جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
جستجو در برای عبارت
مرتب سازی بر اساس و به صورت وتعداد نمایش فرارداده در صفحه باشد جستجو
  • تعداد رکورد ها : 66
آیا جامعه ایران وارد دوره‌ای آنومیک شده است؟
نویسنده:
ناصر فکوهی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
کلیدواژه‌های اصلی :
جستجوی «رویای ایرانی»
نویسنده:
ناصر فکوهی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
کلیدواژه‌های اصلی :
کرونا و جهان پساکرونا
نویسنده:
ناصر فکوهی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
کلیدواژه‌های اصلی :
جهان پسا کرونا‌ ‌جدای از اخلاق زیستی نیست‌
نویسنده:
ناصر فکوهی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
جلسه اول پیش‌نشست همایش «اخلاق، الهیات و بلایای فراگیر» به صورت وبینار توسط دانشگاه شهید بهشتی و با سخنرانی دکتر ناصر فکوهی با موضوع «فقر و اخلاق فرهنگی مدرن»، عصر روز گذشته برگزار شد.‌ دکتر ناصر فکوهی، استاد انسان‌شناسی دانشگاه تهران، در این جلسه غیرحضوری (وبینار) گفت: من به ماجرای کرونا از منظر جامعه‌شناسی و انسان‌شناسی نگاه می‌کنم. بحث جهان پس از کرونا مرتب در حال تکرار شدن است. آیا ما واقعا می‌توانیم هر واقعه‌ای را به قبل و بعدش تقسیم کنیم؟ واقعه کرونا از بعضی لحاظ بسیارحاد بوده است و از بعضی لحاظ نه چندان. مجموع مبتلایان تا امروز حدود دو میلیون نفر هستند و در سطح جهان این بیماری حدود صد و هشتاد هزار نفر تلفات داشته است. از این منظر، این واقعه در حد یک فاجعه بسیار بزرگ از جمله کشتارهای سیاسی که در طول سه چهار سال اخیر در خاور‌میانه به ویژه یمن اتفاق افتاده یا حتی تلفات ناشیازبیماری و فقر و آلودگی آب و هوا در جهان نیست. تجربه اپیدمی‌های سابق هم نشان می‌دهد که بسیار بعید است موقعیتی که مثلا در آنفلوآنزای اسپانیایی داشتیم، در این بیماری به وجود بیاید. بنابراین فاجعه در درون خودش، فاجعه عظیمی نیست. اما اتفاق بسیارعجیب و فاجعه انگیزی که افتاده، این است که یک فلج گسترده‌ در سیستم جهانی ایجاد شده است. هرگز ندیدیم که همه چیز تعطیل شود و مردم در خانه‌ها اسیر شوند. این ماجرا در جنگ‌های جهانی هم سابقه نداشته است. اکنون آیا می‌توانیم از تغییر گروهی از نظام‌های مهمی که زندگی ما را اداره می‌کردند حرف بزنیم؟ یکی از این نظام‌ها، نظام اخلاقی است. به گمان من پاسخ، منفی است و بر اساس داده‌هایی که تا الان دارم، بعید می‌دانم چنین اتفاقی رخ دهد.
چرا به پوپولیسم «نه» گفتیم
شخص محوری:
ناصر فکوهی
نوع منبع :
مناظره،گفتگو و میزگرد
چکیده :
جامعه‌ای که از «عقلانیت» فاصله ‌گیرد، «گفتمان پوپولیستی» در آن طرفداران بیشتری پیدا می‌کند. گفتمان و رفتار سیاسی، بنا بر تعریف و پیش از ظهور نظام‌های دموکراتیک، روندهایی آمرانه و استوار بر تنبیه، تحمیل درد و عذاب و محرومیت بوده‌اند. این ساختار تنبیهی که به قول ماکیاولی مبنای خود را بر «ترس» برپا می‌کرد، تا زمانی که قدرت‌ها مدعی بودند یا باشند که مشروعیت خود را یا از خدایان به دست می‌آورند یا از اشرافیت خون و‌نژاد و هر نوع برتری «طبیعی»، نیاز به شکل و محتوای دیگری از مشروعیت با عنوان «محبوبیت» و «مورد پسند بودن» نداشته و ندارند. اما با روی کار آمدن نظام‌های دموکراتیک در کشورهای مرکزی و سپس تقلید تصنعی از آنها در کشورهای پیرامونی، ادعای مشروعیت داشتن قدرت سیاسی، به دلیل محبوبیت مردمی آن نیز مطرح می‌شود و هرچه بیشتر به عنوان یک «استدلال» و دلیلی که به خودی خود مشروعیت‌بخش است، اصل دموکراتیک و مردمی بودن را به خود نسبت داده و مشروط می‌کند. از همین زمان است که «پوپولیسم» یا عامه‌گرایی (که لزوماً برابرنهاده مناسبی برای آن واژه نیست) به بخشی تفکیک‌ناپذیر از گفتمان و رفتار دموکراتیک تبدیل می‌شود. از این زمان است که قدرت‌های سیاسی تلاش می‌کنند روند سیاست را از واقعیت زندگی روزمره دور کرده و در جایی در دوردست، در اتوپیاهایی قرار بدهند که اغلب دست نایافتنی و حتی خیالین و ساختگی هستند؛ و البته تقریباً همیشه با این ادعا که می‌توان آنها را، اگر مردم حاضر باشند بهایش را پرداخت کنند، به دست آورند: بهایی که اغلب بسیار سنگین، بی‌رحمانه بوده، اما به این صورت برای مردم تشریح نشده است و از همه بدتر، تجربه‌ای واقعی به ما نشان نمی‌دهد که پرداخت چنین بهایی، لزوماً نتیجه‌ای دربرداشته باشد. با وجود این و از آنجا که نظام‌های کنش اجتماعی و کنشگران اجتماعی، عموماً بر اساس فراموشی دردها و ناکامی‌ها و به خاطر سپردن خوشی‌ها و موفقیت‌ها کار می‌کنند، نظام‌های اجتماعی نیز برای «گفتمان اتوپیایی» حتی سطحی‌نگر ارزش و قابلیت بیشتری نسبت به «گفتمان‌ها و رفتارهای واقع‌گرایانه‌ای» قائل هستند، که تلخ به نظر می‌آیند و نمی‌توانند یا نمی‌خواهند در سطح وعده‌های پیش‌پاافتاده و بدون پشتوانه باقی بمانند و برعکس تمایل دارند با تحلیل و اندیشیدن دقیق‌تر و ژرف‌تر به راه‌حل‌هایی اساسی‌تر دست پیدا کنند. «اتوپیا» همیشه تحقق یافتن اهداف خود را به یک «اراده‌گرایی کاذب» موکول می‌کند که مدعی است هرکسی و هر گروهی می‌تواند داشته باشد. تفکر اتوپیایی کمترین تلاش را از کنشگر اجتماعی می‌خواهد و حتی وقتی بهایی سنگین در راه است، وعده آن را می‌دهد که این بها پرداخت خواهد شد و از موانع و مشکلات عبور می‌کنیم. به عبارت دیگر، مشکلات را کوچک جلوه داده و دستیابی‌ها را ساده می‌نمایاند. شاید هم بتوانیم اینگونه بگوییم که «اتوپیا» فرآیند «وعده دادن» را، به یکی از سکانس‌های واقع‌گرایانه رسیدن به حقیقت و اهداف موردنظر تبدیل می‌کند؛ یعنی وقتی وعده‌ای داده می‌شود بی‌شک، چیزی در انتهای راه در انتظار ما است که با این وعده ارتباطی منطقی و حتی ضروری دارد و البته گفتمان اتوپیا، بیشترین انطباق را با سیستم حیاتی ما دارد و برای آن ضروری است. این در حالی بود و هست که گفتمان واقع‌گرایانه که «اخلاق‌گرایی» را بر «اراده‌گرایی» ارجح می‌داند، بر این باور است که ترسیم چشم‌اندازهای اتوپیایی و ادعای در دسترس بودن تضمینی آنها با کمترین تلاش، یا حتی با تلاش‌هایی سخت ولی لزوماً ممکن، غیر اخلاقی‌ترین کاری است که یک سیاستمدار می‌تواند انجام دهد. به همین دلیل نیز گفتمان واقع‌گرا ناچار است بیشتر بر تلاش سرسختانه (اما بدون تضمین برای دستیابی به هدف) کنشگران اجتماعی تأکید کند، بدون آنکه امیدی اضافه و خیالین را بر استدلال‌های خود بیفزاید. بنابراین شاید بدیهی به نظر برسد که «گفتمان پوپولیستی» باید همواره به صورتی طبیعی بر «گفتمان واقع‌گرا»، برتری ظاهری داشته باشد، در حالی که واقعیت دو قرن دموکراسی، چنین چیزی را نشان نمی‌دهد. برعکس، آنچه با اطمینان از بررسی تاریخ معاصر ایران و جهان بیرون می‌آید، گویای نکته‌ای اساسی است: نه در هر شرایطی بلکه وقتی شرایط جامعه‌ای از «عقلانیت» فاصله بگیرد گفتمان پوپولیستی در آن طرفداران بیشتری پیدا می‌کند. پــوپــولیــسم در کشــــــورهــــای توسعه‌نایافته، ممکن است سبب شود فردی به سادگی با لاف و گزاف‌هایش به قدرت برسد. اما در کشورهایی که دارای عقلانیت و تجربه واقعی دموکراتیک هستند، این گفتمان به‌رغم آنکه ممکن است در مراحل ابتدایی خود موفقیت‌هایی به دست آورد؛ چون طبیعت انسان بر انتظار استوار است، اما پس از این مرحله، با دخالت اندیشه و عقل انسانی، بازمی‌ایستد. به عنوان مثال، موفقیت‌های پوپولیسم در آرژانتین دوره پرون یا در دوره‌هایی در ایران که تا رأس قدرت سیاسی هم پیش رفت. از این رو، اگر فرض عقلانی خود را ضرورت استفاده و بهره‌برداری از تجربه‌های سیاسی پیشین برای ساختن رفتارهای سیاسی آتی، بدانیم، گفتمان و رفتار دموکراتیک به هیچ عنوان نباید دچار «وسوسه پوپولیستی» شود، بلکه باید در همان حال که برای کنشگران راه رسیدن درست را مبتنی بر تلاش سخت و آگاهی داشتن به همه مشکلات اعلام می‌کنند با توجه به تجربیات نشان دهد چرا گفتمان پوپولیستی، جز سرابی خطرناک نیست. تــن دادن بــه عافیــت‌طلبـــی پوپولیستی که نوعی تن دادن نخبگان سیاسی به سطحی‌نگری است و هراس از اینکه محبوبیت مردمی را از دست دهند خطرناک‌ترین راهکاری است که یک نظم در راه دموکراسی می‌تواند پیش گیرد. پیروزی به قیمت درغلتیدن در گفتمان و رفتار پوپولیستی که اعتقادی هم به آن نداریم، اگر هم به دست بیاید نه فقط ناپایدار است، بلکه زمینه را برای پیروزی‌های بزرگتر پوپولیست‌های واقعی فراهم می‌کند. پوپولیسم هرگز نتوانسته از شکست ناگزیر خود در راه دستیابی به اهداف مورد ادعایش، جلوگیری کند و در عمل و به‌رغم هرگونه حسن نیاتی که ممکن است در آن باشد، ویرانگر بودنش همیشه به اثبات رسیده است. شکستی که یا در کوتاه مدت از راه می‌رسد یا در میان و دراز مدت؛ زیرا با اصل عقلانیت ضرورت مدیریت قدرت برای ساماندهی به زندگی اجتماعی در تضاد است.
میراث ماه می 1968
سخنران:
ناصر فکوهی
نوع منبع :
سخنرانی
چکیده :
انقلاب های اجتماعی را عموما تحولات بزرگ سیاسی- اقتصادی تعریف می کنند که یک جامعه را با تمام ارزش هایش و در روندی از خشونت تمرکز یافته، زیر و رو می کنند و برای آنکه به چنین شدت و عمقی از تحول برسند، دورانی طولانی برای منتهی شدن به نقطه انفجار را طی می کنند و زمانی که انفجار رخ داد سالهای سال زمان نیاز دارند تا به نتایج اعلام شده خود برسند ( و شاید هرگز نیز نرسند) و باز سالها طول می کشد تا پی آمدهایشان مشخص شوند و به جامعه امکان دهند تا به موقعیتی نسبتا عادی رجعت کند. با چنین تعریفی نمی توان وقایع ماه مه 1968 فرانسه را یک انقلاب اجتماعی به حساب آورد، وقایعی که با یک اعتصاب کارگری آغاز و چند ماه بعد در ابهام و پراکندگی شورش هایی در دانشگاه ها و خیابان های پاریس در امواجی از باریکادها و سنگر ها و کوکتل مولوتف ها و اتوبوس ها و خودرو های سوخته و در حالی که فرانسه به درون خواب تابستانی تعطیلات سنتی اش فرو می رفت، به پایان رسیدند. با وصف این، هنوز چهل سال پس از این وقایع، قدرت اسطوره ای و تاثیر گذار آنها بر همان نسل و بر نسل های بعدی باقی مانده است. «اتوپیا» (آرمان شهر) ی که توان و نفوذی سحرانگیز و جادویی دارد، همانگونه که بسیاری دیگر از اسطوره های قرن بیستم نظیر کوبای چه گوارا، شیلی آلنده، انقلاب گل ها در پرتغال، … بدون آنکه انقلاب هایی واقعی و زیر و رو کننده یک جامعه بزرگ باشند، از چنین توان و تاثیری برخوردار بودند . کنشگران ماه مه 68، امروز اغلب به سیاستمداران، مدیران و کنشگرانی اجتماعی تبدیل شده اند که در بدترین حالت در نقش عملگرایان راست قرار گرفته اند و در بهترین حالت در نقش عملگرایانی چپ؛ اما در هر دو حالت در عمل گرایی و در فاصله گرفتنشان از سنت اتوپیایی مه، مشترکند. و این در حالی است که امواج جدیدی از اتوپیاها هر روز جهان را در بر می گیرد. دانشجویان، جوانان، زنان، کارکنان و مزدبگیران وجویندگان کار و پناهجویان و فقرایی که هر روز در برابر تعرضات دنیای جدید نسبت به خود و زندگی خویش عاصی تر شده و عرصه حیات را برای خود تنگ تر و فشار را بر جسم و روان خویش بیشتر می بینند و به همین دلیل نیز هر روز با رویایی تازه به خیابان ها ریخته و یا از خلال میلیون ها سازمان کوچک و بزرگ حاضر به پذیرفتن جهان به گونه ای که «هست» نیستند. در این حال و در مقابل این امواج اتوپیایی، طبعا استدلال های بی پایان اقتصاددانان «واقع گرا» و «دانشمند» و تکنوکرات هایی قرار دارند که ده ها و شاید بتوان گفت صدها سال است اصرار دارند جهان را باید آنگونه که «هست» در عمل پذیرفت و سپس تلاش کرد که «شاید چیزی را در آن عوض کرد»، ؛ آدم هایی که رنج روزمره و حقیقی مردم را به هیچ می گیرند و با موضعی به ظاهر دلسوزانه و انسان دوستانه و با نگاهی که همواره «عاقل اندر سفیه» باقی می ماند تا به خود و به بیننده اش مشروعیت علمی و اجتماعی بدهد، آرمان گرایان را مسئول تمام جنایت های بزرگ قرن بیستم و همه قرن های پیشین ( و احتمالا همه قرن های بعدی) به حساب آورده و خود را در مقام معصومیتی تاریخی قرار می دهند که سهمش از گذشته جهان صرفا ارائه نظریه های ناب لیبرالیستی برای نجات بشریت بوده است: گویی در کنار اردوگاه های مرگ استالینی و کمونیستی چپ، هیچ گاه اردوگاه های مرگ فاشیستی راست وجود نداشتند. واقعا حق با چه کسی است؟ با دانشجویان و کارگرانی که در بهار پاریس ، بهار پراگ یا بهار چین به خیابان ها ریختند و آرزوهایی دست نیافتنی و زیبا را فریاد کشیدند، یا با همان دانشجویان(سابق) که سی یا چهل سال بعد فرزندانش را به درس خواندن و پرهیز از سیاستی که «پدر و مادر ندارد» تشویق می کنند؟ پاسخ ساده نیست، زیرا هر پاسخی در اینجا می تواند به معنای نوعی شانه خالی کردن از یک خودروانکاوی و پرهیز از نگاهی عمیق بر آیینه باشد. اما یک چیز بی شک واقعیت دارد: رنج ها و دردهایی که در جهان امروز وجود دارند، بی شک از همان جنسی هستند که در مه 68، میلیونها نفر را نه فقط در فرانسه بلکه در سراسر جهان به فریاد کشاندند و تا سالها یک جنبش گسترده از جوانان و دانشجویان به وجود آوردند که حداقل دستاورد آن اصلاحات گسترده ای در نظام های دانشگاهی و روندهای فکری و سلسله مراتب های اجتماعی و اخلاقی در سراسر عالم بود. این یک واقعیت انکار ناپذیر است که جهان در آغاز هزاره سوم در موقعیتی قرار دارد که هرگز در آن با چنین حدی از خشونت، بی رحمی، دیکتاتوری و فساد روبرو نبوده ایم و در برابر چنین موقعیتی استدلال های عمل گرایان و اقتصاددانان نولیبرلی که ظاهرا تمایل دارند از صفت «لیبرال» برای خود استفاده کنند، اما گاه از نولیبرال ها و «نئو کان» ها نیز تند رو تر می شوند، بیشتر از آنکه تاثیری در روند سیستم اجتماعی داشته باشد، برای خود آنها دارویی تسکین دهنده در توجیه موقعیت اجتماعی متناقضشان به حساب می آید. در این میان، کشور ما ، یکی از معدود کشورهایی ( اگر نگوئیم تنها کشور) در جهان است که در آن بخش قابل توجهی از کسانی که خود را «روشنفکر» یا «متخصص» و «کارشناس» و «دانشمند» می نامند، هنوز به راحتی و با افتخار خود را در گروه «راست های عملگرا و لیبرال » قرار می دهند ( چیزی که حتی از زبان سیاستمداران راست گرای اروپایی و آمریکایی تقریبا شنیدنی نیست)؛ کشوری که برغم هزاران هزار نشانه از موقعیت شکننده و سرکوبگرانه جهانی که یک سیستم نئو لیبرالی و امپراتور گرا(آمریکا) آن را به این روز کشانده، هنوز در آن گروهی از «روشنفکران» یافت می شوند که در نقش «دایه ای مهربان تر از مادر» قرار گرفته و در حالی که در تمام کشورهای توسعه یافته غربی، دانشگاهیان و روشنفکران تقریبا یک صدا، هر روز بر اعتراض هایشان علیه سیستم جهانی می افزایند، با «شهامت» سر خود را بالا می گیرند و از این نظام «لیبرالی» در جهان «آزاد» و پتانسیل های «شگفت آور» آن دفاع می کنند و تلاش دارند «ثمرات» جهان سومی این نظام را نیز به مثابه اشکال ضد آن نظام وانمود کنند؛ کسانی که نه فقط به منتقدان نظام جهانی برچسب «اهل قدرت» بودن می زنند، بلکه هیچ تناقضی هم در این رفتار عجیب خود نمی بینند که از رانت های دولتی تغذیه شوند ولی «خصوصی سازی» را در فضایی که زمینه های اولیه را نیز برای این کار ندارد، راه حل همه مشکلات فعلی و آتی جامعه ارزیابی کنند. در چنین فضایی، شاید بیش از هر جای دیگری نیاز به تامل و تعمیق بر میراث مه 68 وجود داشته باشد. امروز جهان بیش از هر زمان دیگری نیاز به اتوپیاهایی از جنس مه 68 دارد ولو آنکه طبعا روش های خشونت بار و ساده پنداری ها و خوش بینی های کودکانه آن اتوپیاها را رد کند، و ولو آنکه چشم اندازی شکننده و کوچک بیش از تحقق یافتن آن رویاها نداشته باشد. اسطوره ها تنها منشا انسان ها نیستند، بلکه آینده آنها را نیز در گرو خود دارند.
انسان شناسی دولت در ایران معاصر
سخنران:
ناصر فکوهی
نوع منبع :
صوت , سخنرانی
شعر ترجمۀ جهان، گفتاری وُ خوانشی
سخنران:
ناصر فکوهی
نوع منبع :
صوت , سخنرانی
«روشنفکری و دین»
سخنران:
ناصر فکوهی
نوع منبع :
صوت , سخنرانی
نگاهی انسان‌شناختی به بازنمایی فضا-زمان در سینمای‌ مدرن، از اتوپیا تا دیستوپیا
سخنران:
ناصر فکوهی
نوع منبع :
صوت , سخنرانی
چکیده :
سینما فناوری جدیدی است که از ابتدای قرن بیستم امکان می‌دهد، زمان- فضا در واقعی‌ترین شکل ممکن و از خلال دو حس دیداری و شنیداری بازسازی شود. از این‌رو، شیوه‌های بازنمایی آرزوها و هراس‌های انسان که در قرن نوزدهم از خلال ادبیات به بیان و تصور در ‌می آیند در سینما راهی جدید، بسیار پویا و تاثیر گذار می‌یابند. در این سخنرانی، با تاکید و حرکت از فیلم «برزیل»، فرایند بازنمایی اتوپیایی و دیستوپیایی زمان – فضا، گونه‌های آن در سینمای مدرن و چشم‌اندازهای آن و تاثیرش بر واقعیت بیرونی بررسی خواهد‌شد. برزیل، نمونه‌ای از سبک دیستوپیایی است که در گونه فیلم -فاجعه نیز آن را باز می‌یابیم. این تحلیل عمدتا در چارچوب تحلیل سیاسی فضا قرار می‌گیرد.
  • تعداد رکورد ها : 66