ترسیم الگوی مناسبات میان علم تجربی و دین از مهمترین مسائل فلسفهی دین است. دستاوردهای چشمگیر غرب در علوم تجربی که در چند قرن اخیر رخ داد با تفاسیر ارسطویی از
... کتاب مقدس در تعارض قرار گرفت و آن را سخت به چالش کشید. از آن پس الگوهای گوناگونی در دنیای غرب برای حل این مسئله مطرح شد. از آنجا که اسلام و کتاب مقدسِ آن قرآن نیز دربردارنده فرازهایی تجربی در کیهانشناسی، زمینشناسی و انسانشناسی بودند از رویارویی با این مسئله در امان نماندند. ازاینرو مفسرین قرآن کریم و دانشمندان اسلامی با این پرسش مواجه شدند که چه نسبتی میان علم تجربی و آموزههای دینی وجود دارد و چه الگویی میتوان برای ترسیم مناسبات میان این دو ارائه داد؟ المنار و المیزان، به عنوان دو تفسیر تأثیرگذار در دوره معاصر، با وجود اتفاق نظر نسبی در روشِ مواجه با این مسئله، رویکردهای متفاوتی در پاسخ به این پرسش در پیش میگیرند. در این میان محمد رشید رضا به دلیل اعتماد بیشتری که به یافتههای علوم تجربی دارد نرمش بیشتری نیز از خود نشان داده و از رویارویی جدی با این علوم میپرهیزد. این امر تلاش بسیار ایشان برای سازگار جلوه دادن علم و دین و تفسیر آیات قرآن کریم بر این اساس را در پی دارد. در مقابل علامه طباطبایی1 اگرچه در بسیاری موارد درصدد همراهی با علوم تجربی و سازگار جلوه دادن یافتههای علوم و آموزههای دین برآمده است، اما گاهی علوم تجربی را به چالش کشیده و با استناد به معارف دینی فرضیات این علوم را انکار میکند. با این همه از آنجا که هیچیک از ایشان به صورت جامع به تبیین مبانی هستیشناختی و معرفتشناختی در دو طرف مسئله نپرداخته و صرفا به تطبیقاتی جزئی بسنده کردهاند، دستیابی به الگوی جامع مناسبات میان علم و دین از منظر المنار و المیزان بسیار مشکل است.
بیشتر