جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
جستجو در برای عبارت
مرتب سازی بر اساس و به صورت وتعداد نمایش فرارداده در صفحه باشد جستجو
  • تعداد رکورد ها : 914
بررسی مفهوم کلمۀ صدور در آثار مولوی بر مبنای تمایز جهان‌بینی مولوی با فلوطین
نویسنده:
اختیار بخشی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
رینولد الین نیکلسون، مولوی‌شناس مشهور انگلیسی، در شرح بیتی از مثنوی که در آن کلمۀ «صدور» آمده، این کلمه را در مفهوم اصطلاحی نوافلاطونی آن، یعنی بر اساس نظریۀ صدور در دستگاه فلسفی فلوطین، شرح کرده است. این تحقیق با بررسی پیشینۀ پژوهش، بررسی موارد و ریشه‌های تکوین ایدۀ تأثیرپذیری مولوی از نظریۀ صدور نوافلاطونی در ذهن نیکلسون، بررسی معانی صریح و ضمنی کلمات صدور و صدر در زبان‌های عربی و فارسی و بررسی معنی و بسامد این کلمات در آثار صوفیانه و دیدگاه عرفانی مولوی، به نقد ایدۀ تأثیرپذیری مولوی دربارۀ مفهوم صدور در دستگاه فلسفی فلوطین پردا‌خته‌ است. در بخش‌های مختلف این مقاله، آرا و نظریات موافقان تأثیرپذیری مولوی از فلوطین، از جمله نیکلسون، ادوارد هنری وینفیلد، عبدالحسین زرین‌کوب و قاسم غنی با آرا و نظریات مخالفان این تأثیرپذیری، از جمله ویلیام چیتیک و بدیع‌الزمان فروزانفر مقایسه و تحلیل شده است. نتیجۀ بررسی نشان‌می‌دهد که مولوی در هیچ‌‌یک از آثار خود، کلمۀ صدور را در قالب نظریۀ فلسفی نوافلاطونی ـ فلوطینی آن به ‌کار نبرده ‌است. در بیت مورد بحث در این مقاله نیز، مقصود مولوی از کلمۀ صدور، مانند همۀ موارد کاربرد این کلمه در آثار مولوی، به‌معنی لغوی صریح این لغت عربی، یعنی سینه‌ها مراد بوده‌ است که مولوی آن را متناسب با مفهوم صوفیانۀ آن، به عنوان ظرف و ابزار معرفت، در جا و مقام مناسب به‌‌ کار برده‌ است. ازاین‌رو نظریۀ اخذ و اقتباس مولوی از نظریۀ صدور نوافلاطونی و تقلید او از آرای فلسفی فلوطین، خطای روش‌شناختی در مولوی‌شناسی و مثنوی‌پژوهی است.
صفحات :
از صفحه 35 تا 62
رنج وعشق وایمان در اندیشه مولانا جلالدین بلخی و سورن کرکگور
نویسنده:
مهدی سعادتمند، امیر عباس علیزمانی، قاسم علی کوچنانی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
چکیده :
چکیده: ایمان موهبتی الهی است که بررسی آن با رویکردی روان شناختی از این جهت اهمیت می یابد که نفس، به عنوان محل عروض ایمان، حالات متفاوتی به خود می گیرد. دو عنصر «عشق» و «رنج» به لحاظ جاذبه و دافعه ای که دارند، تأثیر مستقیم بر ایمان می گذارند که این تأثیر به گونه ای دو سویه خودنمایی می کند. مهمترین انگیزه از تطبیق آرای مولانا جلال الدین بلخی و سورن کیرکگور در باب نقش رنج و عشق در ایمان، توجه خاص آنها به ابعاد روانی نفس و نگاه تازه آنها به ایمان است؛ نگرشی که در نهادینه شدن ایمان در زندگی بشر امروزی و معنابخشی به زندگی او نقشی کلیدی دارد. در نظر مولوی رکن اساسی و کاشف از ایمان حقیقی عشق است. وی ایمان عاشقانه خود را مرهون سوز و گداز درونی خود و دورافتادگی از اصل خویش می داند که در این مسیر عقل جزوی و کوته اندیش، قاصر از فهم مطلب است، عشق در پیوندی ضروری و تلازمی قطعی با ایمان کامل قرار می گیرد. ایمان از عشق بالنده می شود، چرا که حقیقت آن از دید مولانا جز عشقی رنج آلود نیست. از سوی دیگر، کیرکگور با تأکید بر عنصر رنج، ایمان را «رنج عاشقانه» می داند،‌ مبنای فکری کیرکگور در رنج گرایی، تن دادن به پارادوکس عظیم ایمان؛ یعنی اعتقاد به تجسد خدا در مسیح است. در پیش مؤمن، عقل و به تبع آن رفتارهای اخلاقی مبتنی بر عقل به تعلیق کامل درمی آید. به باور مولوی و کیرکگور، رنج، عشق و ایمان، اموری آگاهانه و قابل انتخاب اند که ریشه در فطرت انسانی دارند. ایمان شوری بزرگ است که به زندگی معنا می بخشد و عقل را تحقیر می کند، اگرچه هر دو اندیشمند در ضدیت با عقل متفاوتند و مولوی از این حیث موضع متعادل تری دارد. از دید مولوی نقش عشق در ایمان، اولی و ذاتی و نقش رنج، ثانوی و بالعرض است، حال آنکه کیرکگور اصالت را با رنج می داند، ایمان در ملازمه ای ضروری اولاً و بالذات با رنج و ثانیاً و بالعرض با عشق همراه است.
بررسی نمادهای «ابدال» در حکایت دقوقی مثنوی معنوی
نویسنده:
احمد خاتمی، صدیقه کاردان
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
حکایت دقوقی در مثنوی معنوی مولانا، شرح «واقعه»ای استثنایی و دیدار با اولیاء الله، آن هم در صورت‌ها و تبدیل‌های گوناگون، برای عارفی واصل به نام «دقوقی» است. اگرچه برای مولانا جلال‌الدین بلخی نیز، مانند دیگر ارباب و اصحاب تصوف، رمز و تمثیل اهمیت حیاتی دارد؛ تا آنجا که جهان با آنان به زبان رمزی سخن می‌گوید و هر چیز در جنب ارزش خارجی خود، معنا و ارزش رمزی نیز دارد، و هرچند در این حکایت، از نخستین صحنۀ آن تا دم پایانی، رخدادهایی شگرف و نمادین و موضوعاتی عمیق طرح می‌شود؛ آنچه در این گذار بدان پرداخته شده، تأملی دقیق‌تر بر صورت‌های مبدل «ابدال» است تا پیشینۀ حضور این جلوه‌ها در فرهنگ و باورهای دیگر ملل و نحل و در پی آن، علل تصویر شدن آن‌ها در جایگاه نمادهای این واقعه، قدری بیشتر روشن شود. در رویۀ پژوهشی و مطالعۀ کتابخانه‌ایِ این نوشتار و در پیوند با مفاهیم مرتبط با تبدیل‌های پیاپی جلوه‌های ابدال، از موضوعات انسان‌شناسی مولانا، وحدت وجود و نور در دو عالم شهادت و غیب نیز بحث به میان آمده است. بهره‌گیری مولانا از سه جلوۀ «نور، درخت و انسان» که اغلب در باور اقوام و ادیان گوناگون، رمز هدایت‌گری و حیات‌بخشی و خلیفه‌اللهی‌اند، برای تصویرسازی از اولیاء الله، در بستر نگاه ویژۀ مولانا به جایگاه حقیقی انسان در محضر آفریدگار خویش و چگونگی تلاش او برای دستیابی دوباره به آن جایگاه، از دقایق ظریف و نکات لطیف عرفانی این حکایت است که در کنار دیگر پدیده‌های خارق عادت و حیرت‌افزای آن، حکایت دقوقی را بی‌شک در زمره یکی از تامل‌برانگیزترین حکایات اسرارآمیز اندیشۀ عرفانی ادب ما معرفی می‌کند.
صفحات :
از صفحه 115 تا 142
بررسی تطبیقی مساله بیان ناپذیری تجربه عرفانی از نظر فلوطین و مولانا
نویسنده:
مهدی علیمیرزایی، امیر عباس علیزمانی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
چکیده :
فاقد چکیده
نظر به اوصاف باری تعالی از دیدگاه مولوی در مثنوی معنوی
نویسنده:
طاهره اشراقی، احد فرامرز قراملکی، عبدالرسول کشفی، نادیا مفتونی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
چکیده :
از مباحث مهم فلسفه دین است. دانشمندان از یونان باستان تا امروز رویکردهای «اوصاف الهی» گوناگونی به این مبحث دارند. رویکرد و رهآورد مولوی در اوصاف الهی موضوع این رساله است. با تحلیل محتوایی ابیات مثنوی و با استفاده از تحلیل مفهومی و تحلیل گزارهای و نیز شرح مثنوی با مثنوی، 041 تعبیرِ دال بر اوصاف خدا را بدستآوردهایم. این 041 تعبیر، گستر? نسبتاً وسیعی از اوصاف خداوند است. مولانا بر مبنای مشیِ عرفانی خود، تعابیرِ کنایهایِ بسیاری را به خداوند نسبت میدهد. این بدین معناست که وی قائل به توقیفی بودن صفات الهی نیست. در میان این جدول اوصاف، سه صفت کرم، رحمت و لطف به نحو قابل توجّهی بیش از اوصاف دیگر تکرار شدهاند. در واقع خدای مولوی گرچه دارای صفات بیشماری است امّا صفات محوری وی این سه وصف است که تحلیل دیگر صفات خداوند نیز باید با توجّه به این صفات صورت بگیرد. البته با تحلیل مفهومی این سه صفت، میتوان گفت که این صفات، تجّلی و ظهور یک صفت مادرند که شاید آن صفت مادر، صفت عشق باشد. مولوی، سبق رحمت گشت غالب بر غضب/ ای بدیع « ، رحمت الهی بسیار بیشتر از غضب او به میان میآورد و لذا تصویر خدا در مثنوی خدایی است زیبا، بسیار مهربان و دوستداشتنی که در » افعال و نیکوکار رب مقابل خدای قهر و غضب زُهّاد قرار دارد. مولانا دربار? مسأله اوصاف الهی نیز مانند دیگر مسائل تنها به جنب? نظری اکتفا نکرده و رویکرد عملی و کاربردی اوصاف را وجه? همت خویش قرار دادهاست. وی اوصاف الهی را مؤثر در اخلاق و رفتار انسانها میداند و نظری? اخلاقی خود را بر پای? اوصاف الهی بنا مینهد. به عنوان مثال، رحمت الهی مبنای رفتار ارتباطی بین شخصی)مهربان بودن با دیگران میگردد.
بررسی تاثیر عوامل غیر معرفتی بر معرفت از دیدگاه مولانا جلال الدین رومی
نویسنده:
زهرا مستوفی اشتیانی، امیر عباس علیزمانی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
چکیده :
فاقد چکیده
تحلیل موضع مولوی در مسئله جبر و اختیار و مبانی فلسفی و کلامی ان
نویسنده:
رامینه سلیمان زاده ایدیشه، احد فرامرز قراملکی، زهرا مصطفوی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
چکیده :
چکیده یکی از موضوعات بحث انگیز که همواره ذهن بشر را به خود معطوف داشته است، مسئله جبر و اختیار است. مولانا نیز مانند بسیاری از اندیشمندان و متفکران دیگر در آثار خود در این باب سخن آورده است. ظاهراً چنین می نماید که او گاه جانب جبر را ترجیح داده وگاه اختیار را برگزیده است. اما این نوسانات فکری متوقف بر منظرهای مختلفی است که از آن جهان هستی را می نگریسته است. نویسنده در این پژوهش می¬کوشد تصویر روشنی از موضع مولوی در مسئله جبر و اختیار ارائه دهد. محور استنادات نگارنده شش دفتر مثنوی معنوی است. سیر مطالب نوشتار حاضر از نگاه مولوی به جبر و اختیار آغاز شده و با گذر از مبادی خداشناسی و مبادی هستی¬شناختی وارد مبادی انسان شناختی می شود. نظر مولوی درباره جبر و اختیار به دیدی واقع گرایانه منتهی می شود. عقیده او عیناً با اعتقاد اصولی شیعه امامی( لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین) یکی است. در مجموع مولوی عقیده دارد که انسان در عین آنکه مقهور مشیت الهی است، هیچ گاه در انجام تکالیف و وظایف خود مجبور نیست و بهانه¬های جبریانه در این باب پذیرفته نیست. مولانا این نکته را یادآور می شود که مناقشه جبر و اختیار تا همیشه باقی است و اختیار ذاتا مسئولیت آور است. ایشان مبتکرانه عشق کامل را پایان بخش این بحث و حلال مسئولیتهای ناشی از اختیار می داند. کلید واژه: مثنوی مولوی؛ جبر و اختیار؛ محدوده اختیار؛ مبانی اختیار.
انسان این زمانی و این مکانی از نگاه مولوی
نویسنده:
شهرام محمدپور، احد فرامرز قراملکی، ناصر صبحی قراملکی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
چکیده :
چکیده عوارض ذهنی «واپس نگری» و «پیش نگری» فراگیر ترین عارضه های فکری در میان افراد بشر هستند؛ بدین معنا که اگر حال،گذشته و آینده را به سه بازه ی زمانی تشبیه کنیم برای اکثر افراد بازه ی حال دارای کم ترین پهنا در مقایسه با گذشته و آینده است . یعنی بیشتر افراد در گستره های مجازی گذشته و آینده به سر می برند . تأثیر این عادات ذهنی بر شکل گیری هویت انسان و سلامت روانی وی مسئله پژوهش حاضر است که با روش تحلیل منطقی ابیات مثنوی و با این نگرش که مثنوی کتابی زایا و دارای نظام تألیفی باز است ، بدان پرداخته می شود . توزیع اندیشه در زمان یا زمان اندیشی به معنای پرسه زدن مرضیِ ذهن در آینده و گذشته است. مولوی هویت برآمده از این نوع اندیشیدن را «خود» انسان معرفی می کند . «خود» محصول فکر زمان اندیش و مختصاتی محدود ما بین گره های زمانی آینده و گذشته است. این هویت منشاء طیف وسیعی از رنجها و علت عمده ی فعلیت یافتن رذایل اخلاقی در انسانها ست. رهایی از هویت زمانی که در اصطلاح مولوی «بی هشی» یا «لا خودی» نامیده می شود در حدود حداقلی اش ملازم با رهایی از رنجهای منضم به «خود» بوده و مطلوبترین فرآورد? روانی- تکوینی انسان است . رهایی از خود در حدود حداکثری اش منجر به تجرب? «معراج» خواهد شد. معراج از نظر مولوی مستلزم عبور از زمان است . سفر به زمان یکی از مسائل کلان فیزیک مدرن است که تحقق آن به دنبال تئوری «نسبیت» انیشتین و در سایه ی عبور از در گاههای کیهانی مانند سیاه چاله ها و... رنگ امکان به خود گرفته است اما قوانین حاکم بر ماده امکان سفر به زمان را تا حد امتناع نزول می دهند. مولانا مانند فیزیک دانان امروز عبور دفعی از حصار زمان را از طریق سیاه چاله های آسمانی ممکن می داند اما توجه وی به انضباط ذهنی – روانی مسافر زمان و اینکه عبور از زمان مستلزم داشتن هویت غیر زمانی وحواسی گسترده است دیدگاه او را از فیزیکدانان متمایز می کند.
معرفت و موقعیت های مرزی در مثنوی مولوی
نویسنده:
منیره طلیعه بخش، علیرضا نیکویی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
برخلاف تصور رایج که متون عرفانی را فاقد گزاره‌های معرفتی و فلسفی می‌داند، گزاره‌ها و مبانی شناختی و فراشناختی به‌وفور در متون عرفانی، به‌ویژه مثنوی مولوی به‌چشم می‌خورد. مولوی از نقش شاکله‌ها، ذهنیت‌ها و موقعیت‌ها در شکل‌گیری شناخت آدمی آگاهی دارد.اگرچه این مکتب اگزیستانسیالیسم بود که نخستین بار تجربه‌های وجودی را مفهوم‌سازی کرد، از آن زمان که بشر وجود داشته است، خود را درگیر آن‌ها یافته است. متفکرانی مانند مولوی، از این تجربه‌های وجودی سخن گفته‌اند. از دیدگاه مولوی، شناخت ما از خود و جهان شناختی براساس اعتباراتی است که آن‌ها را قطعی و جزمی می‌پنداریم، اما با قرارگرفتن در موقعیت‌هایی درمی‌یابیم که چندان قابل‌اطمینان نیستند. او برای نشان‌دادن بی‌اعتباری شناخت و ذهنیت‌های مشروط، غالباً شخصیت‌های داستان‌های خود را در وضعیتی شکننده، بحرانی و مرزی قرار می‌دهد تا به محک تجربۀ وجودی، عزیمت‌ها و شاکله‌های نادرست و منفی آن‌ها که بدیهی، طبیعی و معتبر جلوه می‌کنند، دستخوش واسازی و دگرگونی شوند. در این موقعیت‌های مرزی (به تعبیر یاسپرس) و تجربۀ اضطراب ناشی از آن‌ها، تکیه‌گاه‌های اعتباری و تصورات قالبی انسان‌ها فرومی‌ریزد و امکان تجربه‌ها و منظرهای نو همچون امکان تجربۀ فراسوی محدودیت‌ها یعنی تعالی و هستی در خود شکل می‌گیرد.
صفحات :
از صفحه 83 تا 117
دیگری به‌مثابه خود ارتباط شمس و مولانا از دیدگاه ژاک لکان
نویسنده:
فواد مولودی، مریم عاملی رضایی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
مفهوم «دیگری»، از وجوه ممتاز و واسازانۀ دستگاه نظری ژاک لکان و یکی از مهم‌ترین فراروی‌های او از اندیشۀ فرویدی است. دستگاه فکری فروید بر مفهوم «خود» بنا شده بود. وی بخش اعظم مباحث مربوط به ناخودآگاهی روان را در رابطه با «خود»ی تعریف کرده بود که ذاتی روشن و قوام‌یافته داشت و حدفاصل «نهاد» و «فراخود» بود، اما لکان از همان آغاز در تعریف وجودی «خود» شک کرد و نشان داد در مراحل رشد روانی انسان، هیچ‌گاه تصویری یکه و همگن از «خود» وجود ندارد. به تعبیر لکان، «خود» همان دیالکتیک «خود-دیگری» شکل‌گرفته در مرحلۀ خیالی و نمادین است. «دیگری» بخش وجودی «خود»، و از همان آغاز آمیخته با آن است. «دیگری» به طرق مختلف درونی می‌شود و آمیخته با «خود» همیشه در روان حاضر است (حتی برداشت و تصویر از «خود» نیز آمیختۀ «دیگری» ذهنی است). زمانی که «دیگری» به‌مثابۀ متعینی بیرونی وجود دارد، ممکن است به شدیدترین شکل ممکن درونی‌سازی و همذات‌پنداری شود و حیاتی ذهنی یابد؛ همان چیزی که در رابطۀ شمس و مولانا شاهدش هستیم: دو روح سرگشته‌ای که هریک امکانات ذهنی و روانی خود را در دیگری می‌بیند و هردو در طول فرایند کشف یکدیگر، مرتباً دیالکتیک «خود-دیگری» ذهنی‌شان را بر هم اعمال می‌کنند. اگر از منظر شمس به این رفت‌وبرگشت‌های روانی بنگریم، درمی‌یابیم که اساس رابطۀ او و مولانا، جابه‌جایی‌های مکرر موقعیت ذهنی عاشقی و معشوقی برای هردو آن‌هاست؛ به‌گونه‌ای که در تمثیل‌های مختلف تکرارشونده می‌توان وجوهی از این آیینه‌گردانی‌ها را در مقالات شمس یافت.
صفحات :
از صفحه 95 تا 114
  • تعداد رکورد ها : 914