دکارت در زمانهای ظهور میکند که از سویی، شکاکیت فراگیری دامنگیر فلسفه و مابعدالطبیعه است و از دیگر سو، پیشرفتهای چشمگیری در حوزه علوم طبیعی بهویژه نجوم در
... حال شکلگیری است. از اینروست که مهمترین دغدغهخاطر فیلسوفان سده هفده، روش رسیدن به یقین و شناخت یقینی است؛ نظر غالب فلاسفه جدید در این دوره بر این بود که نخست باید فاهمه را شناخت و سپس روش درستی را برای استفاده هرچه بهینه از امکانات معرفتی و پرهیز از خطا پیدا کرد. به همین دلیل است که تقریباً بیشتر فیلسوفان این دوره در میان آثار خود بهنوعی هم «رسالهای درباره روش» دارند و هم «رسالهای درباره فاهمه».اما دکارت چنانکه در گفتار در روش، آشکارا اعلام میدارد، هدفش در فلسفه، این است که «آدمیان را مالک و صاحب طبیعت» کند و این مهم جز با سلطه علمی بر عالم میسر نخواهد شد. نماد آن علمی که میتوانست چنین هدفی را تأمین کند، فیزیک بود. دکارت به کاستیهای نظام ارسطویی (بهویژه منطق و طبیعیات او) واقف بود و میدانست که تا این نظام حکمفرما باشد امکان پیشرفت علمی و تحقق اهداف او وجود ندارد. از این رو، تصمیم گرفت تا مبانی نظری را طراحی کند که بهآرامی و بیآنکه حساسیت مدرسیان را برانگیزد، بسترساز منطق و طبیعیاتی نوین باشد. علم جدید مدنظر دکارتی، علمی یکسره کمیتمحور، مبتنی بر ریاضیات و برخوردار از یقین ریاضی بود.با توجه به آنچه گفته شد این پرسش مطرح است که چگونه مابعدالطبیعه دکارت توانسته است بستری را برای علم جدید فراهم بیاورد نگارنده در این رساله میکوشد تا به این پرسش، با توجه به این نکته پاسخ دهد که مابعدالطبیعه در نگاه دکارت بیشتر نقش وسیله را دارد تا اینکه فینفسه هدف باشد. و از آنجا که بهترین و کاملترین قرائت از مابعدالطبیعه دکارت را در کتاب تأملات در فلسفه اولی میتوان یافت، بنابراین میکوشیم تا با تمرکز بر این کتاب و با توجه به موضوعات اصلی فلسفه دکارت- نفس، خدا، جهان- به این موضوع بپردازیم.
بیشتر