جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
جستجو در برای عبارت
مرتب سازی بر اساس و به صورت وتعداد نمایش فرارداده در صفحه باشد جستجو
  • تعداد رکورد ها : 249
از هستی شناسی بنیادی تا انسان شناسی بنیادی: سوژه به مثابه امر منفی (هگل، کوژو، هایدگر و سارتر) [پایان نامه انگلیسی]
نویسنده:
Diana Gasparyan
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
چکیده :
ترجمه ماشینی : پژوهش من به مطالعه جایگاه موضوع در فلسفه مدرن و بالاتر از همه فلسفه قرن بیستم (مانند اگزیستانسیالیسم، پدیدارشناسی و دیالکتیک) اختصاص دارد. زیربنای این تحقیق اصل به اصطلاح امتناع از تعالی است. مفهوم متعالی نقش مهمی در تعریف ماهیت موضوع در فلسفه مدرن کلاسیک داشت. با امتناع از این مفهوم، در تعدادی از زمینه های فلسفه قرن بیستم، بازنمایی موضوع تغییر می کند. در این تحقیق باید بررسی شود که چه تغییراتی در رابطه با موضوع به طور خاص قرار است رخ دهد. زمینه فلسفی اصلی پژوهش، فلسفه هگل و همچنین رویکردهای فلسفی کوژو، سارتر و هایدگر خواهد بود. تجزیه و تحلیل میراث این نویسندگان نشان خواهد داد که پروژه ای از آنچه می توان انسان شناسی بنیادی نامید ظاهر شد و جایگزین هستی شناسی بنیادی معمول شد. در چارچوب آن پروژه، عمدتاً با امتناع از مفهوم کلاسیک «موضوع»، تأکید بر جایگاه ویژه شخص و نحوه وجود او در جهان آغاز می شود. مفهوم اصلی که زیربنای این دگرگونی ها است، مفهوم «منفی» است. در این تحقیق، بازسازی تفصیلی ایده منفی گرایی در هگل، کوژو، سارتر و هایدگر، با اشاره به شباهت ها و تفاوت های رویکردهای فلسفی آنها و چگونگی ارتباط آنها منفی با شخص، زیربنای ارائه منطق ظهور مفهوم منفی و ارتباط آن با نقش شخص در جهان. این که انسان موتور پیشرفت باشد، تاج آفرینش، یا شاهد فروتنی بر روندهای مستقل در حال توسعه تاریخ باشد، مستقیماً به این بستگی دارد که چه نقشی به موضوع و جایگاه آن در جهان نسبت داده می شود.
بعد وجودی الهیات رهایی بخش جان لویی سگوندو [پایان نامه انگلیسی]
نویسنده:
Matthew Aaron Tennant
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
ترجمه ماشینی : خوان لوئیس سگوندو (1925-1996) یک کشیش یسوعی اروگوئه ای بود که، به عقیده من، الهیات آزادیبخش خود را بر اساس درک خود از اگزیستانسیالیسم استوار کرد. سهم عمده این پایان نامه کاوش در منابع ناشناخته و ناشناخته در آثار سگوندو است. این منابع از تز من در مورد مبنای او در اگزیستانسیالیسم حمایت می کنند و توسط الهیات بالغ او تأیید می شوند. این تز از آن جهت حائز اهمیت است که ارتباط بین اگزیستانسیالیسم و ​​الهیات رهایی بخش به طور گسترده نادیده گرفته شده است. نقطه شروع من کتاب سال 1948 سگوندو است که در آن او اگزیستانسیالیسم را با شخصیت گرایی ترکیب می کند و روشی استعلایی مبتنی بر عشق و بین الاذهان را توسعه می دهد. سه فصل زیر بحث من را از طریق تعامل او با چهار متفکر اگزیستانسیالیست توسعه می دهد: بردیایف، سارتر و کامو، و هایدگر. فصل 3 نشان می دهد که چگونه سگوندو از اولویت بردیایف در آزادی پیروی می کند، که به خلاقیت انسان اجازه می دهد، اما سگوندو آن را به عنوان "کیفیت اراده" در نظر می گیرد و آزادی را به عشق ربط می دهد. بردیایف بر ترجیح سگوندو برای روش شناسی که رشد ثابتی را به همراه دارد به جای رویکرد سیستماتیک به الهیات، تأثیر می گذارد. فصل 4 نشان می دهد که چگونه درک سارتر و کامو از آزادی و محدودیت ها بر این احساس سگوندو تأثیر گذاشت که واقعیت زیسته یک شخص باید نقطه شروع تأملات الهیاتی باشد (مثلاً دایره هرمنوتیک). در فصل 5، من از یک دست‌نوشته منتشر نشده استفاده می‌کنم تا نشان دهم که سگوندو چگونه از جایگاه سنت در کلیسای مسیحی و نقش سنت در تحلیل پدیدارشناختی هایدگر از دازاین استفاده می‌کند تا الاهیات خود را مبنی بر «جستجوی انسانی رهایی‌بخش و وحی الهی» بسازد. در دو فصل پایانی، من منابع جدید را به همراه دو کتاب پرخواننده سگوندو ترسیم می‌کنم: ایمان و ایدئولوژی‌ها (1982) در فصل 6 و آزادی الهیات (1975) در فصل 7. در فصل 6، او ابتدا روش استعلایی در سال 1948 نوشته است و به ماتریالیسم و ​​شخصی گرایی می پردازد. فصل 7 به عنوان نتیجه گیری من عمل می کند و از دایره هرمنوتیک سگوندو به عنوان کامل ترین تجلی استدلال من استفاده می کند.
توجیه پذیری باور به وجود خدا تحت تاثیر عواطف از دیدگاه آیت الله جوادی آملی و سارتر
نویسنده:
نگار اظهاری جنکانلو ، زینب السادات میرشمسی ، منیره سید مظهری
نوع منبع :
مقاله , مطالعه تطبیقی
منابع دیجیتالی :
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
بسیاری از فیلسوفان معاصر عواطف را اموری شناختی می دانند، لذا برخلاف تصور سنتی رایج که عواطف را یورشهایی غیر قابل کنترل و آنرا مربوط به جنبه حیوانی انسان می دانند، عواطف شناختی، قابل کنترل و معقول بوده و ارتباط تنگاتنگی با باورهای انسان دارد. بدین خاطر در کلام جدید نقش عواطف در تحقق باورهای دینی مورد توجه و بازخوانی قرار گرفته است. استادجوادی آملی معتقدند اشتیاق به کمال نامحدود که امری فطری است، به باور خدا می انجامد. همچنین چنین باوری مستلزم وجود خدا در عالم خارج است. از سوی دیگر سارتر اگزیستانسیالیستی با تبیین رابطه عاشقانه میان انسانها، عشق را سالب آزادی عاشق و معشوق و نیز غیرقابل توجیه می داند. همچنین از آنجا که خدا در رابطه عاشقانه فراتر از انسان است، به طریق اولی منجر به سلب آزادی انسان شده، و به این ترتیب باور به خدا به هیچ روی قابل توجیه نیست. این مقاله با بررسی تحلیل هر دو متفکر از عاطفۀ عشق با روشی توصیفی_تحلیلی به بررسی توجیه پذیری عشق انسان به خدا به عنوان مبنای باور دینی پرداخته و تلاش می کند تا نشان دهد آیا عشق به عنوان یک حالت عاطفی می تواند معیار مناسبی برای اثبات وجود خارجی خدا باشد؟
صفحات :
از صفحه 43 تا 65
نقد و بررسی آرای تربیتی و فلسفی ژان پل سارتر از دیدگاه فلسفه تربیتی اسلام
نویسنده:
امیر حسین سلطانی فلاح ، محمد باقری دادوکالیی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
هدف این پژوهش، نقد و بررسی آرای تربیتی و فلسفی ژان پل سارتر از دیدگاه فلسفه تربیتی اسلام. با توجه به ماهیت وکیفیت این پژوهش، روش پژوهش، توصیفی‌تحلیلی (تحلیل اسنادی ) است. در این پژوهش ابتدا به اصول فلسفی سارترو سپس به آرای تربیتی از دیدگاه سارتر و در نهایت رابطه معلم و شاگرد از دیدگاه وی پرداخته شد. در بخش بعدی نیز به اصول فلسفی فلسفه تربیتی اسلام و سپس آرای تربیتی از منظر فلسفه تربیتی اسلام و در نهایت به رابطه بین معلم و شاگرد در دیدگاه اسلامی پرداخته شده است. نتایج پژوهش حاکی از آن است که آرای تربیتی از نظر سارتر، نسبیت گرایی، درک مفهوم آزادی، یادگیری فرد، افزایش حس مسئولیت، تربیت‌ خلاق، فعال بودن شاگرد می‌باشد و از نظر فلسفه تربیتی اسلام اهداف تربیت پرورش تفکر، عبودیت،تقوا،قرب و رضوان، پرورش و شکوفا کردن استعداد یادگیرندگان و حیات طیبه می‌باشد. در ادامه و در پژوهش حاضر علاوه بر بررسی آرای تربیتی، به اصول و اندیشه ‌های فلسفی سارتر و اسلام می‌پردازیم.
صفحات :
از صفحه 151 تا 176
فلسفه در دوران آشفته: کانگیلم، سارتر، فوکو، آلتوسر، دلوز، دریدا [کتاب انگلیسی]
نویسنده:
Elisabeth Roudinesco
نوع منبع :
کتاب
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
Columbia University Press,
چکیده :
ترجمه ماشینی: از نظر الیزابت رودینسکو، مورخ روانکاوی و یکی از روشنفکران برجسته فرانسوی، کانگویلهم، سارتر، فوکو، آلتوسر، دلوز و دریدا نماینده «نسل بزرگ» فیلسوفان فرانسوی هستند که کارهای قابل توجهی انجام دادند و زندگی باورنکردنی داشتند. این متفکران آشفته و مبتکر جنگ جهانی دوم و انقلاب فرهنگی و سیاسی دهه 1960 را تحمل کردند و افق فرهنگی آنها تحت سلطه مارکسیسم و ​​روانکاوی بود، اگرچه آنها به هیچ وجه پیرو آموزه های مارکس و فروید نبودند. رودینسکو بسیاری از این روشنفکران را شخصاً می‌شناخت و از طریق تجربه‌های زیسته و یادآوری خاطرات، شرحی از اندیشه‌های آنها را می‌بافد. به عنوان مثال، کانگویلهم، فیلسوف برجسته علم بود که تأثیر زیادی بر کاوش فوکو در زمینه سلامت عقل و جنون داشت. آلتوسر در یک درام شخصی بدنام زندگی کرد. و در نمایش زندگی فروید برای پرده، سارتر اساساً رویکرد فلسفی خود را به روانکاوی تغییر داد. رودینسکو دفاعی پرشور از کانگویلهم، سارتر، فوکو، آلتوسر، دلوز و دریدا در برابر «فیلسوفان جدید» اواخر دهه 1970 به راه می اندازد. دهه 1980، که کار - و گاهی اوقات زندگی خصوصی - این نسل بزرگ را محکوم کردند. رودینسکو تلاش‌ها برای از بین بردن آنها و همچنین سنت مارکسیستی و چپ به طور کلی با قلم مو کمونیسم به سبک شوروی را رد می‌کند. در نظریه فرویدی و فلسفه تعهد رادیکال، او سنگری در برابر نوعی روانشناسی دستکاری، تجویز قرص و عادی سازی می بیند که هدف آن تبدیل افراد به مصرف کنندگان بی فکر است. «فلسفه در زمان آشفته»، شدید، هوشمندانه و متقاعدکننده، با پویایی تفکر فرانسوی در قرن بیستم تسخیر شده است. (جلد 46، شماره 9)
مواجهه با بودن دیگری در سارتر [پایان نامه انگلیسی]
نویسنده:
Leona Helen Williams
نوع منبع :
رساله تحصیلی , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
ترجمه ماشینی : ژان پل سارتر در هستی و نیستی بیان می کند که یک رابطه بین الاذهانی زمانی رخ می دهد که برای خود نگاهی را تجربه می کند، یعنی هستی خود را برای دیگری تجربه می کند. به عقیده سارتر، همه این ظواهر همیشه منفی تجربه می شوند. هدف این پایان نامه بررسی این ادعای سارتر از دو منظر است: آگاهی و رابطه. فصل اول، آگاهی از دیگری، رویارویی با دیگری و تأثیری را که هوسرل، هگل و هایدگر بر سارتر گذاشتند، تعیین می کند. فصل دوم، آگاهی به مثابه رابطه، هویت دیگری را آشکار می‌کند و این ادعای سارترایی را نشان می‌دهد که روابط عینی فرد با دیگری توسط نگرش‌های فرد نسبت به شیئی که برای دیگری است، اداره می‌شود. اگرچه سارتر ممکن است قصد نداشته باشد که بگوید همه روابط بین الاذهانی همیشه از منظری منفی با خود شخص است، با این حال مقدمات او در هستی و نیستی دقیقاً بر این دلالت دارد. فصل سوم این پایان نامه تلاشی است برای ارائه یک قضاوت منصفانه از موقعیت خاص سارتر.
تحلیل انتقادی اومانیسم اگزیستانسیال ژان پل سارتر با تاکید ویژه بر مفهوم آزادی و پیامدهای اخلاقی آن [پایان نامه انگلیسی]
نویسنده:
Joseph P Leddy
نوع منبع :
رساله تحصیلی , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
ترجمه ماشینی : اصطلاح «اگزیستانسیالیسم» به شدت مبهم است اصطلاح "اومانیسم*" با این حال، اگزیستانسیالیسم ممکن است به طور کلی باشد به عنوان اعتراض به جبر اخلاقی یا فیزیکی در مورد انسان مشخص می شود. و «اومانیسم»، در کلی ترین آن کاربرد ممکن است به معنای هر سیستمی باشد که بر مفاهیم متمرکز باشد کرامت و آزادی انسان بنابراین ژان پل سارتر خود را می سازد اگزیستانسیالیسم یک اومانیسم از طریق بنیاد آزادی انسان است. او این کار را با استخراج و ترکیب مفاهیم انجام می دهد کی یرکگور، نیچه و هایدگر. نتیجه یک مفهوم منحصربفرد از آزادی است. سارتر، به شیوه هوسرل، با توصیفی پدیدار شناختی از واقعیت آغاز می کند. این نوع تحلیل فقط آگاهی را آشکار می کند، «موضوع موجود»، که صرفاً به عنوان آگاهی از چیزی وجود دارد، * «موجود ابژه»*. آگاهی واقع در میان اشیاء است که جهان را تشکیل می دهند. بین فاعل و مفعول الف قرار می گیرد رابطه مستمر مخالفت، ترکیب غیرممکن. زیرا، این که خود را یک شی تلقی کند، بدین معناست که آگاهی به وجود خود راه نمی دهد. خودتعیین راهی است که آگاهی خود را حفظ می کند، اما فقط به قیمت دائمی نابودی. هیچ‌گاه نمی‌تواند به فروع خود تأمل کند یا برگردد، مگر اینکه این واقعیت به‌عنوان آگاهی وجود نداشته باشد. بنابراین آگاهی باید در یک حالت مستمر باقی بماند تنش جدا شدن از هر تعیین مشخص.
پدیدارگرایی در هستی و نیستی ژان پل سارتر [پایان نامه انگلیسی]
نویسنده:
Robert Wylie Johnson
نوع منبع :
رساله تحصیلی , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
سارتر در مورد خودآگاهی: خودآگاهی پیش از انعکاس و بازتاب در آثار اولیه ژان پل سارتر [پایان نامه انگلیسی]
نویسنده:
Jonathan Mark Webber
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
ترجمه ماشینی : این پایان نامه به بررسی نظریه های سارتر در مورد ماهیت و میزان آگاهی فرد از آگاهی های خود می پردازد، همانطور که این نظریه ها در نشریات فلسفی سارتر در دهه های 1930 و 1940 توضیح داده شده است. از نظر تفسیری، هدف این پایان‌نامه تبیین این نظریه‌ها و افشای دلایل سارتر برای اثبات آن‌ها است. از نظر فلسفی، هدف این پایان نامه ارزیابی آن نظریه ها در پس زمینه بحث فلسفی درباره خودآگاهی و کشف اینکه آیا سارتر سهم متمایز و ارزشمندی در این بحث دارد یا خیر. پایان نامه به سه بخش تقسیم می شود. مقدمه اساساً تفسیری است و اصطلاحاتی را که سارتر در نظریه‌های مورد بحث به کار می‌برد، روشن می‌کند. فصل 1 مربوط به آگاهی‌هایی است که سارتر ادعا می‌کند ما از آگاهی‌های کنونی خود داریم. فصل دوم مربوط به آگاهی‌هایی است که سارتر ادعا می‌کند می‌توانیم از آگاهی‌های قبلی داشته باشیم. در هر فصل، دیدگاه مورد بررسی، و دلایل سارتر برای داشتن آن، در پرتو مثال‌های تجربی، ملاحظات نظری و نظریه‌های اصلی رقیب، آشکار و ارزیابی می‌شود. نظرات سارتر با اشاره به تأثیراتی مانند دکارت، فروید، هوسرل، و هایدگر و متفکران معاصری مانند آرمسترانگ، چرچلندز، دنت و سرل مورد بحث قرار می گیرد. مناقشات تفسیری با ارجاع به بسیاری از ادبیات ثانویه مربوط به فلسفه سارتر مورد بحث قرار می گیرند. در مجموع، مشخص شد که سارتر گزارشی متمایز و منسجم از خودآگاهی ارائه می دهد. در فصل 1، مشخص شد که اگرچه سارتر نشان داده است که ما (تا حدی) از بسیاری از زندگی ذهنی فعلی خود آگاه هستیم، اما نشان نداده است که ما از کل زندگی ذهنی خود آگاه هستیم. در فصل 2، مشخص شد که نظریه سارتر مبنی بر اینکه انعکاس گاهی قابل اعتماد است، قابل تأیید یا ابطال نیست، اما با وجود این، بدتر از سایر نظریه‌های قابل اعتماد بودن بازتاب نیست.
قدرت، سوبژکتیویته و آزادی در زمینه فرانسوی: سارتر و فوکو در مورد مسئله «پسا مدرن» نمایندگی [پایان نامه انگلیسی]
نویسنده:
Matthew Eshleman
نوع منبع :
رساله تحصیلی , کتابخانه عمومی
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
ترجمه ماشینی : این پایان‌نامه سیر تحول دیدگاه‌های فرانسوی درباره ذهنیت را از طریق سه جفت متفکر متضاد دنبال می‌کند: مونتنی و دکارت، روسو و هلوتیوس، و سارتر و فوکو. اهداف آن دوگانه است، یکی تاریخی و دیگری نظری. هدف اول ارائه گزارشی ظریف‌تر از دیدگاه‌های «مدرن» از ذهنیت نسبت به آنچه توسط حساب‌های استاندارد ارائه شده است. من استدلال می کنم که در حالی که دکارت نقش مهمی در این تاریخ ایفا می کند، نقش دکارت تا حدی اشتباه درک شده است. صحبت درباره «موضوع مدرن» به صورت مفرد منطقی نیست، و شکاف بین «فلسفه مدرن» و آنچه پس از آن می آید اغلب اغراق شده است. ارزیابی کافی از تاریخ سوبژکتیویته نه تنها نیازمند بررسی تأثیراتی است که دیدگاه دکارت را شکل می‌دهد، بلکه به بررسی تحولات بعدی نیز می‌پردازد. برای این منظور، من استدلال می‌کنم که شک‌گرایی باستانی نقش دوگانه مهمی در تاریخ سوبژکتیویته ایفا می‌کند: این شک نه تنها معرفت‌شناسی مدرن و سوژه‌محور و دوشاخه شدن آن را در دو مکتب مسلط تشکیل‌دهنده آن - تجربه‌گرایی و عقل‌گرایی، آغاز می‌کند، بلکه منجر می‌شود. به نازک شدن ماهیت انسان که در نقدهای ضدانسان گرای معاصر از این موضوع به اوج خود می رسد که طبق گزارش ها باعث نابودی آن می شود. با فرسایش جنبه‌های ثابت واقعیت انسانی، سوژه‌ها به تدریج انعطاف‌پذیرتر می‌شوند و از این رو، به‌طور فزاینده‌ای در برابر قدرت‌هایی آسیب‌پذیر می‌شوند که بر آن‌ها تأثیر می‌گذارند یا به‌طور دیگری تأثیر می‌گذارند. وقتی از منظر فرسایش شکاکانه موضوع بررسی شود، رد واجد شرایط سارتر از ماهیت انسانی، روندی را که در دوران «روشنگری» به خوبی در جریان بود را رادیکال کرد و آخرین گام منطقی را در مسیر تز «مرگ انسان» فوکو ارائه کرد. بنابراین، به جای اینکه تاریخ سوبژکتیویته را به عنوان مجموعه ای از گسست های معرفت شناختی در نظر بگیرم که، برای مثال، سارتر را آخرین چهره ای می داند که در آن سوی شکاف رادیکال از «پسامدرنیته» ایستاده است، استدلال می کنم که انکار ماهیت انسانی توسط سارتر باید به عنوان آخرین گام منطقی در یک روند تدریجی که در اعلامیه فوکو در مورد مرگ «انسان» به اوج خود می رسد. دوم، اگرچه سوبژکتیویته حوزه کلی تحقیق را تامین می‌کند، اما علاقه من بر این است که چگونه دیدگاه‌های سوبژکتیویته در چارچوب تحلیل آزادی و قدرت، و چگونه این شکل‌گیری سه‌گانه به یک مشکل معاصر تبدیل می‌شود. همانطور که موضوع فلسفی به طور فزاینده ای انعطاف پذیر می شود، رویکردهای فلسفی رابطه بین قدرت و آزادی تغییر می کند. با این حال، تا زمانی که تغییر ناپذیری به طور کامل در شن و ماسه زمان فرسایش پیدا نکند، مشکل «پسامدرن» عاملیت به وجود نمی آید. با فوکو نه تنها شاهد فرسایش کامل جنبه‌های تغییر ناپذیر واقعیت انسانی هستیم، بلکه با توجه به ذهنیت، قدرت صرفاً سرکوب‌کننده نیست، بلکه مولد نیز هست. در حالی که این بینش ها برای درک شکل گیری موضوع و اشکال مختلف ظلم بسیار مهم هستند، به مشکل نیز منجر می شود. «اگر قدرت باعث ایجاد ذهنیت می‌شود، به عبارت دیگر، اگر قدرت هویت شخصی، میل، الگوهای رفتاری عادت‌یافته و شرایط نحوه صحبت و تفسیر افراد از جهان را ایجاد می‌کند، و نه تنها به گونه‌ای که هر فضای خارج از قدرت را نفی کند، بلکه به گونه‌ای که سوژه‌ها تا حد زیادی نسبت به تأثیرات آن نابینا باشند، سپس قدرت راه‌هایی را تعیین می‌کند که در آن افراد جهان را در امکانات عملی تراشیده‌اند. اما اگر انتخاب‌ها همیشه تابعی از قدرت پیشین هستند، و اگر نمی‌توان تأثیرات قدرت را با مشاهده مستقیم خود مشخص کرد، پس آزادی چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟ من استدلال می‌کنم که حتی اولین بیان‌های سارتر از سوبژکتیویته تشخیص می‌دهند که سوژه کاملاً خودساخته نیست، بلکه همیشه توسط نیروهای اجتماعی از قبل عبور کرده و مشروط شده است. با خواندن سارتر و فوکو در کنار و علیه یکدیگر، و با استناد به پیشینه تاریخی آنها، به دیدگاهی قابل قبول از سوبژکتیویته و امکان مقاومت هدایت‌شده توسط عامل، بدون قربانی کردن نقدهای اومانیسم ارائه شده توسط فیلسوفان معاصر فرانسوی، می‌رسم.
  • تعداد رکورد ها : 249