جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
مرتب سازی بر اساس و به صورت وتعداد نمایش فرارداده در صفحه باشد جستجو
  • تعداد رکورد ها : 1420
هستی شناسی ادبیات در کتاب حقیقت و روش گادامر
نویسنده:
نویسنده:سید پیمان نقیبی رکنی؛ استاد راهنما:امیر نصری؛ استاد مشاور :احمدعلی حیدری
نوع منبع :
رساله تحصیلی
چکیده :
گادامر در هرمنوتیک فلسفی در پی عبور از آگاهی استتیک است. بدین منظور با تکیه بر نظرگاه هایدگر بنیانی انتولوژیک را در مواجهه با کار هنری اتخاذ می‌کند. پژوهش حاضر هستی‌شناسی ادبیات را در کتاب حقیقت و روش گادامر و در پنج فصل مورد بررسی قرار می‌دهد. نخست زبان را به مثابه رخداد فهم و در-عالم-بودن تبیین می‌کند و سپس نسبت میان کلمه و شیء را در تاریخ فلسفه غرب مورد بررسی قرار می‌دهد. بعد از آن زبان را در افقی انتولوژیک و همچون امری فراگیر تبیین می‎کند. با تکیه بر مبانی مذکور به جایگاه فلسفه هنر و در ذیل آن فلسفه ادبیات در هرمنوتیک فلسفی می‌پردازد. گادامر هنر را با تکیه بر مفاهیم تجسم و بازی توضیح می‌دهد. بدین وسیله مفهوم نوشتار در مقابل گفتار برجسته می‌گردد. نوشتار به واسطه دیالکتیک پرسش و پاسخ در نسبت با سنت فهمیده می‌شود. گادامر با احیاء آتوریته و سنت، اثر کلاسیک را در تاریخ تأثیر و تأثر مورد بررسی قرار می‌دهد و آن را به مثابه هستی عام تاریخی عرضه می‌کند. در بخش پایانی نتیجه‌گیری می‌شود که گادامر در کتاب حقیقت و روش میان حقیقت و ادبیات نسبتی وثیق برقرار می‌کند و با عبور از نظریه ادبی که مبتنی بر روش است، فلسفه ادبیات نوینی را بنیان می‌گذارد و هستی‌شناسی ادبیات با تأمل در آثار کلاسیک امکانی را برای آمیزش افق‌ها فراهم می‌کند.
تحلیل و بررسی انتقادات شهید مطهری نسبت به فلسفه دکارت
نویسنده:
نویسنده:فریبا هاشمی بنه کاغی؛ استاد راهنما:غلامحسین احمدی آهنگر؛ استاد مشاور :سیده زهرا حسینی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
فلسفه در دوره جدید تلاش دارد تا تمام سعی خویش را در تحلیل و تبیین قوه شناخت انسان و مسائل مربوط به معر‌فت‌شناسی بکارگیرد از آنجا که فلسفه‌های غربی قرن هفده و هجده در دهه پنجاه و ماقبل آن به ایران راه یافته بودند، شهید مطهری فیلسوف و متفکر معاصر بر مبنای آرای فیلسوفان مسلمان به نقد و رد آنان اقدام کرده است. شهید مطهری همه فلسفه های قرن هفده و هجده را در ذیل دو عنوان عقل‌گرایی و تجربه‌گرایی یا عقلیون و حسیون قرار می‌دهد، ملاک این تقسیم بندی وجود و یا عدم وجود تصورات مستقل از حواس قرار می‌گیرد بر مبنای این ملاک مسئله، وجود یا عدم وجود تصورات فطری مورد بررسی قرار می‌گیرد فیلسوف معرفت‌شناس برای واقع‌نمایی و کاشفیت ادراکات باید نشان دهد که ذهن تصورات را به چه طریقی فراهم می‌آورد؟ دکارت در کتاب «گفتار در روش»، خبر از فقره‌های چند از حقایق نخستین می‌دهد که در روح سرشته شده است این‌ها را مفاهیم کلی ساده و به خودی خود صریح می‌داند که اکتسابی نیستند. دکارت معرفت را با وصف وضوح و تمایز بیان می‌کند که باید مبتنی بر شهود و استنتاج باشد. دکارت با قرار دادن فطریات در مقابل جعلیات و عارضیات مسئله را شفاف‌تر می‌کند و بیان می‌کند که تصورات فطری را تنها از طبیعت خاص خویش می‌گیرم. شهید مطهری در نقد نظریه فطری، ابتدا با ذکر معانی مختلف فطری، قایل می‌شود که در فلسفه جدید اروپایی بین دو معنای فطری تفکیک نشده است. یکی به معنای اداراکاتی که، همه اذهان در آن یکسانند، و دیگری، تصوراتی که خاصیت ذاتی عقل است. در نقد معنای اخیر فطری، دلایل چند اقامه می‌کند. شهید مطهری با نقد نظریه فطرت دکارتی در ادامه آغاز‌گاه نظام فکری دکارت و نخستین اصل آن را نیز مورد نقادی قرار می‌دهد. شهید مطهری در نقد شک دکارت اذعان می‌دارد که چون دکارت در طرح-ریزی فلسفه خود تمام معلومات خود را باطل انگاشته است و تمام افکار خود، اعم از محسوسات و معقولات را مورد شک قرار داده است، پس بنابراین نگرش، کلیه افکار حتی اصل عدم تناقض باطل می‌شود. بنابراین اصلی باقی نمی‌ماند که بتوان به آن اعتماد کرد. از نظر وی، استدلال دکارت مخدوش است چرا که با مورد تردید قرار دادن (اصل عدم تناقض) نمی‌توان (می‌اندیشم پس هستم) را نتیجه گرفت؛ این در حالی است که دکارت در پاسخ به دسته پنجم از اعتراضها می-گوید: « منظور از کنار گذاشتن پیشداوریها این است که در تمام آرایی که اعتقاد ما به آنها نتیجه احکام یا قضاوتهای قبلی است، کناربگذاریم، نه اینکه همه افکار موجود در ذهنمان را کناربگذاریم، ... کسی که می‌خواهد خود را از تمام پیشداوریها برهاند باید هیچ یک از آنچه را که قبلا تصدیق یا انکار کرده است را تایید یا تکذیب کند». همچنین در همانجا می‌گوید: ... ولی من فقط پیشداوریها را انکار کرده‌ام، اما به هیچ وجه این قبیل مفاهیم که بدون هیچ تصدیقی یا تکذیبی معلومند، منکر نشده‌ام. حرکت فکری دکارت از گذرگاه شک آغاز و بسوی یقین پیش می‌رود. شهید مطهری این شیوه شروع نظام فلسفی را بیفایده می‌داند، چرا که شک دکارت واقعی نبوده بلکه بصورت فرضی مطرح شده و شک وی روشی و دستوری بوده است. با فرض شک، دکارت باید در شک خودش نیز شک کند. در نتیجه همه چیز پندار خواهد بود. نقد شهید مطهری بر شک دکارت مبتنی بر توهمی بودن شک است. پاسخ به این پرسش که آیا شک دکارت واقعی بوده یا فرضی و پنداری؟ آسان و ساده نیست چرا که برخی شک او را غیر واقعی می‌دانند و بعضی دیگر واقعی؛ مباحثات و مشاجرات فراوانی در این مساله در گرفته است که از نظر کاپلستون براحتی نمی‌توان بدان پاسخ داد. همانطور که شهید مطهری به سیر نظام فلسفی دکارت اشکال می‌کند، طبیعی است که جایگاه طرح مساله خدا و شیوه اثبات آن را نیز نپذیرد. شهید مطهری هم به شیوه‌ی ورود دکارت به این مساله و هم به دلیل اثبات وجود خدا، اشکال می‌کند. به این نحو که منظور دکارت از تصور ذات برتر، یا مدعا نفس تصور ذات برتر است یا واقعیت ذات برتر، به شق اول، از تصور ذات برتر وجود آن لازم نمی‌آید. به شق دوم، وجود عارض بر ذات و صفت ذات فرض شده در حالیکه اشیاء فارغ از وجودشان ذاتی ندارند.
بررسی تطبیقی اثبات وجود خدا از دیدگاه ملاصدرا و عقل‌گرایان (دکارت، هگل، کانت)
نویسنده:
نویسنده:عباس ساعدی؛ استاد راهنما:مهین کرامتی فرد
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
هدف از این تحقیق، بررسی تطبیقی اثبات وجود خدا از دیدگاه ملاصدرا و عقل‌گرایان (دکارت، هگل، کانت)، می‌باشد. مسئله وجود خدا از بنیادی‌ترین مسائلی است که در زندگی هر انسانی وجود دارد و در سایه اعتقاد به وجود خدا است که اعمال و رفتار انسان صبغه خاصی پیدا می‌کند؛ اگر هم به خدا اعتقاد نداشت باز اعمال و رفتارش رنگ ‌و ‌بویی دیگر می‌گیرد. روش تحقیق، تحلیلی – توصیفی و نحوه تجزیه‌وتحلیل اطلاعات به‌صورت کیفی است. یافته‌ها نشان می‌دهد که دکارت، اثبات خدا را طبق برهان‌های خود، بدیهی می‌داند که در برخی از مباحث مثل واجب‌الوجود و برهان امکان وجود بی‌شباهت با ملاصدرا نیست. فلسفۀ هگل، عمدتاً فلسفه‌ای است؛ مبتنی بر تجربه و وظیفۀ فلسفه شناخت خداست. هگل، برخلاف ملاصدرا که در اثبات خداوند دیدگاه متکلمان اسلامی را دارد؛ تنها از خداوند به خودآگاهی کلی (و معقول)، نام می‌برد و در نهایت با بیان روح‌القدوس، خدای فلسفی را اثبات می‌کند. ملاصدرا برخلاف کانت که سیر برهان‌های اثبات خدا را بر مسیر «براهین وجودی»، «براهین جهان‌شناختی» و در نهایت «براهین کلامی طبیعی»، می‌داند؛ با تمسک به ادله‌ای مثل برهان صدیقین، خود را «معتقدی جزمی» می‌داند که از منظر عقل نظری خداوند را اثبات می‌کند. فرض ضرورت وجود خداوند از منظر کانت، متناسب با عقل عملی و اخلاق است و خدای نظری را غیرقابل اثبات می‌داند. نتیجه تحقیق، نشان می‌دهد که برخی نظریات ملاصدرا با دکارت، قابل تطبیق است؛ ولی کلیات نظرات وی با هگل و کانت، تعارض‌های فراوانی که ناشی از توجه ملاصدرا به عقل نظری و متکلمی است؛ دارد.
شبیه چیزهای نادیده: تجربه آسیب دیده و بازیابی زیبایی در تئودور آدورنو و هانس اورس فون بالتاسار [پایان نامه انگلیسی]
نویسنده:
Wesley James Arblaster
نوع منبع :
رساله تحصیلی , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
ترجمه فارسی : هانس اورس فون بالتاسار و تئودور آدورنو اغلب در یک شرکت ذکر نمی شوند. در حالی که بدون شک متفاوت است، من استدلال می کنم که تشخیص های کلی آنها از شرایط پدیدارشناختی کنونی به شدت تأیید کننده است. هر دو تجربه کنونی را آسیب دیده می بینند و این آسیب در از دست دادن شناخت ما از حضور پنهان یا ظاهر آشکار است. این امر با نوعی «فراموشی» امکان‌پذیر شده است که عمدتاً با عبارات روان‌شناختی درک نمی‌شود، اما از نظر تاریخی، از طریق ظهور مفاهیم کاملاً مدرن از هنر و زیبایی‌شناسی مشهود است. از طریق کاوش در این پیوندها در رابطه با مفاهیم آنها از «هاله» و «جلال»، من پیشنهاد می‌کنم که نه تنها الهیات و نظریه انتقادی می‌توانند پشتیبان یکدیگر باشند، بلکه زیبایی‌شناسی الهیاتی محور مسیح‌شناسی، امکاناتی را برای بازیابی انتقادی تجربه واقعی ارائه می‌دهد.
بررسی دیدگاه مدرس زنوزی و رنه دکارت درباره رابطه نفس و بدن
نویسنده:
نویسنده:زینب جوکار؛ استاد راهنما:احمد لهراسبی
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
چکیده :
مسئله این پایان‌نامه، مقایسه دیدگاه دو فیلسوف درباره رابطه نفس و بدن است. رابطه نفس و بدن از مسائل مهم فلسفه است که همواره فیلسوفان مختلف را به خود مشغول کرده است. انکار هر گونه رابطه علّی معلولی حقیقی از سوی ابن سینا، ضرورت وجود رابطه ذاتی بین نفس و بدن از سوی ملاصدرا، دوگانه‌انگاری جوهری، رفتارگرایی، این‌همانی ذهن و مغز، وکارکردگرایی از جمله نظریات مهم درباره مسئله ذهن-بدن هستند. مدرس زنوزی و رنه دکارت، به دو سنت فکری متفاوت و به دو جغرافیا و دو فرهنگ متفاوت تعلق دارند. نظریات آنها در عین مشابهت‌های ظاهری، دارای تفاوت‌های بنیادی است. مدرس زنوزی رابطه نفس و بدن را، ترکیب اتحادی می‌داند. ترکیب اتحادی یک ترکیب حقیقی است که در نتیجه آن یک نوع متحصل و مستقل (انسان) ایجاد می‌شود. از نظر مدرس زنوزی، رابطه نفس و بدن یک رابطه دوطرفه است، نفسْ علت ایجابی برای بدن، و بدنْ علت اعدادی برای نفس است. برخی از اصول حکمت متعالیه از قبیل اصالت وجود، تشکیک وجود، حرکت جوهری و ... مبادی نظر مدرس زنوزی درباره رابطه نفس و بدن را شکل می‌دهند. رنه دکارت معتقد به نظریه دوگانه‌انگاری جوهری تعاملی است. در این دیدگاه نفس و بدن در عین تمایز جوهری، با یکدیگر تعامل علّی دارند. دکارت در نهایت برای پاسخ دادن به پرسش از چگونگی ارتباط نفس و بدن با یکدیگر، ادعا کرد که اتحاد نفس و بدن اولی وغیرقابل تبیین است. از اشکالات مهم بر نظریه دکارت، غیرمنسجم بودن آن است. چنین به نظر می‌رسد که مبانی متافیزیکی دکارت به او اجازه دفاع قوی از نظریه‌اش را نمی‌دهد، در حالی که مبانی متافیزیکی مدرس زنوزی سبب شده است تا بتواند نظریه‌ای منسجم ارائه بکند.
بررسی نقدهای آیت الله جوادی آملی بر آراء تفسیری علامه طباطبایی در سوره های یونس، هود و یوسف
نویسنده:
نویسنده:محمد عسکری؛ استاد راهنما:محمد علی همتی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
با مطالعه تفسیر تسنیم و دقت در آراء تفسیری آیت‌ الله جوادی آملی به وجود اختلاف ‌نظرهایی بین دیدگاه ایشان و علامه طباطبائی پی می‌بریم، با توجه این‌که هر دو از مفسران معاصر و صاحب‌نظر در تفسیر قرآن کریم می‌باشند، متوجه این نکته می‌شویم که المیزان علامه با همه ارزش و اعتباری که برخوردار است، در برخی موارد توسط شاگرد ایشان مورد نقد قرار گرفته است. با بررسی آثار موجود در این زمینه چون رساله مستقلی در این موضوع در دست نبود از این جهت نگارنده بر آن شد که موضوع پایان‌نامه خویش را بررسی این اختلاف ‌نظرها در سوره های یونس، هود و یوسف قرار دهد تا ضمن آشنایی هرچه بیشتر با این اختلاف آراء، خواننده را برای دقت بیشتر و دریافت نظرات جدید در تفسیر کلام وحی به تأمل و تکاپوی علمی وا دارد و به نظرات جدید در تفسیر دست یابد که موجب گسترش مفاهیم قرآن در بین پژوهشگران گردد تا زمینه تحقیق بیشتر در این حوزه فراهم شود. روش کار در انجام این تحقیق به این صورت است که در هر موضوعی ابتدا نظر برخی از مفسران نقل‌شده و در ادامه دیدگاه تفسیری علامه و در نهایت نقد آیت‌الله جوادی آملی به ‌عنوان یکی از آراء مطرح و قابل‌قبول در تفسیر ارائه می‌شود. موارد اختلاف در سوره یونس و هود و سوره یوسف از جمله موضوعاتی است که در این تحقیق مورد بررسی قرار گرفته است.
نفس در مابعدالطبیعه مذموم و ممدوح در اندیشه کانت
نویسنده:
محمود ایزدپناه ، بیژن عبدالکریمی ، رضا داوری اردکانی ، بابک عباسی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
یکی از سه رکن تشکیل دهندة تمامی مابعدالطبیعه‌های کلاسیک، نظریة نفس است. کانت در کنار نفس، جهان و خدا را نیز به‌عنوان دیگر ارکان مابعدالطبیعة استعلایی معرفی کرده و نسبت سازوار آن‌ها با یکدیگر را به‌مثابه رئوس «علم فلسفه» در نقد سوم تبیین کرده است. به‌عقیده وی برای نیل به چنین مطلوبی، لازم است هر یک از این سه رکن در چارچوب فلسفه نقدی مورد تحلیل قرار گیرند تا بدین طریق گره‌های تاریخی مابعدالطبیعة سنتی باز شود و فلسفه بتواند همچون دانش‌های متقنی چون ریاضیات و فیزیک حرکت رو به پیشرفت داشته باشد. وی در بخش دیالکتیک استعلایی نقد عقل محض، ذیل قیاسی حملی دعاوی متعاطیان مابعدالطبیعه به خصوص صورتبندی‌هایی که دکارت در آثار خود ارائه کرده را در چهار مغالطة معروف بررسی کرده و چرایی عقیم بودن آن‌ها را نشان داده است. این نوشتار درصدد است علاوه‌بر تقریر رویکرد متعاطیان سنتی مابعدالطبیعه در خلال دو بحث جدی کانت در باب نفس- یکی به‌عنوان شرط شناخت و دیگری به‌عنوان بخشی از مابعدالطبیعة سنتی و مغالطات مضمر در آن- نشان دهد چگونه نفس به عنوان یکی از ارکان «علم فلسفه» و نظام کامل فلسفی در فلسفة نقادی کانت صورتبندی شده و برای این صورتبندی چگونه باید از نفس‌شناسی دکارتی رد شد.
صفحات :
از صفحه 289 تا 316
آدورنو، هگل و خاستگاه های فلسفی نظریه اجتماعی کلاسیک [پایان نامه انگلیسی]
نویسنده:
Brian Wayne Fuller
نوع منبع :
رساله تحصیلی , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
ترجمه ماشینی : ادعای اصلی پایان نامه من این است که کار تئودور آدورنو چارچوب ارزشمندی برای ارزیابی مجدد میراث فلسفی نظریه اجتماعی کلاسیک ارائه می دهد. نوشته‌های انتقادی فلسفی، جامعه‌شناختی و فرهنگی آدورنو در تعامل مداوم او با فلسفه ایده‌آلیسم آلمانی، و به‌ویژه با هگل، شامل بازاندیشی انتقادی درباره رابطه بین سوژه و ابژه، و بین فرد و جامعه است. من دو دلیل اصلی را برای اثبات ادعای خود بیان می کنم. اول این که کار آدورنو باید در چارچوب فلسفه کانت و هگل درک شود. به ویژه، نشان می‌دهم که نقد هگل از فلسفه کانتی، درک خود آدورنو از کار فلسفه و نظریه اجتماعی انتقادی را ساختار می‌دهد. در بخش اول پایان نامه، محتوای معرفت شناسی کانتی و نقد هگل را مرور می کنم (فصل 2). سپس نشان می‌دهم که رویه فلسفی انتقادی آدورنو مبتنی بر خوانش او از کانت و هگل است (فصل 3). دومین بحث اصلی من این است که تلاش آدورنو برای بیان نقدی بر نظریه اجتماعی کلاسیک به دلیل تعهدات فلسفی او با مشکل مواجه شده است. از طریق کنار هم قرار دادن نقد مارکس از فلسفه عملی هگل با نقد خود آدورنو از هگل (فصل 4)، نشان می دهم که تعهد آدورنو به منفی بودن دیالکتیک مستلزم برداشتی از نظریه اجتماعی است که به اندازه کافی به پیامدهای دگرگونی ماتریالیستی آن توجه نکرده است. کار آدورنو بر تقلیل هگل تکیه دارد که همچنان مشکل ساز و ناشناخته باقی مانده است. در مرحله بعد، من از خوانش تعهدات فلسفی خود دورکیم، از دریچه ایده آلیسم آلمانی، استفاده می کنم تا نشان دهم که نقد درونی آدورنو از دورکیم، آپوریایی را بازتولید می کند که به دنبال نجات آن است (فصل 5). در پایان پایان نامه (فصل 6)، من بحثی درباره موضوعات و مشکلات رایج تفسیر انتقادی-فلسفی آدورنو از نظریه اجتماعی کلاسیک به کار می برم تا بازنگری و تجدید میراث هگلی آن را پیشنهاد کنم.
ارزشیابی بدون تخلف، در آموزش‌های آنلاین: با استناد به دو نظریه سطوح شناختی بنجامین بلوم و هرمنوتیک فلسفی هانس گئورگ گادامر
نویسنده:
اسداله خدیوی ، مسعود خنجرخانی ، رسول رضایی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
هدف این پژوهش طراحی الگویی برای ارزشیابی تحصیلی بدون تخلف و درعین‌حال رشد دهنده، با استناد به اندیشه هانس گئورگ گادامر و بنجامین بلوم است. این پژوهش که تحلیلی استنتاجی و از نوع پژوهش‌های کیفی است، قصد دارد، با استناد به سطوح یادگیری بلوم و رخداد فهم در اندیشه گادامر، روشی ارائه دهد که هم رسالت آموزش را برآورد سازد و هم در ایامی که آموزش به‌صورت آنلاین است، احتمال تخلف را کم نماید. ارزشیابی تحصیلی یکی از مراحل مهم فرآیند تدریس و آموزش هست که در سطوح یادگیری مدنظر بلوم بیشترین تأمل را می‌طلبد. در اندیشه گادامر نیز فهم یک رخداد، صرفاً به بازآفرینی محدود نشده و در اتفاقی بدیع در اثر تأملات تأملی فرد با غیر رخ می‌دهد. محقق با استناد به این دو نظریه و ترکیب سازوار این دو نوعی از ارزشیابی را تعریف می‌کند که بالاترین حد تفکر و تأمل و آفرینش رخ می‌دهد که هدف اصلی ارزشیابی است. در این نگاه هدف ارزشیابی صرفاً جواز پاس نیست، بلکه ابزار و تکنیکی برای رشد می‌باشد. الگو بدین‌صورت است که طراحی و پاسخ به سؤالات توسط خود فراگیر رخ می‌دهد و بخشی از امتیاز به طراحی سؤال اختصاص می‌یابد و به هر میزان سطح بالا و تأملی باشد امتیاز بالاتر از این بخش دریافت می‌نماید. طرح سؤال سطح بالاتر نیاز به تسلط طراح به محتوا و پیام متن دارد. با این اوصاف فراگیر ناگزیر از طرح این‌گونه سؤالات است و درنهایت یافتن پاسخ بدان‌هاست. به نظر در این حالت تخلف به حداقل رسیده و بازآفرینی جای خود را به تأمل، آفرینش و مطالعه عمیق می‌دهد که هدف نهایی تربیت است.
صفحات :
از صفحه 208 تا 219
«تعلّق به» و «گسستن از»؛ تأمّلی بر نسبت هرمنوتیک گادامر، پداگوژی انتقادی و سنّت
نویسنده:
علی وحدتی دانشمند
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
در عالم فلسفه، بحث‌ها دربارۀ مناقشۀ گادامر با هابرماس بر سر موضوع سنّت همچنان جاری است. اما در عرصۀ فلسفۀ تعلیم و تربیت معمولاً هرمنوتیک فلسفی گادامر از سوی مدافعان پداگوژی انتقادی، به محافظه‌کاری متّهم شده و پژوهش‌های اندکی در دفاع از توان انتقادی هرمنوتیک گادامر به چشم می‌خورد. در اسناد رسمی نظام آموزشی ایران نیز اگرچه بر پاسبانی و در عین حال بازسازی سنّت‌ها تأکید می‌شود، اما در عمل نوعی سرگشتگی در توجه متوازن به این دو مشهود است. این پژوهش در پی آن است تا با بازخوانی جایگاه سنّت در هرمنوتیک گادامر، عناصر انتقادی آن را واکاوی کند و به این ترتیب هم دفاعیه‌ای از تعلیم و تربیت بر مبنای هرمنوتیک فلسفی در برابر پداگوژی انتقادی ارائه داده و هم الگویی برای مواجهه با سنّت‌ها در تعلیم و تربیت فراهم آورد. مدّعای اصلی این پژوهش آن است که تلّقی گادامر از سنّت هم‌زمان واجد بیان توصیفی به عنوان مبنای تربیتی و بیان هنجارین به عنوان اصل تربیتی است و بستر تحقق هر دوی آنها «یادگیری از مسیر منفیّت» است. در چنین بستری، «تأثیر و تأثّر آگاهی و تاریخ‌»، «در نظر گرفتن سنّت به عنوان پاسخی برای یک پرسش»، «فاصله‌گیری انتقادی از سنّت» و «کاربست سنّت» مهمترین عناصر انتقادی خواهند بود که هرمنوتیک گادامر را از یک هرمنوتیک محافظه‌کار و سنّت‌گرا متمایز خواهند ساخت.
صفحات :
از صفحه 418 تا 431
  • تعداد رکورد ها : 1420