقهر کاری که انسان معتقد برای خشنودی خدا انجام دهد ،توهم دینی و عبادت دروغین خداوند است. و هرگاهآداب و رسوم ظاهری در دین بر روح اخلاقی غلبه نماید ،آن دین از بین خواهد رفت...»وی همچنین معتقد است ،که ملاک اخلاقی بودن یک کار به وظیفه و تکلیفی بودن آن بستگی دارد،بنابراین فعل اخلاقی باید به انگیزه ی احترام به قانون و انجام وظیفه صورت گیرد؛و اگر به انگیزه های مانند رسیدن به کمال یا از روی ترسیا به سبب تشویق فعلیت یابد،از اخلاقی بودن خارج می گردد، فعل اخلاقی تنها باید به خاطر احترام نهادن به قانون اخلاق باشدلذا زمانی که آنرا به نیت ادای تکلیف وجدان انجام داد،کار وی اخلاقی است.کانت، هرچند به نظریه ی استقلال اخلاق از دین متعهد بود ودرک و دریافت های قانون و گزاره های اخلاقی را برای فهم وشناخت معیار های اخلاقی کافی می دانست، ولی هماهنگی دین و اخلاق را قبول داشت و بر این باور بود که اعتقاد به خداوندی که به کردارهای نیک پاداش و به اعمال زشت کیفر می دهد برای تعهدات اخلاقی امری ضروری است لذا وجود خداوند شرط ضروری برای عقل عملی(اخلاق) می دانست. به دلیل انکه قانون اخلاقی مارا وا می دارد که برترین خیر را به عنوان اصل موضوع مسلم بدانیم ،یعنی از طریق قانون اخلاقی ملزم هستیم که خدا و جاودنگی نفس را فرض کنیم، بنابراینناگزیر به دینمی انجامد. به اعتقاد وی انسان برای شناخت وظایف اخلاقی ،به دین و خدا محتاج است نه برای یافتن انگیزه ،لذا آنها برای عمل به وظیفه ی خود به دین نیازی ندارد.خواجه نصیر ،معتقدبود انسان با دانستن مقولات علم اخلاق،نگاهی بیرونی به خود می اندازد و با تقسیم دقیق نیروها و قابلیت های انسانی،زمینه را برای گریز از لغزش ها فراهم می کند از این رو یک سویاخلاق در نفس نهفته است،که آن قابلیت های نیک و بد و گرایشات خیر و شر در وجود آدمی است،و سوی دیگر در عمل نهفته است که انسان به عنوان موجودی دارای اختیار باید آنچه را که نیک است انجام دهد و آنچه را که بد است ترک کند. وی همچنین معتقد است که دین بر اساس فطرت است ،عقول آدمیاننیز بر اساس فطرت سالم انسانی استوار است و ایندین است که با توضیح مصداق های حسن و قبح افعال،عقل را در دریافت های صحیح از حسن و قبح اشیاء کمک می کند.
فردگرایی در فلسفه ی عملی کانت
نویسنده:
طیبه اکبرپور
نوع منبع :
رساله تحصیلی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
چکیده ندارد.
خود آگاهی از دیدگاه کانت
نویسنده:
اعظم محسنی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
چکیدهعلی‌رغم تأکید بسیاری از مفسران مبنی بر اینکه کانت و نظام فلسفیش امکان ارائه تعلیمی مثبت درباره "خود" را نمی‌تواند داشته باشد؛ نگاهی کوتاه به اصل و بنیانی که نظام فلسفی کانت بر مبنای آن شکل گرفته است، نشان خواهد داد که کل رویکرد کپرنیکی کانت به فلسفه از مفهوم ذهن (خود) و قوای خاصش نشأت می‌گیرد؛ از همین رو می‌توانیم ضرورت پرداختن به این مبحث را از همان ابتدا در نظام فلسفی کانت احساس کنیم.کانت، با توجه به دو تعلیم اساسی فلسفه‌اش، یعنی منفعل دانستن حس و پیشینی دانستن زمان به مثابه صورت حس درونی به ما نشان می‌دهد که ما هیچگاه نمی‌توانیم به شناختی از خود فی‌نفسه دست پیدا کنیم؛ ما آن را صرفاً آنگونه که بر ما پدیدار می‌شود می‌شناسیم. اما با این همه از همان ابتدا اصل را بر "ذهن" یا "خود" می‌گذارد و با تکیه بر ویژگی‌های خاصش سعی می‌کند که نظام فلسفی را بنیان نهد که نه تنها از مسائل و معضلاتی که در فلسفه‌های گذشته وجود داشته مبرا باشد؛ بلکه به نوعی بر طرف کننده آنها نیز باشد.نکته مهم و حائز اهمیتی که ما در این رساله سعی داشتیم نشان بدهیم؛ این است که تأکید کانت بر "خود" و بحث درباره خصوصیات و مراحل رشد آن در انسان هیچگاه نباید با مباحث روانشناسانه در این خصوص یکی گرفته شود؛ چنانچه او خود بار‌ها بر این نکته تأکید می‌کند و حتی بسیاری از تعالیمش من جمله نقد‌هایش بر تعالیم لاک که از آن تعبیر به فیزیولوژی ذهنی می‌کند؛ نیز تأییدی بر این مطلب است. البته این نکته را نمی‌توان از نظر دور داشت که مباحث او در بعضی موارد به مباحث روانشناسانه در این خصوص نزدیک می‌شود؛ اما با این همه هدف و مقصدی که او با طرح این مباحث دنبال می‌کند، بسیار دور از آن چیزی است که روانشناسان دنبال می‌کنند. هدف از طرح این مباحث،نشان دادن این مطلب است که "خود" یا "ذهن" اصل و اساس در عالم است. اگر ما می‌بینیم که فلسفه‌های گذشتگان به بن بست رسیده؛ از آن رو‌ست که آنها هیچ یک به این مطلب توجه نداشتند که اصل، ذهن و خود است و ما باید بدنبال این باشیم که همه چیز با ذهن ما مطابق باشد نه بالعکس. این ماییم که نظم و قاعده‌مندی را در پدیدار‌ها نمودار می‌سازیم؛ به تعبیری این ما و ذهن ماست که قوانین و مقرراتی را از سوی خود کشف می‌کند و سپس بر طبیعت تحمیل می‌کند و به نوعی طبیعت را وادار به اطاعت از آنها می‌کند.تأکید کانت بر این نکته که در سراسر آثارش، چه در حوزه نظری چه در حوزه عمل و زیبایی شناسی نمایان است؛ نشان دهنده این مطلب است که "خود" و "ذهن" اصل و اساسی را شکل می‌دهد که او تعالیمش را از آن بیرون می‌کشد. ما در این رساله، نقد عقل محض و تا حدودی رساله انسان شناسی را اصل قرار داده‌ایم؛ اما این مبحث، مبحثی است که در سایر آثار کانت نیز قابل بررسی است.کلید واژه‌ها: خود‌آگاهی، خود‌شناسی، ادراک نفسانی، خود‌آگاهی استعلایی، خود‌آگاهی تجربی.
تقدم شناخت شناسی بر هستی شناسی در فلسفه‌ی کانت و نقد هگل و هیدگر بر آن
نویسنده:
علی اصغر مروت
نوع منبع :
رساله تحصیلی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
چکیدهاگر فرض کنیم که اعتبار مباحث هستی شناسانه در گرو مباحث شناخت شناسانه است آنگاه در فلسفه، ابتدا باید به شناخت شناسی پرداخت و اگر نتیجه ی تحقیق شناخت شناسانه به ما اجازه ی ورود به مباحث هستی شناسانه را داد آنگاه می توان به مباحث هستی شناختی وارد شد. کانت به تقدم شناخت شناسی بر هستی شناسی قائل بود و بدون شناخت شناسی (که او آن را فلسفه ی انتقادی می نامید) پرداختن به هستی شناسی را بی اعتبار می دانست و ادعا می کرد که در فلسفه اش، جز به مباحث شناخت شناسانه نپرداخته و ابدا به هستی شناسی (که او آن را مابعدالطبیعه ی متعالی می نامید) وارد نشده است. هگل اگر چه خود، به نوعی شناخت شناسی قائل بود اما با شناخت شناسی کانتی مخالفت می کرد و بهتقدم شناخت شناسی کانتی بر دیگر مباحث فلسفی قائل نبود. هیدگر هم مثل هگل مخالف با تقدم شناخت شناسی بر هستی شناسی بود ولی ادعا می کرد که کانت در فلسفه ی خود از شناخت شناسی آغاز نکرده و بدون این که خود متفطن باشد به هستی شناسی پرداخته است. پژوهش حاضر در واقع پژوهشی در باب تقدم شناخت شناسی بر هستی شناسی در فلسفه ی کانت و بررسی نقد هگل و هیدگر بر آن است و در صدد است در قالب طرح آراء این سه فیلسوف در مساله ی مورد بحث، و فلسفه ورزی در باب آنها، به بررسی مساله ی اعتبار یا بی اعتباری مباحث هستی شناسانه به تنهائی (بدون این که این مباحث مسبوق به مباحث شناخت شناسانه باشد) در فلسفه بپردازد و به این پرسش پاسخ بدهد که آیا هستی شناسی به خودی خود معتبر است یا اعتبار آن در گرو شناخت شناسی است. واژگان کلیدی: فلسفه ی انتقادی، مابعدالطبیعه ی متعالی، شناخت شناسی، هستی شناسی، تقدم شناخت شناسی بر هستی شناسی
جایگاه خداوند در فلسفه کانت بر اساس نظر شارحانش
نویسنده:
مهدی عسکرزاده
نوع منبع :
رساله تحصیلی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
اثبات وجود خداوند یکی از دغدغه های اساسی فلسفه سنتی است. با ظهور کانت این مساله بیش از پیش مورد توجه قرار گرفته است، جریانی که تصور می شود ما بعد الطبیعه را تقریبا به بن بست رسانیده است. علی رغم تحدیی که در سیستم نظری کانت در مقابل این گونه مباحث صورت گرفته است ، تمامی طرق وصول به غایاتی که مابعد الطبیعه آن ها را دنبال می کند – و البته مدعی شناختی یقینی در مورد آن هاست ؛ که این به هیچ وجه مورد تایید کانت نیست – مسدود نمی گردد. بلکه او سعی کرد مابعد الطبیعه را و به طور کلی فلسفه را از انزوایی که به آن دچار شده بود نجات دهد و در حقیقت او به نوعی سعی کرد از نابودی مابعدالطبیعه – مساله‌ای که بشر هیچ گاه نمی تواند از آن دست بشوید- ممانعت نماید.کانت از یک طرف با طرح سنجش قوه خرد بشری ، توانست ادعاهای مخالفان مابعد الطبیعه را به چالش بکشد و آن ها را بی اعتبار سازد و از طرف دیگر با طرح برهان اخلاقی و تلقی خداوند به عنوان شرط معناداری هر گونه نظام اخلاقی ، توانست جایگاه از دست رفته خداوند ، به عنوان یک عامل تاثیر گذار در زندگی بشر را به او برگرداند.در این تحقیق سعی بر آن است که تبیین درستی از نقش و جایگاه مثبتی که خداوند در سیستم کانتی دارد ارایه شود . علی رغم این که فلسفه کانت – به عنوان با شکوه ترین نظام فلسفی قرن هجدهم – آبستن بسیاری از مکاتبی است که بعد ها به منصه ظهور رسید ، اما قضاوت پوزیتویستی درباره چنین سیستمی ، بدون شک، قضاوتی منصفانه نخواهد بود. در نهایت با این که کانت به نا توانی عقل بشر برای کسب معرفت در باب مسایلی همچون وجود خداوند اذعان می کند ، با این وجود راهی جدید را پیش روی ما می نهد که از بسیاری جهات بر طرق دیگر فضل تقدم دارد.
جایگاه مالکیت در فلسفه سیاسی لاک و کانت
نویسنده:
رجب علی افسری کردکندی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
چکیدهاگر بخواهیم دو فیلسوف تاثیر گذار قرن هفدهم و هیجدهم را نام ببریم، بی‌گمان جان لاک تجربی مسلک قرن هفده و ایمانوئل کانت عقل گرای قرن هیجدهم را می‌توان نام برد. این دو فیلسوف جدا از تفکر فلسفی خاصشان، در باب سیاست نیز تفکرات خاص خود را داشته اند. در این جستار در پی آن هستیم که مواضع اصلی این دو متفکر را در باب مالکیت به عنوان یکی از مباحث اساسی فلسفه سیاسی مورد بررسی قرار دهیم. هسته اصلی فلسفه سیاسی لاک مسئله مالکیت است که از نظر او مالکیت عبارت است از آنچه که از طریق آمیختن کار انسان با طبیعت بدست می‌آید، از این رو کار موجد مالکیت است و انسان در هر وضعی خواه طبیعی و خواه مدنی دارای مالکیت است و تشکیل حکومت برای بهبودی و پاسداری از مالکیت فردی است. برای کانت مسئله مالکیت به نحو دیگری مطرح می‌شود؛ وی از همان ابتدا دو نوع مالکیت را از هم متمایز میسازد؛ نخست مالکیت فیزیکی که عبارت است از تصرف مادی اشیاء و دوم مالکیت عقلانی یا همان مالکیت حقانی که محدود به زمان و مکان و تجربی نیست. نزد کانت در وضع طبیعی مالکیت، موقتی است و تشکیل حکومت باعث قطعی شدن مالکیت می‌شود. در نظر کانت، نه تنها صرف کار کردن موجد مالکیت نمی‌شود، بلکه وی همچنین استدلال لاک را مبنی بر اینکه مالکیت عبارت است از آمیختن کار شخص با چیزی را، رد می‌کند.
انتقاد نیچه از کانت با تمرکز بر نقد عقل محض
نویسنده:
خاطره سبحانیان
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
در این رساله تلاش شده است تا فلسفه ی نقادی کانت، بویژه آموزه های کتاب نقد عقل محض، از نگاه نقادانه ی نیچه بررسی شود. برای این منظور، ابتدا مبانی اساسی اندیشه ی کانت و مولفه های اصلی تفکر نیچه(که به موضوع رساله مربوط می شوند)، مورد بررسی قرار گرفته و سپس وارد نقدهای نیچه به فلسفه نقادی کانت می شویم. معرفت شناسی، احکام تالیفی پیشینی، تفکیک پدیدار از شی فی نفسه و نقد متافیزیک از جمله مبانی بنیادی فلسفه نقادی کانت، و چشم اندازگرایی، حقیقت به مثابه پندار، نقد ریشه ای تقابل ها، نیست انگاری و بازگشت جاودان همان از جمله مبانی اساسی فلسفه ی نیچه به شمار می روند.به باور نیچه، کانت با تحویل فلسفه به معرفت شناسی، تفکر فلسفی را در آستانه ی مرگ قرار داد،چرا که به نظر نیچه، فلسفه به معنای اصیل و درست آن، آفریدن معنا و گونه ای قانون گذاری به شمار می رود. نیچه، بر مبنای موضع خود که می توان از آن به " چشم اندازگرایی" تعبیر نمود، انقلاب کپرنیکی کانت را زیر سوال برده و بر همین اساس، آموزه های کانتی: احکام تالیفی پیشینی، زمان و مکان، مقولات، تفکیک پدیدار از شی فی نفسه و اخلاق و هنر از منظر او را، به چالش کشیده است.نیچه جعل احکام ترکیبی پیشینی توسط کانت را از دروغ های بزرگ اما البته لازم فلاسفه، برای زندگی، به شمار می آورد. نیچه بعلاوه با نقد شی فی نفسه کانتی، آن را در امتداد سنت متافیزیکی ای می داند که با دوگانه انگاری و تقسیم جهان به دو قسمت حقیقی و پدیداری، این جهان را تهی از معنا ساختند. نیچه واقعیت را چیزی جز تجربه و تفسیر بشری نمی داند و هرگونه ادعایی در خصوص معرفت یا حقیقت مطلق را انکار می کند.واژگان کلیدی: معرفت، پدیدار و شی فی نفسه، چشم اندازگرایی، متافیزیک، احکام تالیفی پیشینی، تفسیر
بررسی تحلیلی-انتقادی حقیقت "بعد" از منظر فلسفه جدید (با تاکید بر آراء دکارت، نیوتن، لایب نیتس و کانت)
نویسنده:
امیرحسین بانکی پور فرد
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
چکیده ندارد.
تبیین و نقد فلسفه اخلاق کانت
نویسنده:
محمد محمدرضایی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
این رساله در وهله اول به تبیین و تفسیر اخلاق کانت که یکی از نگرشهای عمده در حوزه اخلاق است ، می‌پردازد. و سپس آن را نقادی می‌کند. انسانها همواره با این سوالات اساسی مواجه بوده‌اند: چه چیزی خیر و چه چیزی شر و بد است ؟ آیا انسانها می‌توانند اعمال خوب را از بد تشخیص دهند یا اینکه خدا باید آنها را آشکار سازد؟ از انجام این اعمال چه هدفی داریم؟ در این زمینه به طور کلی دو گرایش اساسی در حوزه اخلاق وجود دارد یعنی گرایش غایت گرایانه و وظیفه‌گرایانه. اخلاق کانت یک نوع اخلاق وظیفه‌گرایانهاست که بر آن است که ما می‌توانیم بدی و خوبی یک عمل را از طریق خود عمل و معیارهای آن وراء آن تشخیص دهیم. در حالی که اخلاق غایت‌گرایانه بر آن است که خوبی و بدی عمل را بر حسب نتایج آن تعیین می‌کنیم. بنابراین کانت معتقد است که اخلاق مستقل از هر علمی حتی مابعدالطبیه و دین است . او با قاطعیت و روشنی می‌گوید: "اخلاق نه نیازمند تصور وجود دیگری بالای سر آدمی است تا او وظیفه خویش را بشناسد و نه محتاج انگیزه‌ای غیر از قانون اخلاقی به وظیفه خود عمل کند. بنابراین اخلاق به هیچ روی به خاطر خودش به دین نیاز ندارد بلکه به برکت عقل محض عملی خود بسنده و بی‌نیاز است ." این نوع نگرش به اخلاق بی سابقه بوده است . از این رو می‌توان گفت که او انقلاب مهمی را در اخلاق پدید آورده است . کانت با تحلیل اعتقادات اخلاقی متعارف تلاش می‌کند که پیش فرضها و اصول پیشینی آنها را به دست آورد. او در این راستا به امر مطلق یا معیار عمل اخلاقی می‌رسد و صورت‌بندیهای متعددی از آن ترسیم می‌کند. اگر عملی با این صورت‌بندیها سازگار بود اخلاقی و الا غیراخلاقی است . آنها عبارتند از: 1) صورت‌بندی قانونی کلی یا قانونی طبیعت . 2) صورت‌بندی غایت فی‌نفسه 3) صورت‌بندی خودمختاری اراده و کشور غایات . اشکالات متعدی بر آنها وارد است . به نظر او صورت‌بندی خودمختاری، مهمترین است . او با تحلیل اخلاقی وجود خدا و جاودانگی نفس و آزادی را اثبات می‌کند در حالی که به عقیده او عقل نظری ناتوان از اثبات آنها بود. از این رو اخلاق به دین منتهی می‌گردد نه برعکس . به نظر ما، هر چند تلاش کانت برای به دست آوردن معیارها و ضوابط اخلاقی، ستودنی است ولی فلسفه اخلاق او فاقد استحکام منطقی است و اشکالات متعددی بر آن وارد است . فی‌المثل استدلال او بر وجود خدا مستلزم نفی آزادی انسان است . و در پایان ما اخلاقی را تایید می‌کنیم که ترکیبی از احکام عقل و دستورات . یعنی با اصول عقلی خود را به دین می‌سپاریم و بدین وسیله خود را رستگار می‌کنیم.
  • تعداد رکورد ها : 1977