آثار مرتبط با شخصیت ها | کتابخانه مجازی الفبا

آثار مرتبط با شخصیت ها | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
مرتب سازی بر اساس و به صورت وتعداد نمایش فرارداده در صفحه باشد جستجو
بررسی تطبیقی رئیس مدینه فاضله از دیدگاه افلاطون و سهروردی
نویسنده:
بشارت شریفی
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
چکیده :
اندیشه حکومتی آرمانی که عدالت و سعادت را برای شهروندان خود به ارمغان آورد و در آن حکومت اثری از ظلم نباشد، از دیرباز دغدغه فکری بسیاری از فیلسوفان بوده است. جامعه‌ای که چنین حکومتی داشته باشد، عموماً آرمانشهر خوانده می‌شود. بی‌گمان، کیستیِ حاکم آرمانشهر مسأله اصلی یا دست‌کم یکی از مسأله‌های اصلی در چنین حکومتی است. در این پایان‌نامه پژوهشگر می‌کوشد همین مسأله (حاکم آرمانشهر) را از دیدگاه دو فیلسوف یعنی افلاطون و سهروردی واکاود.افلاطون معتقد است که تنها فیلسوف باید حاکم باشد، و یا حاکم به تحصیل عمیق فلسفه و حکمت بپردازد؛ یعنی دانایی (اعم از علم به حقایق و آراستگی به فضایل) و قدرت در یک نفر جمع باشد، در غیر این صورت آرمانشهر تحقق نخواهد یافت. دانایی، بنیاد برقراری عدالت در نفس و جامعه‌ است، و عدالتِ نفس و جامعه موجب سعادت هر دوی آنهاست. سهروردی نیز بر این باور است که حکیم، حاکم باطنی عالم است و همو شایسته فرمانروایی سیاسی. حکیم دانایی اصیل خود را از راه ریاضات نفسانی به دست می‌آورد؛ به دیگر سخن، نفس در اثر ریاضات به مرحله‌ای می‌رسد که آمادگی اشراق از انوار الهی را پیدا می‌کند و بدین سان به حقایق امور آشنا می‌گردد.بنابراین هر دو فیلسوف در این نکته متفقند که حاکم آرمانشهر باید فردی باشد که دانایی و قدرت را توأمان با هم داشته باشد، وگرنه آرمانشهر تحقق نخواهد یافت. نتیجه حاکمیت فیلسوف یا حکیم از دید هر دو متفکر سعادت جامعه است.
گزارشی انتقادی از ترجمه فارسی دو فصل کِندی و فارابی در تاریخ فلسفه اسلامی نصر- لیمن
نویسنده:
مجید صدرمجلس
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
کتاب تاریخ فلسفه اسلامی حدود یک ربع قرن پیش از این، با ویرایش دو چهره سرشناس در زمینه فلسفه اسلامی یعنی سید حسین نصر و اولیور لیمن، از سوی انتشارات راتلج (Routledge) منتشر شد. جمعی از پژوهشگران در نگارش اثر به زبان انگلیسی دخیل بوده‌‌اند؛ در ترجمه فارسی اثر نیز پژوهشگران و استادانی حضور داشته و همه اثر در پنج جلد از سوی انتشارات حکمت طی سال­های ۱۳۸۳ تا ۱۳۸۸ به چاپ رسیده است. موضوع این نوشته بررسی موردی ترجمه فارسی دو فصل از جلد نخست است؛ منظور فصل­‌های یازدهم و دوازدهم است که به ترتیب به گزارش فیلسوف عرب یعنی کِندی و ابونصر فارابی می‌پردازند. مترجم فارسی هر دو فصل نامبرده استاد فلسفه، روح‌الله عالمی است. در این بررسی پس از بیان مسأله و معرفی اثر (اعم از اصل انگلیسی و ترجمه فارسی)، روی ترجمه فارسی دو فصل کِندی و فارابی، متمرکز شده و کوشیده‌­ایم موارد گوناگونی از ایراد­های ویرایشی و محتوائی آن­ها را گزارش کنیم. در ادامه به تحلیل و نتیجه‌گیری پرداخته‌ایم. به طور کوتاه می‌­توان گفت، مترجم در ترجمه فارسی دچار برخی سهوهای جدّی شده است. سهوهایی که البته می‌­توانست بسی کمتر باشد. ریشه‌های امر بیشتر عبارتند از دقت نکردن در معانی برخی اصطلاحات یا عبارت­ها، عدم تخصص در موضوع بحث و مراجعه نکردن به متون اصلی مربوطه (در اینجا متون خود کِندی و فارابی)، بهره نگرفتن ناشر از ویرایش علمی برای بررسی صوری و محتوائی ترجمه فارسی جلد نخست. نشر چنین آثاری با کیفیت محتوائی مخدوش، نشان می‌دهد که کار فکری و فرهنگی چه بسا از سوی خود ما که بدین امور می‌پردازیم، کم­ارزش گرفته می‌شود! و سپس همین آفت فکری، به سطح جامعه نیز سرایت می­‌‌یابد. امیدواریم نوشته‌­هائی از این دست که به بررسی انتقادی پرداخته است، جدّی گرفته شده و برخی از کسانی را که مستقیم یا غیرمستقیم عهده‌­دار فعالیت­‌های فکری - فرهنگی‌اند، بکار آید. باشد که از این راه و مانند آن، شأن و وضع تألیف و ترجمه متون فلسفی نسبت به وضع کنونی، اندکی بهبود یابد.
صفحات :
از صفحه 715 تا 741
فهم در نزد گادامر
نویسنده:
پدیدآور: حمیده نیک‌فال ؛ استاد راهنما: علیرضا آزادی ؛ استاد مشاور: سیدمجید صدرمجلس
نوع منبع :
رساله تحصیلی
چکیده :
این رساله به توصیف فهم در نزد گادامر می‌پردازد.اهمّ تلاش ما در این رساله بررسی افکار و اندیشه های 4 فیلسوف آلمانی است که در پیشرفت وگسترش هرمنوتیک نقش به سزایی داشتند.درفصل اول رساله به بررسی هرمنوتیک معرفت شناختی و دیدگاه فیلسوفان پیش از گادامر و جایگاه فهم در نزد آنان پرداخته شده است.در فصل دوم رساله به هرمنوتیک هستی شناسی ومشهورترین طرفدار آن،هایدگر و نیز بررسی هرمنوتیک فلسفی گادامر که به توصیف فهم می پردازد پرداخته شده است.در بررسی دیدگاه گادامر در مورد فهم می بینیم که،گادامر فهم را اساسی‌ترین فعل انسان دانسته و هدف خود را پدیدارشناسی و هستی‌شناسی فهم و توصیف آنچه که در هر فهمی روی می‌دهد،‌اعلام می‌کند.او فهم را واقعه‌ای می‌داند که ورای خواست و اراده ما برای ما رخ می‌دهد.از نظر او فهم، واقعه‌ای دیالکتیکی،‌تاریخی و زبانی است که حاصل تعامل،‌گفتگو و در نهایت امتزاج افق گذشته با حال است.فهم با عواملی همچون سنت،‌ افق،‌ زبان،‌ زمان،‌ تاریخ،‌ پیش‌داوری،‌ دور هرمنوتیکی،‌ کاربرد و غیره ارتباطی تنگاتنگ و جدا نشدنی دارد. بنابراین،تمام این عوامل باید در یک کل واحد و مرتبط با یکدیگر مورد بررسی قرار گیرند. برخلاف عصر روشنگری که پیش داوری را مانعی برای فهم در نظر می گرفته است،گادامر آشکار می کند که به چه صورتی پیش داوری لازمه و شرط تحقق فهم است.او به احیای مفاهیمی مانند پیش داوری و سنت بر حسب نقشی که در فهم بازی می کنند پرداخته است.
فارابی و پارادوکس منون در رسالۀ الجمع بین رأیی الحکیمین
نویسنده:
مجید صدرمجلس
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
افلاطون در محاورۀ منون مسألۀ معرفت شناختی «امکان تحقیق» یا تعلیم و تعلّم را مطرح می­کند که نزد اهل فن به پارادوکس منون یا تحقیق مشهور است. طبق این پارادوکس، ما آدمیان یا چیزی را می­شناسیم یا نمی­شناسیم؛ لیکن در هر دو صورت، امکان تحقیق و پژوهش منتفی است. افلاطون در محاورۀ نامبرده، معضل را با قول به نظریۀ «معرفت، یادآوری است» می­خواهد حلّ کند. ارسطو نیز با پارادوکس منون روبرو بوده و کوشیده است در کتاب تحلیلات ثانی (برهان) آن را از راه تفکیک میان شناخت به نحو کلّی و شناخت به نحو جزئی، حلّ نماید. فارابی از جمله در کتاب الجمع بین رأیی الحکیمین به پارادوکس منون پرداخته و سعی کرده است به رفع اختلاف میان دیدگاه­های افلاطون و ارسطو بپردازد. نوشتۀ حاضر ضمن توضیح پارادوکس تحقیق، می­کوشد تا هم تلّقی فارابی از راه حلّ­های افلاطون و ارسطو را تبیین نماید و هم چگونگی جمع میان آراء آن دو را نزد خود فارابی، بررسی و تحلیل کند. نتیجه­گیری­ اجمالی ما چنین است که فارابی با تکیه بر جوهرۀ نظریۀ یادآوری (= معرفت)، تفسیر پرسش و پاسخهای سقراط در محاورۀ فایدون به عنوان استشهاد افلاطون بر مسألۀ خودش و بی­توجهّی افلاطون به دلایل بقای نفس (و وجود قبلی آن)، توانسته است به جمع میان آراء افلاطون و ارسطو در خصوص پارادوکس منون دست یازد.
صفحات :
از صفحه 83 تا 98
مقایسه مفهوم اراده در دکارت و اسپینوزا
نویسنده:
سوسن اکبرپور استاد راهنما: مصطفی شهرآیینی استاد مشاور: سیدمجید صدرمجلس
نوع منبع :
رساله تحصیلی , کتابخانه عمومی , مطالعه تطبیقی
چکیده :
هدف ما در این پایان‌نامه مقایسه مفهوم اراده از نظر دکارت و اسپینوزا می‌باشد. در این پایان‌نامه سعی خواهیم کرد ابتدا با تحلیل آراء دکارت و اسپینوزا در باب اراده، جایگاه آن را از نظر این دو فیلسوف نشان دهیم و سپس می‌کوشیم تا شباهت‌ها و تفاوت‌های موجود در دیدگاه‌های این دو فیلسوف را درباره پرسش «اراده چیست» روشن نماییم. از نظر دکارت ما دو نوع اندیشه داریم: فاهمه و اراده. قلمرو فاهمه محدود به اشیاست اما اراده به حدی محدود نمی‌شود. هنجارهای الهی و وقوع خطا و اشتباه نیز ناشی از اراده من خواهد بود. در دکارت اراده حتی بر عقل برتری دارد. اما مفهوم اراده که در نزد دکارت اختصاص به خدا و بشر دارد در اسپینوزا گسترش یافته و به اشیا نیز اطلاق می‌گردد. برای اسپینوزا تنها یک جوهر وجود دارد. وی دو صفت فکر و امتداد را به آن نسبت می‌دهد. خدا هر چیزی و همه چیزهاست و نامتناهی است و نمی‌توان همه آنها را شناخت. خدا را تنها از طریق دو صفت اندیشه و بّعد می‌توان شناخت. تمام اجسام، موجودات، افکار، احساسات همه صفات و تجلیات خداست. در این پژوهش سعی بر آن است که با مقایسه دو فیلسوف عقل‌گرا ـ رنه دکارت و باروخ اسپینوزا ـ به درکی از معنای اراده و جایگاه آن در اندیشه این دو فیلسوف نائل شویم و در خلال این مقایسه به بررسی تفاوت‌ها و تشابهات اندیشه‌های آن‌ها خواهیم پرداخت.
بررسی تطبیقی مسأله شر از دیدگاه ابن‌عربی و ملاصدرا
نویسنده:
مجتبی صادقی
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
منابع دیجیتالی :
وضعیت نشر :
ایرانداک,
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
مطابق آموزه «وحدت وجودِ» ابن‌عربی، درعالم شری نیست و همه چیز زیباست؛ زیرا هستیتجلیِ زیبایِ مطلق (حق تعالی) است. ابن‌عربی آفرینش را مطابق حدیث «عشق» توصیف کرده که در این وصف، خداوندِ عاشق با تجلیاتِ ذاتی و اسمائی، خویشتن را به ظهور می‌رساند. اعیان ثابته (صور معقولات کلیه) علت صدور کثرات‌اند، مطابق این دیدگاه همه چیز زیباست و خلق در عین وحدت با حق قرار دارد و حق عین خلق است و جدای از خویشتن نیست تا متصف به شرور شود. ملاصدرا در مسأله شر تا حد زیادی متأثر از آرا و عقاید عرفانی ابن‌عربی است، اما در صدد ارائه فلسفی مکتب محیی‌الدین می‌باشد. وی مانند ابن‌عربی به عدمی بودن شرور تأکید داشته و تنها وجود را خیر تلقی می‌کند و حق تعالی را خیرمحض. پس هر دو حکیم شر را عدمی معرفی کرده‌اند. امر عدمی دیگر به جاعل یا خالق نیاز ندارد ازین رو؛ شبه «ثنویت» رد می‌شود. ملاصدرا نظام هستی را بهترین نظام و «احسن» دانسته و با دو رویکرد «پسینی» و «پیشینی» به اثبات آن نائل می‌آید. ابن‌عربی نیز بر احسن بودن عالم معتقد است اما دلیل عقلی ارائه نداده؛‌ زیرا اهل عرفان اولاً: مقام عقل را در برابر کشف و شهود ناچیز می‌دانند، در ثانی: قاعده علیت و اصل تشکیک وجود را قبول ندارند و از بحث «تجلی» و «ظهور» به جای «علت» و «معلول» بهره می‌گیرند. از نظر ایشان‌ محال است کسی عارف باشد و به احسن بودن نظام هستی اعتقاد نداشته باشد؛ چون عالم تجلی حق تعالی است و حق تعالی در غایت حسن و جمال است. ابن‌عربی و ملاصدرا علم و معرفت به خویشتن را اساس «خداشناسی» معرفی کرده‌اند و در مقابل جهل را زشت-ترین شرور، و دوزخ را به دوری از ذات خدایی خویش معنا کرده‌اند که درک این دوری و اسارت سبب عذاب می‌شود. هر دو متفکر شرور را نسبی، عدمی، بالعرض و لازم? عالم ماده و طبیعت دانسته‌اند و صدرا این شرور قلیل را، در مقابل خیرات کثیر،ناچیز و قابل اغماض معرفی می‌کند.
نظریه فضیلت در افلاطون و آموزه تکلیف در کانت
نویسنده:
زهرا صالحی
نوع منبع :
رساله تحصیلی
وضعیت نشر :
ایرانداک,
کلیدواژه‌های اصلی :
چکیده :
این پایان‌نامه کوششی در جهت تبیین اخلاق فضیلت‌مدار افلاطون و اخلاق تکلیف‌مدار کانت و تطبیق آنها باهم است. اگر به سیر تاریخ نگاه کنیم، مسأل? اخلاق یکی از مهمترین مسائل مورد توجه همگان بوده است. اخلاق با معنای زندگی پیوسته است. بحث اخلاق به قدمت تاریخ بشراست. اگر بخواهیم بحث اخلاق را درافلاطون پی بگیریم، اخلاق نزد او در جستجوی تعریف سعادت و نیکبختی و ارائ? روش نیل بدان است، به این معنی که در جهت حصول بالاترین خیرانسان هدایت شده است. نیکبختی و سعادت باید با پیروی از فضیلت بدست ‌آید، که حتی الامکان به معنای شبیه شدن انسان به خداست. خود فضیلت نسبت به سعادت امرخارجی نیست، بلکه متمم و مکمل آن است. فقط انسانی سعادتمند است که حقیقتاً با فضیلت باشد. افلاطون فضیلت را با معرفت یکی می‌گیرد و معتقداست که حصول فضیلت، با تحقیق و تحقق یعنی معرفت به حقایق و تخلق به آنها ممکن است. نیل به سعادت حقیقی برای انسان ممکن نخواهد بود، مگر درصورتی که با اعتقاد به بقای روح در رفتار خود، عدل و حکمت را نصب العین قرار دهد و ازاین راه اجر وپاداش دنیوی را برای خود تأمین کند.کانت که معروفترین فیلسوف در حوز? اخلاق است، می‌خواست اخلاق نابی را پی‌ریزی کند که به طورکلی فاقد هرآنچه تجربی است، باشد و به انسان‌شناسی وابسته باشد. درفلسف? کانت انسان غایت و هدف است و به هیچ عنوان وسیله و ابزار نیست. انسانیت انسان هدف اخلاق کانت است. مفهوم فضیلت نزد کانت همراه تکلیف است. از نظر او بدون درک صحیح مفهوم تکلیف، مفهوم فضیلت شناخته نمی‌شود. در فلسف? کانت اساس انگیزه و رفتار انسانی، تکلیف است نه سعادت. مفهوم وظیفه و تکلیف عبارت است از مفهوم یک گزینش آزاد و اجباری که انسان آزادانه خودش را از درون بدان مجبور می‌کند. از نظر کانت عملی اخلاقی است یا انسان زمانی آزاد است که اراد? او کاری را انجام دهد که صرفاً بخاطر ادای وظیفه و تکلیف باشد، بدون هیچ چشم داشت دیگری. اراده یعنی انجام عمل براساس تکلیف.
جرقۀ هیوم در رؤیاهای کانت
نویسنده:
علی حسن‌زاده ، محمدرضا عبدالله نژاد ، مجید صدرمجلس
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
تعبیر رؤیاهای یک روح‌بین ازطریقِ رؤیاهای متافیزیک یکی از آثار مهم دورۀ، به‌اصطلاح، «پیشاانتقادی» ایمانوئل کانت است که در سال 1766، یعنی پانزده سال قبل از انتشار نقد عقل محض، منتشر شد. کانت در این جستار دعاوی امانوئل سوئدنبورگ، عالم و عارف سوئدی، را دربارۀ دسترسی به یک جهان فرامحسوس متعالی بررسی و نقد می‌کند. مسئلۀ مقالۀ حاضر این است که آیا کانت در نقد دعاوی سوئدنبورگ تأثیری از هیوم پذیرفته است؟ اگر چنین است، این تأثیر در کدام یک از مفاهیم اساسی رؤیاها به بیان درآمده است؟ در مقالۀ حاضر، برای بررسی اثرپذیری کانت از هیوم و چگونگی این اثرپذیری، رؤیاها را در پرتو کاوشی درخصوصِ فهم بشری هیوم خوانش می‌کنیم، اثری که گمان می‌رود کانت پیش از نگارش رؤیاها مطالعه کرده باشد. ازطریقِ تحلیل این دو اثر، درنهایت، نتیجه می‌گیریم که برخی از مهم‌ترین مواضع کانت در رؤیاها، ازجمله نقد متافیزیک، برداشت تجربی از علیت و نیز فهم متافیزیک به‌منزلۀ «علم حدود عقل انسان»، تحتِ‌تأثیر مستقیم هیوم شکل گرفته‌اند.
صفحات :
از صفحه 49 تا 70
فلسفه ی اخلاق مقایسه ای: مارکسیسم ایرانی(احسان طبری) و علامه طباطبایی
نویسنده:
پدیدآور: تمنا شکوری ایپچی ، استاد راهنما: مسعود امید، استاد مشاور: مجید صدر مجلس
نوع منبع :
رساله تحصیلی , مطالعه تطبیقی
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی :
چکیده :
اخلاق، سپر قدرتمندی است که انسان همواره از زمان تشکیل جوامع بشری تا به امروز هم به آن اندیشیده وهم به کار برده است تا از خطرات و معضلات زندگی جمعی، خود و دیگری را برهاند. انسان، بطور قراردادی، بطور فطری، تحت فرامین دینی، تحت امور جبری و... ملزم به عمل‌کردن به اخلاقیّات گردید تا هم زیست خود را توسعه دهد و هم مزاحم زیست دیگری نباشد. اهمّیّت اخلاق، چه در این معنا و چه در معانی دیگر، انکارناپذیر است و اذهان بشری را همواره به خود مشغول داشته است. پس اخلاق در همه‌ی جوامع، تمدن‌ها و ازمنه و ادوار دغدغه‌ی جمیع انسان‌ها بوده است امّا نقطه‌ی عطف بازگشت توجّهات به اخلاق، به استناد تاریخ تفکّر، زمانی بود که سقراط موضوع اندیشه را به خود انسان متوجّه ساخت. در ادوار بعدی نیز این دغدغه‌ی اخلاقی به حیات خود ادامه داده و تا به امروز همچنان به قوّت خود باقیست. حتّی اگر در نتیجه‌ی سختی‌های زندگی مثل مشکلات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و...، عمل به اخلاقیّات کم شود باز هم هیچگاه از اذهان و افکار بشری حذف نخواهد شد. یکی از همین حوزه‌های فکری و نظری برّرسی اخلاق، فلسفه‌ی اخلاق مقایسه‌ای است که ما را بر این برمی‌انگیزد تا به مقایسه‌ی نظریّات اخلاقی دو فیلسوف یا دو جریان بپردازیم و وجوه اختلاف و اشتراک آن‌ها را بدست بیاوریم. در این پایان‌نامه موضوع مقایسه، نظریّات اخلاقی علّامه طباطبایی و نظریّات اخلاقی جریان مارکسیسم ایرانی، خاصّه با محوریّت آراء احسان طبری است. پس از این مقایسه، آنچه که بدست می‌آید مشترکاتی از این قبیل است که هر دو اخلاق-شناسی خاستگاه اخلاق را غیردینی تشخیص می‌دهند، دیدگاهشان تا حدّی نسبی‌گرایانه است، اجتماع و جامعه، بعنوان بستر بروز و ظهور اخلاق، در هر دو نظریّه مورد توجّه و تأیید است. برخی از نقاط اختلاف میان آن‌ها از این قرار است که علّامه با فطرت‌گرایی خود را حدّاقل در نوعی از اخلاق (مثلاً دینی) از نسبی‌گرایی صرف در اخلاق رهانده است، اخلاق در اندیشه‌ی احسان طبری در حصار ایدئولوژی طبقه‌ی حاکم است امّا در علّامه طباطبایی با دیدگاهی منعطف‌تر تابع فطرت، امور درونی انسان، طبیعت انسان، ضرورت و نیازهای اجتماعی است... .