این رساله به بحث از این مطلب میپردازد که معرفت عرفانی چه سنخ معرفتی است و چه مولفه-ها و مقوماتی دارد. از میان متفکران اسلامی، عارفان اسلامی، به ویژه ابنعربی
... و پیروان مکتب وی، و فیلسوفان اسلامی، یعنی به طور خاص فارابی، ابنسینا، شیخ اشراق و صدرالمتألهین، به تفصیل به این موضوع پرداختهاند. صاحبنظران و فیلسوفان دین و عرفان در غرب نیز در این زمینه، چند نظریه مهم ارائه نمودهاند. همگی این دیدگاهها و نظریات، در مجموع، در چند گروه قابل دستهبندی هستند: 1) احساسی و عاطفی بودنِ معرفت عرفانی (دیدگاه احساسگرایان غربی)، 2) متناظر بودن معرفت عرفانی و معرفت حسی (تجلیبنیاد بودن معرفت عرفانی؛ دیدگاه آلستون)، و 3) ساختیافته بودن معرفت عرفانی (دیدگاه ساختگرایان غربی) که این سه نظریه از آنِ غربیان بوده و در این رساله به بررسی نقاط قوت و ضعف آنها پرداخته شده و روشن شده است که هیچیک، نظریهای کاملاً صحیح نیستند؛ 4) نظریه اتحادی بودن معرفت عرفانی (دیدگاه عارفان اسلامی): دیدگاه عارفان اسلامی به ویژه ابنعربی و اتباع وی، به طور خلاصه فراحسی و فراعقلی بودن، نوری و وجودی بودن، بیواسطه بودن و اتحادی بودن معرفت عرفانی است که ساختار معرفت عرفانی را در یک طیف تشکیکی، از دو وجهی تا یک وجهی ترسیم میکند. 5) نظریه ارتسامی بودن معرفت عرفانی (دیدگاه حکمت مشاء): فارابی و شیخالرئیس، معرفت عرفانی را تا آنجا که مورد تحلیل قرار میدهند از سنخ انتقاش صور کلی و جزئی از عالم عقول به در عقل و سپس در قوه خیال انسان و پس از آن در حس مشترک میشمرند و آن را ارتسام مینامند؛ 6) نظریه حضوری و اشراقی بودنِ معرفت عرفانی (دیدگاه حکمت اشراق): دیدگاه شیخ اشراق در این زمینه به طور خلاصه این است که معرفت عرفانی از سنخ اضافه اشراقیه علمیه است و هرچند بیواسطه است، وجودی و اتحادی نیست ولذا وی، ساختاری دو وجهی را برای معرفت عرفانی در نظر میگیرد؛ 7) نظریه حضوری و اتحادی بودن معرفت عرفانی: ملاصدرا با استفاده از نظریه عرفا، معرفت عرفانی را معرفتی حضوری، تشکیکی، وجودی و اتحادی میداند و از ساختاری دو وجهی تا ساختاری یکوجهی برای مراتب مختلف معرفت عرفانی در نظر می-گیرد. همه دیدگاههای عارفان و فیلسوفان اسلامی، حاوی نکات بسیار دقیقی است که در قسمت مربوط به هریک به تفصیل روشن شده است. در نهایت به نظر میرسد، یافتن بهترین تبیین برای این مسأله، همچون روش متفکران اسلامی، در گرو بازگشت به رهیافت متافیزیکی، در عینِ توجه به شواهد و قرائن انضمامی و ملموس (همچون روشِ اندیشمندان غربی) است و به هیچوجه رویکرد غیر متافیزیکیِ غربیان در این خصوص، کارساز نیست و از ارائه تحلیل زیربنایی از موضوع، عاجز است. با توجه به این جمعبندی و با عنایت به نقاط ضعف و قوت هریک از دیدگاهها میتوان به دیدگاهی نسبتاً جامعتر و هماهنگتر در این خصوص دست یافت که در پایان رساله بدان پرداخته شده است.
بیشتر