مبانی فلسفی نقش زیرساختی در علوم ایفاء میکنند، و آموزههای خاصِ هر مکتب فلسفی، مایهی تشخص علوم، به هویتی خاص و ممتاز، نسبت به علومِ نشأت گرفته از اصول سایر م
... مکاتب فلسفی، میگردد. زیباییشناسی نیز از این امر مستثنی نبوده و (هرچند که تا کنون در فرهنگ اسلامی و مکاتب فلسفی آن، به صورت مدون، تالیف و به رشتهی تحریر در نیامده اما) میتواند در دستگاه فلسفی حکمت متعالیه به صورتی کاملا (متمایز، از آنچه اکنون با همین عنوان، در دیگر فرهنگها و مکاتب بشری رایج است) نظاممند، سامان یافته و سربرآرد. در همین راستا، تبیین چیستی زیبایی و حقیقتش، نیازمند تمسک به کلیدیترین نظریههای حکمت متعالیه پیرامون وجود، همچون اصالت، وحدت، تشکیک، بساطت و ... است. از این رهگذر واقعیت زیبایی تنزل هر حقیقت، وظهور و نمود عینی آن میگردد. این ظهور منحصر در عالم ماده و مجرد امور ذهنی (مانند خیالات) نیست بلکه هرآنچه عین هستی یا بهرهمند از واقعیت یگانهی آن باشد به دلیل موجودیت، بر ذات خویش و یا غیر، نمودی عینی که موجب ابتهاج است، دارد. دیدگاه خاص حکیم شیراز در توضیح کیفیت ادراک و مراتب این تجلی، باعث میشود (برخلاف ایدههای رایج در توجیه ادراک زیبایی) ادراک زیبایی محدود به حس (استتیک) و صرفا در نتیجهی رویارویی با امور مادی ظلمانی نبوده و بهواسطهی تمایز بین موجوداتِ مراتبِ مختلفِ وجود، و کیفیت برقراری ارتباط با آنها و حضورشان نزد مدرِک، انحاء ادراک زیبایی؛ با کیفیات خاصهای صورت گیرد که در تمام مراتب و نحوههای مختلف ادراک زیبایی، زیبایی؛ خود یا صورتش نزد مدرِک حاضر و به درک حضوری، شهود میشود. از آنجا که برای هر واقعیت، تجلیات و آثاری به عنوان لوازم وجودی، رخ مینماید؛ زیبایی و ادراکش نیز (با توجه به قرائت جدیدی که از آنان ارائه میگردد) مصاحب با لوازمی از قبیل سعادت و ابتهاج، ادراک امر زیبا، حرکت جوهری در مدرِک و وصول و اتحادش با زیبایی و نهایتاً زیبا شدن مدرِک، خواهند بود.
بیشتر