جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
جستجو در برای عبارت
مرتب سازی بر اساس و به صورت وتعداد نمایش فرارداده در صفحه باشد جستجو
  • تعداد رکورد ها : 109
بررسی انتقادات نیچه بر اخلاق مسیحی
نویسنده:
سهیلا جریده
نوع منبع :
رساله تحصیلی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
6چکیدهنقدهای اخلاقی نیچه، مهمترین بخش فلسفه اوست. او به عنوان فیلسوفی که اخلاق و مباحث آن، یکی از مهمتریندغدغههای او محسوب میشد، به یکی از سر سختترین منتقدین اخلاق مسیحی بدل شد.نیچه را نمیتوان تنها، مخالف اخلاق مسیحی دانست؛ زیرا اونفی کننده هر گونه اخلاقی است که مبتنی بر حس گنهکاری، ترس و حقارت است. از نظر او تنها یک مسیحی وجود داشت که او نیز برصلیب مرد.آنچه امروزه مسیحیت نامیده میشود، تنها آرمانهای زاهدانهای است که کاملاً با حقیقت از دیدگاه مسیح در تضاداست. نیچه مسیحیت را حربهای در دست قوم یهود میداند که به واسطه آن، ارزشهای والا و برتر را نابود کرده واخلاق بندگی را بنیان نهادند.او ناقد اخلاقی است که تحقیر کننده شور، هیجان و غرایز اصلی است؛ پس هدف نیچه ترویج بیاخلاقی نبوده است. اوبا جمله "خدا مرده است" قصد دارد، مهر باطلی بر اخلاق مسیحی بزند و ارزشهای تازه ای را بنیان نهد که ریشه در امورطبیعی و غریزی داشته باشد و نافی زندگی نباشند.پس در عین حال که او ویران کننده اخلاق کنونی است، نوید بخش ارزشهایی است که اکنون در پرتو مسیحیت رنگباختهاند.او قصد دارد بنیان گذار اخلاقی باشد که روایتگر شور، زندگی و روح دیونوسوسی است.کلید واژهها: مسیح، مسیحیت، دیونوسیوس، آپولون، بازگشت جاودان، محبت، گناه، بخشش.
بررسی انتقادی عناصر نسبیت انگارانه در فلسفه نیچه
نویسنده:
امین‌اله ارژنگ
نوع منبع :
رساله تحصیلی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
در فلسفه‌ی نیچه عناصر متعددی می‌توان یافت که کمک شایانی به نسبیت‌انگاری قرن بیستم رسانده‌اند. این رساله کوشیده است که این عناصر را تا حدی طرح کند و به بررسی آنها بپردازد. در این رساله فرض اصلی که بر مبنای آن، عناصر نسبیت‌انگارنه‌ی فلسفه‌ی نیچه مورد بررسی قرار گرفته‌اند، این است کهنیچه نه نسبیت‌انگار و نه مطلق‌انگاربلکه متفکری‌ «دیگر» می‌باشد. فصل یک این پایان‌نامه از دو جهت اهمیت دارد، یکی اینکه تا حدی کلیات مورد نیاز برای بحث را مطرح کرده است و از سوی دیگر شیوه و سبکی که این رساله بر مبنای آن نگاشته شده است را به نمایش می‌گذارد. فصل دو این پایان‌نامه در سه بخش طرح شده است. در بخش اول به « استعاره» پرداخته شده است. در این پرداختن از یک سوبه واسط? معکوس کردن رابطه‌ی «مفهوم» و «استعاره»نشان داده شده است کهچگونه تمایز میان مطلق و نسبی برداشته می‌شود و از سوی دیگر سعی شده است کارکرد استراتژیک «استعاره» در متن نیچه نشان داده شود. در بخش بعدی سعی شده است که نظری? پرسپکتیو نیچه در قیاس با نظریه‌ی معرفت کانت طرح شود. سپس تلاش کرده‌ایم که نشان دهیم پرسپکتیو نظریه‌ای معرفتی نیست، بلکه بیشتر به مثابه یک ابزار، امکان گذر از نوعی حالت وجودی به حالتی «دیگر» را ممکن می‌کند. در بخش سوم این فصل، به اخلاق نیچه‌ای پرداخته شده است و کوشیده شدهتا نشان داده شود که نیچه به طور مطلق و از اساس اخلاق را نقد و نفی می‌کند، نه این که با نوعی مواجهه‌ی اخلاقی موافق و با نوعی مواجهه‌ی اخلاقی مخالف باشد. در این بخش نتیجه گرفته شده است که نیچهبیشتر یک اخلاق ناباور است تا یک طرفدار نسبیت‌انگاری در اخلاق. در فصل سوم کوشیده‌ایم که پروژه‌ی اصلی فلسفه‌ی نیچه- یعنی ممکن کردن تفکر«دیگر»- را مورد بررسی قرار دهیم تا از این رهگذر تمام عناصر موسوم به عناصر نسبیت‌انگارانه درجایگاه و کارکرد اصلی‌شان قرار بگیرند. در فصل آخر ما کوشیده‌ایم تا از یک سو به جمع بندیفصول پیشین بپردازیم و از سوی دیگر پاسخ‌های مشابه به پاسخ این پایان‌نامه در رابطه با نسبیت با مطلق‌انگار بودن تفکر نیچه – از جمله پاسخ ریچارد رورتی- طرح و با پاسخ این رساله مقایسه شود.
تصور خدا در اندیشه فوئر باخ و نیچه؛ بررسی انتقادی
نویسنده:
فریده کوهرنگ بهشتی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
لودویگ فوئرباخ و فردریش نیچه از فیلسوفان آلمانی هستند که در قرن نوزدهم زیسته‌اند. هر دو در دوران جوانی یزدان‌شناسی آموخته و از همان ابتدا دلمشغول مسائل یزدان‌شناسی و در رأس آن، مساله خدا بوده‌اند. آن‌ها خود در ابتدا از معتقدان به‌ مسیحیت بوده‌‌اند اما پس از مدتی از عقیده خود برگشته و به نقد دین، مسیحیت و خدا پرداخته‌اند. در بدو امر به نظر می‌رسد نگاه فوئرباخ و نیچه در مسائل انسان، دین و خدا بسیار به یکدیگر نزدیک است، اما با نگاهی عمیق‌تر درمی‌یابیم که در اساس و اهداف تفاوت‌های مهمی دارند. در باب دین هر دو دین‌گریزند و نه دین‌ستیز، اما در نیچه معنویتی مشاهده می‌شود که در فوئرباخ وجود ندارد. همچنین چون مسیحیت را درنظر گیریم نیچه برخلاف فوئرباخ، یک مسیحی‌ستیز واقعی است که حتی دیگر ادیان را در مقایسه با مسیحیت قابل ستایش می‌داند، در صورتی که فوئرباخ مسیحیت را برترین و کامل‌ترین دین در نظر می‌گیرد. در مورد مساله خدا نیز چنین است. هرچند هر دو می‌کوشند تا با مطرح کردن فرافکنی و خطا به عنوان خاستگاه‌های تصور خدا، ثابت کنند خدایی که افراد بدان قائلند، خدایی آفریده ذهن خود آن‌هاست، اما نیچه برخلاف فوئرباخ به این حد بسنده نمی‌کند و بی‌ارزشی تمام ارزش‌ها، و ایده‌های نوینِ اراده به قدرت و بازارزش‌گذاری ارزش‌ها را مطرح می‌کند. همچنین نیچه برخلاف فوئرباخ به هیچ‌وجه در طلب آن نیست که انسان را جانشین خدا کند و می‌توان گفت فوئرباخ در نظر وی در دسته واپسین انسان‌ها قرار می‌گیرد که نزد وی منفورترینند. همچنین هرچند نیچه خبر مرگ خدا را اعلام می‌کند، اما برخلاف بی‌خدایی فوئرباخ، بی‌خدایی او استعاری است و به هیچ‌وجه الحادی تعصب‌آمیز نیست. حتی از وجهی دیگر احوال بی‌قرار نیچه نشان از آن دارد که خوشحالی او از شنیدن خبر مرگ خدا، نه از روی اندیشه‌های الحادی، بلکه به سبب هموار شدن راه برای ساختن انسانی دیگر، و چه بسا خدایی نوین است.
انسان در تفکر نیچه
نویسنده:
سمیه ملکی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
تلقی هر متفکری از انسان در مجموعه ی فلسفه ی او نقش اساسی دارد؛ معنای انسان و مراتب انسان ها در کل فلسفه ی نیچه جایگاهی محوری دارد؛ از آنجا که بنا بر نظر بسیاری از صاحبنظران، جهان کنونی جهان نیچه ای است به این معنا که همه ی ارزش-های گذشته در جهان امروز بی ارزش شده است و به نظر نیچه این انسان ها هستند که ارزش ها را بی ارزش کرده‌اند و به همین جهت " نیست انگار" نامیده می شوند؛ بررسی و مطالعه ی نظر نیچه در مورد انسان و توجه به تقسیم بندی او در مورد انسان ها به " انسانی بسیار انسانی" ، " انسان واپسین" ،"انسان برتر" و بطورکلی ویژگی نیست انگاری جهان که مربوط به دوران معاصرِ نیچه و حتی دوره ی خود ماست، می تواند به خودآگاهی ما و آگاهی ما نسبت به وضعیت تاریخی که در آن به سر می بریم یاری رساند. نیچه انسان را به دقت مورد بررسی قرار می دهد و تقریباً می توان گفت که او در تمام آثارش در پی دستیابی به این هدف است؛ او تشخیص داده بود که تفکر سنتی دینی و مابعدالطبیعی از اعتبار افتاده و خلأیی بر جای گذاشته است که علم جدید قادر به پر کردن آن نیست و به منظور رسیدن به حیات انسان اصیل که به عقیده ی او با خطر جدی روبرو بود، باید برای دیدگاه های دینی و فلسفی گذشته جانشینی پیدا کرد؛ برای این منظور، او به هنر یونانیان باستان روی آورد و به این عقیده رسید که کلید شکوفایی مجدد انسان، که از دلداری های دینی و اطمینان عقلی و عملی محروم شده است را باید در هنر جستجو کرد و این امر را به خوبی در نخستین اثرش، زایش تراژدی، نشان می دهد. نیچه، اندیشمندی است که دغدغه اش تقدیر انسان در دنیای معاصر است و در چنین گفت زرتشت این هدف را به صورت محوری و اساسی مورد بررسی قرار می دهد؛ او معتقد است که انسان معاصر به دلایلی، که مورد بررسی قرار -خواهیم داد، از جمله مرگ خدا ، دچار نیست انگاری شده است؛ مراد نیچه از " مرگ خدا " افول و نهایتاً مرگ اخلاقو دیدگاه مسیحی نسبت به زندگی و جهان است؛ او معتقد است که این جنایت عظیم ( یعنی کشتن خدا ) به دست آدمیان صورت گرفته و این در حالیست که خبرش هنوز به آنان نرسیده است. در فصول یک تا سوم مباحثی که در بالا بدان ها اشاره شد را بررسی خواهیم نمود. یکی از دلایلی که مسئله ی انسان را در نظر نیچه اساسی و بنیادی می کند می تواند این باشد که نیچه از انسان معاصرش و در واقع از انسانیت موجود در زمان خود ناراضی بود و در پی ظهور گونه‌ای جدید از انسان بود که فراتر از گونه های انسانی موجود در فلسفه اش از جمله " انسان های واپسین " و " انسان های برتر " باشد. انسان واپسین، انسانِ خنثایی است که نه می تواند در برابر ارزش های کهن ایستادگی کند و نه بگوید و نه می تواند به آن ها آری بگوید و آن ها را بپذیرد و این درحالیست که انسان برتر قدرت نه گویی دارد اما قدرت آری گویی ندارد و در واقع جنبه ی ایجابی اش ضعیف است؛ این مباحث بطور مشروح در فصل چهارم تحت عنوان " انواع نمادهای انسانی در تفکر نیچه " مطرح می شود و در فصل پنجم با عنوان " ابرانسان در تفکر نیچه " خواهیم دید که ابرانسان برخلاف نمادهای دیگر انسانی هم جنبه ی نه گویی و تخریبی قوی و سهمناک و هم جنبه ی آری گویی پرنشاط و مقتدرانه دارد.نیچه می خواهد با تمام وجود به هستی آری بگوییم و زندگی را با تمام رنج ها و شادی هایش به آغوش بکشیم و پذیرا شویم. به گمان او ابرانسان است که می تواند این زندگی جاودانه را تجربه کند و به شادی ابدی برسد. بشری که اراده ی معطوف به قدرت و بازگشت جاودان را توأمان می خواهد.
نسبت بین اندیشه های مارتین هایدگر و تامس کوهن در خصوص علم تجربی و روش آن
نویسنده:
حسین نوروزی فرد
نوع منبع :
رساله تحصیلی , کتابخانه عمومی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
هسته‌ی پایان نامه‌ی حاضر بررسی دیدگاه هایدگر و کوهن در خصوص علم تجربی و سپس بیان وجوه قرابت و غرابت آنهاست. هایدگر و کوهن دو متفکر هستند که دیدگاه‌های ویژه‌ای در مورد علم ابراز می‌کنند. هایدگر از نقطه نظری هرمنوتیکی به نقد تز بی پیش فرض بودن تجربه پرداخت. او الگوی رایج در مورد فهم و تعریف علم را نشأت گرفته از دیدگاهی مدرن که مبتنی بر تفکیک ابژه از سابژه و تحلیل مته‌متیکال از جهان است، می دانست. در هایدگر متقدم هستی شناسی بنیادین بر هر علمی مقدم است و علم فهم فرادستی موجودات است، که با گشت از فهم عملی به نظری (تماتیزه کردن) حاصل می‌گردد.اما در هایدگر متأخر بر فهم تاریخی تأکید می‌شود و علم به جای پژوهش، پدیداری مدرن شناخته می‌شود که به دنبال "تصویر کردن جهان"است. علم مته‌متیکال درگیری عملی با موجودات را شدت می‌بخشد و علم با تکنولوژی خویشاوندی پیدا می‌کند.کوهن با دیدگاهی تاریخی طرح خویش را دنبال می‌کند. او پارادایم را ملاک علمیت می‌داند. پارادایم یک کل مشتمل بر مفروضات نظری، روشها و رهنمونهاست که علم عادی را شکل می‌دهد. اعوجاج شکل گرفته در هر علم عادی، اگر با اکتشاف پایان نیافت به بحران می‌انجامد. در دوران بحران پارادایم در کانون اتهامات قرار می‌گیرد و در صورت ادامه،‌ با انقلاب علمی جای خود را به پارادایم جدید می‌دهد. قیاس ناپذیری پارادایم ها و تکّون اجتماعی علم رهاورد این رهیافت است. در بخش آخر به تطبیق دیدگاه‌های این دو متفکر می‌پردازیم. در تحقیق، بین فهم تاریخی و انسانی از علم که در هر دو موجود است، و همچنین بین طرح افکنش و پارادایم، و علم عادی و هنجارمندسازی قرابتی قابل توجه یافتیم. اما در مورد نقش فلسفه در علم و نقد علم و دیدگاه‌های کل گرایانه، واقع گرایانه و نسبی گرایانه تفاوت‌های زیادی دیده شد.در نهایت پرسش‌هایی در مورد ابهامات و اشکالات موجود در مورد مفاهیمی مثل انقلاب، ابزارگرایی، مته‌متیکال و... مطرح و مختصری در مورد ارتباط بین علوم انسانی و علوم تجربی یا فیزیک و متافیزیک با نگاهی سنجشی به این دو فیلسوف خواهیم داشت.کلیدواژه‌ها: هستی‌شناسی بنیادین، طرح‌افکنش، هرمنوتیک، پارادایم، قیاس‌ناپذیری، جامعه علمی?
بررسی رابطه میان سکنی گزیدن و فراخواندن از نظر هیدگر
نویسنده:
محمدجواد صافیان، ناصر مومنی
نوع منبع :
مقاله , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
تهران: دانشگاه علامه طباطبایی,
چکیده :
در تفکر جدید، آدمی به فاعل شناسا تبدیل شده است و جهان به امتداد صرف و متعلق شناسایی. حاصل این تفکر، جدایی بین عالم و آدم و بیگانگی آدمی از جهان است. تلاش هیدگر آن است که بار دیگر بین جهان و انسان قرابتی را که تا پیش از دوره جدید وجود داشته است، احیا کند، چرا که از جمله مهمترین ویژگی های دوره جدید، سوبژکتیویسم (اصالت فاعل شناسا) است که خود باعث شده تا این بیگانگی معنایی مضاعف پیدا کند. لذا وی به ویژه در دوره متاخر تفکر خویش می کوشد تا با تامل در معانی حقیقت، سکنی گزیدن، ساحت قدس، زبان و عالم بر این دوگانگی غلبه کند. عالم در نظر او واجد چهار وجه است: فانیان (انسانها)؛ قدسیان؛ آسمان؛ زمین. آدمی با فراخوانده شدن از سوی هستی در زمین، زیر آسمان و در قرب ساحت قدس سکنی می گزیند.
صفحات :
از صفحه 55 تا 68
بررسی تطبیقی اراده امر والا، امر قدسی و تجربه دینی نزد اتو و شوپنهاور
نویسنده:
هوشیار قادری
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
پس از رواج افکار کانت در نقد عقل محض، این اندیشه که از راه عقل نظری نمیتوان دربارهی بود و نبود خداوند، و اسماء و صفات او سخن گفت، مقبولیت عام یافت و راهی که کانت با توسل به عقل عملی، موسوم به برهان اخلاقی، برای اذعان به واقعیت خداوند گشود، نتوانست جایگزین براهین سنتی منزوی شده در ادای وظیفه‌ی اثبات وجود خدا گردد. در این بحرانِ شکگرایی به حقایقِ ماورالطبیعی و نیز به عنوان واکنشی در قبال تحویل دین به اخلاق، اندیشمندانی برآن شدند تا راهی دیگر برای بشر به سوی خداوند بگشایند و آن تجربهی دینی بود.برخی از فیلسوفان مانند «شلایر ماخر» و به ویژه «رودلف اتو» در تبیین و توضیح تجربه دینی سعی بسیار نمودند تا بتوانند این احساس ناب را در مواجهه با امر قدسی یا امر والا با رویکردی پدیدار شناسانه بیان کنند. اما این تجربه که از نظر اتو مجموعهای پیچیده از احساسات است، هیچ‌گاه به صورتی واضح و روشن که درخور ساختار و نظامی فلسفی-مفهومی باشد، درنیامد. از این رو همواره از سوی منتقدان با انتقادات جدی روبرو شد. از جمله این انتقادات میتوان به این مشکل اشاره کرد؛ اگر این احساس و تجربه بیان ناپذیر است و اگر تجربه چنان بنیادین است که از حد تمایزات معرفتی فراتر میرود، فهم این امر دشوار است که فرد چگونه از دل احساسات غیر معرفتی، مدعیات صدق و کذب برداری را که در الهیات و فلسفهی دینی یافت میشوند، به دست میآورد؟ پس حقایق دینی چگونه از آن نتیجه میشوند؟ و نیز اشکالاتی دیگر از این قبیل؛ که فرایند حصول این سنخ تجارب چگونه است، و در حوزهی معرفت شناختی چگونه به آن میشود پرداخت؟ این اشکالات و انتقادها ناظر به ماهیت این تجربه وجود دارد.این پژوهش تلاشی است برای توضیح و تبیین هر چه بیشتر تجربه دینی مدّ نظر اتو در پیوند با اندیشه شوپنهاور، آن گونه که وی در زیباییشناسی و نبوغ هنری، شهود و نظارگی امر والا را در امحای ارادهی فردی و خلاصی از عینک «اصل علت کافی » لحاظ می کند؛ تا ضمن بسط و روشنسازی بیش از پیش تجربه دینی این احساس را هر چه بیشتر در ساحت مفاهیم فلسفی قرار دهد.ما در این رساله سعی داریم تا ماهیت تجربه دینی را به صورتی پدیدارشناسانه ، یعنی همان گونه که نزد پیروان آن ادیان درک میشود، و آنگونه که رودلف اتو ویژگیها و عناصر موجود در آن را معرفی میکند، بررسی کنیم و پی بگیریم تا در مقایسه با «تجربهی امر والا»، نزد شوپنهاور، ریشههای این تجربه را به صورتی معرفت شناختی، آشکار نماییم و بدین وسیله چگونگی فرایند انگیزش و ایجاد این سنخ تجربهها را مشخص کرده و با این مقایسه، تا اندازهای کیفیتِ روندِ تشکیل، و فرایندِ تحصیلِ این نوع تجارب رازآلود عرفانی را، که راهی نو به سوی اثبات امر متعالی و قدسی است، در حوزهی معرفت شناسی، نشان دهیم.
تفسیر شوپنهاور بر اصل جهت کافی
نویسنده:
عبدالله امینی ، محمد جواد صافیان
نوع منبع :
مقاله , کتابخانه عمومی
منابع دیجیتالی :
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
اصل جهت کافی یکی از اصول بسیار مهم فلسفی است. آرتور شوپنهاور فیلسوف مشهور آلمانی، بر این اصل بسیار تأکید کرد و آن را مدخلی برای ورود به نظام فلسفی خویش قرار داد. وی بر آن است تا حدود و شرایط اطلاق این اصل را به نحو دقیق مشخص کند و از کاربرد ناروای آن در ساحت ماورای واقعیت پدیداری بپرهیزد. این اصل در نظام فلسفی وی حاکم بر روابط و نسب میان پدیدارها و اعیان است. به علاوه، اصل مذکور در نظام فلسفی وی مساوی با اصل علیت نیست، بلکه گسترده‌تر از آن است؛ زیرا اصل علیت تنها صورتی از صورت‌های چهارگانة اصل جهت کافی است. در این نوشتار سعی بر این است که مفاد، کارکرد، حوزه اطلاق و اهمیت این اصل را در فلسفة شوپنهاور نشان دهیم.
صفحات :
از صفحه 55 تا 72
بررسی دیدگاه برخی از اندیشمندان معاصر ایرانی درباره ماهیت تکنولوژی از منظر حکمت متعالیه ، مطالعه موردی : مرتضی آوینی ، محمد مدددپور ، رضا داوری و عبدالکریم سروش
نویسنده:
ولی اله عموآقایی
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
دانشگاه اصفهان,
چکیده :
چکیده به تکنولوژی می توان با دو رویکرد متفاوت نظر کرد. می توان آن را ابزاری خنثی دید که بسته به قصدی که شخص استفاده کننده از آن دارد، می تواند در جهت خیر یا شر مورد استفاده قرار گیرد. اما در رویکرد دیگر، تکنولوژی نه یک ابزار صرف، که اساسا تکنولوژی را نوعی نگاه خاص به جهان و هستی دانست، نگاهی که در آن انسان به همه چیز به مثابه «منبع ذخیره انرژی» نظر می افکند. می توان رویکرد اول را تحت عنوان کلی «رهیافت جامعه شناسانه و روان شناسانه» و رویکرد دوم را «رهیافت فلسفی» نام گذاری کرد. تفاوت این دو رهیافت در نقطه نظرات خاصی که پیرامون برخی از موضوعات دارند ، بهتر نشان داده می شود. موضوعاتی همچون؛ نسبت تاریخ با انسان و اعمال و تفکراتش، چگونگی تبیین حوادث تاریخی، نسبت علم و رفتار انسان با پیش فرض ها و ارزش های حاکم در هر دوره ی تاریخی و نیز نسبت انسان با عالم و مبدا عالم. این بحث برای جوامعی همچون جامعه ایران، که خواهان رسیدن به «توسعه ی تکنولوژیک»می باشند، لازم و ضروری است زیرا با توجه به چنین تبیینی می توانیم تصمیم بگیریم که؛ آیا اساسا تلاش برای تکنولوژیک شدنِ جامعه ی ایرانی، کاری مفید ولازم است یا کاری غلط و مضر، که در حالت اول باید تمهیدی برای لوازم و شرایط «توسعه ی تکنولوژیک» اندیشید که بی شک، فهم این لوازم نیز از خلال چنین بحث و چالش هایی میسر می گردد. برخی از متفکران ایرانی مانندرضا داوری، محمد مددپور، سید مرتضی آوینی و عبدالکریم سروش نیز در این باب تاملاتی داشته اند. سه اندیشمند اولی را می توان جزو مدافعان رهیافت فلسفی دانست و چهارمی را از جمله مدافعان رهیافت جامعه شناسانه و روان شناسانه. تبیین های انجام گرفته توسط هر کدام از این اندیشمندان اگرچه می تواند بخشی از راه حل را نشان دهد اما بر هر کدام نیز نقدهایی وارد است که می تواند در تبیین راه توسعه مفید واقع گردد. در این میان، توجه به داشته ها و سنت های فکری جامعه مان می تواند ما را در این راه مددرسان باشد. بخش مهمی از داشته های حکمی و فلسفی جامعه ی ما نیز در آراء صدرا و حکمت متعالیه آمده است. در این مسیر، تشریح نگاه عرفانی و فلسفی صدرا به انسان و عالَم و نسبت انسان با عالَم می تواند بخشی از راه حل مذکور باشد. اما تنها با اهتمام جدی متفکران و هنرمندان در باب مسئله ی «چیستی تکنولوژی» و نیز تبیین «شرایط تکنولوژیک شدن» توسط ایشان است که می توان امید داشت که شاهد نمایان شدن راه حلی در برابر مسئله ی «چرایی و چگونگی توسعه ی تکنولوژیک» باشیم که این امر تنها از طریق تلاشِ پیگیرِ اندیشمندان در نقد و تبیین نظرات یکدیگر و نیز با جلوگیری از به فراموشی سپرده شدن حلقه های تاریخی این بحث است که حاصل می شود. کلید واژه ها : حکمت متعالیه ، تکنولوژی ، جهان بینی ، رضا داوری اردکانی ، عبدالکریم سروش ، محمد مددپور، مرتضی آوینی
نقش پیش فرض در فهم متن از دیدگاه علامه طباطبایی و گادامر
نویسنده:
سهیلا آبیار
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
دانشگاه اصفهان,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
چکیده نقش و دخالت پیش داوری ، انتظارات و ذهنیت مؤلف در فهم متن ؛ از جمله ارکان هرمنوتیک فلسفی است . قرن بیستم شاهد ظهور چهره ای برجسته بود که با ارائه نظریه خاص خود در مورد « مقوله فهم » ، به تبیین هرمنوتیک فلسفی پرداخت. گادامر به عنوان پیشتاز این نحله ، معتقد است که هیچ فهمی بدون پیش داوری صورت نمی گیرد. همواره انتظارات ، علایق و پیش داوری های مفسر در فهم متن دخیل اند ؛ در نتیجه در تفکر وی دستیابی به معنایی نهایی وجود ندارد.آنچه می توان در مورد آن سخن گفت وجود فهم های متکثر و مختلف است نه فهمی برتر و نهایی. علامه طباطبایی ، فیلسوف و مفسر برجسته مسلمان اگر چه در خصوص میزان دخالت پیش داوری ها و پیش دانسته ها در تفسیر ، به صراحت اظهار نظر ننموده است ولی بر اساس نتایج حاصله در این تحقیق ، نوعی از پیش دانسته ها و پیش فرض ها ( از جمله پیش فرض های قرآنی و عقلانی ) را در تفسیر لازم دانسته و از آن استفاده کرده است. آنچه در این پژوهش مد نظر است ، بررسی و نقد آراءگادامر و علامه طباطبایی در خصوص میزان دخالت پیش داوری ها در فهم متن می باشد ، و همچنین تبیین نسبت بین تفسیر به رأی و پیش داوری نیز ، از جمله مسائلی است که در این پژوهش مورد بررسی قرار می گیرد. واژگان کلیدی: متن ، تفسیر ، هرمنوتیک ،پیش فرض ،گادامر ، تفسیر به رأی.
  • تعداد رکورد ها : 109