چکیده :
ترجمه ماشینی :
سال 1924 مصادف با سقوط خلافت عثمانی و اخیراً بهار عربی که در دسامبر 2010 در تونس آغاز شد و در بسیاری از شمال آفریقا و بخشهایی از خاورمیانه گسترش یافت، توجه مخاطبان جهان را به خود جلب کرده است.
بلکه سیاستگذاران غرب نیز به تودههای جهان اسلام بهعنوان موافق سیاسی و حتی جاهل نگاه نمیکنند، بلکه مهمتر از آن به اینکه این مناطق چه اشکال حکومتی را اتخاذ خواهند کرد، سکولار یا مبتنی بر شریعت (حقوق اسلامی) ) یا ترکیبی از این دو.
پژوهش پیشنهادی به بررسی و مقایسه دیدگاههای رهبر ایرانیان شیعه، آیتالله روحالله خمینی و روشنفکر اهل سنت مصر و ایدئولوگ اخوانالمسلمین، سید قطب در مورد شکل حکومت و منبع اقتدار آن میپردازد.
هر دو علما بر حاکمیت شریعت اتفاق نظر داشتند.
خمینی در کتاب «حکومه الاسلامیه» (خمینی، بدون تاریخ) بر محوریت تأسیس حکومت اسلامی و مفهوم ولایت فقیه تأکید کرد.
بنابراین، دکترین خمینی در مورد ولایت فقیه استدلال می کند که حکومت باید بر اساس شرع اداره شود.
برای تحقق این امر، یک روحانی عالی رتبه (فقیه اسلام) باید در غیبت و تا زمان ظهور امام غیبت، ولایت سیاسی مردم را به عهده بگیرد.
سید قطب قبل از تلاش برای تدوین شریعت بر تأسیس جامعه اسلامی تأکید کرد (قُب، 1981: 76).
نوشته های او درباره سیاست و حکومت، طرح جامعی برای حکومت اسلامی ارائه نمی کند.
او این کار را انجام می دهد.
یک پایه و سه اصل فرعی را ارائه می دهد که به تعیین قدرت و ساختار آن کمک می کند.
وی اساس حکومت سیاسی اسلام را اولیّه (عبودیت) و الحکیمیه (حاکمیت شریعت) خداوند دانست.
این بدان معناست که حکومت اسلامی حکومت خداست (لوبودا، 2004: 25) همچنین، قطب معتقد است که اسلام به انسان حاکمیت نمی دهد، بلکه خداوند (خدا) تنها حاکم است.
علاوه بر این، وی تصریح می کند که شکل حکومت اسلامی به خودی خود الهی نیست، زیرا دولت های مسیحی گذشته، پادشاهان خود را منصوب الهی می دانستند.
در عوض، هر قاعده ای با استناد به الحکیمیه و مبتنی بر سه اصل فرعی، حکم اسلامی است (قُب، 1993).
سه اصل فرعي حكومت سياسي اسلامي كه سيد قطب بدان اشاره كرده است به شرح زير است.
اولاً حاکمان باید عادل باشند.
ثانیاً مردم تا زمانی که فرمانروا تسلیم حاکمیت خداوند و اجرای شریعت هستند، مطیع باشند.
ثالثاً بین حاکمان و جامعه مشورت شود.
با این حال، سید قطب روش روشنی را برای مشورت بین حاکم و مردم نشان نمی دهد.
در عوض، او آن را به شرایط محلی جامعه واگذار می کند.
در اصل سوم، قطب اشاره کرد که اهمیت مشورت، کل مفهوم حکومت اسلامی و زندگی جامعه مسلمانان را در بر می گیرد (quţb, 1993:45).
این بدان معناست که سید قطب «به طور غیرمستقیم بیان میکند که حاکمان باید با رأی دموکراتیک انتخاب شوند» (loboda.
2004:28).
the year 1924, which coincided with the fall of the ottoman caliphate and more recently, the arab spring which started in tunisia in december 2010, and spread across much of north africa and parts of the middle east, has captured the attention of worldwide audiences, but also policy makers from the west to relook at the masses in the muslim world as not politically acquiescent, even ignorant, but also, and more importantly as to which forms of government these regions would adopt, secular or shari‘ah based (islamic law), or a combination of the two.
the proposed research will examine and compare the views of the shī‘i iranian leader ayatollah ruhollah khomeini and egyptian sunni intellectual and muslim brotherhood ideologue, sayyid quţb regarding the form of government and its source of authority.
both scholars agreed on the sovereignty of the sharỉ‘ah.
khomeini stressed the centrality of the establishment of an islamic government and the concept of wilāyat al-faqīh in his book of ḥukūmah al-islamiyyah (khomeini, undate).
therefore, khomeini’s doctrine of wilāyat al-faqīh argues that the government should be run in accordance with the shari‘ah.
for this to happen, a high-ranking cleric (islamic jurist) should provide political guardianship over the people in the absence of and until the reappearance of the hidden imām.
sayyid quţb stressed the establishment of an islamic society before attempting to codify the sharī‘ah (quţb, 1981:76).
his writing on politics and government does not lay out a comprehensive plan for islamic governance.
he does however; provide a foundation and three sub-principles that help determine its powers and structure.
he declared that the foundation of islamic political rule is ulūhiyya (servitude) and al-ḥākimiyya (sovereignty of sharī‘ah) of allah.
this means that the islamic government is the rule of god (loboda, 2004: 25) furthermore, quţb, argues that islam does not provide man with sovereignty, but allah (god) is the only sovereign.
in addition, he clarifies that an islamic form of government itself is not divine as past christian governments considered their kings to be divinely ordained.
instead, any rule with reference to al-ḥākimiyya and based on three subprinciples is islamic rule (quţb, 1993).
the three sub-principles for islamic political rule indicated by sayyid quţb are as follows.
firstly, the rulers should be just.
secondly, the people should be obedient to the ruler as long as he submits to the sovereignty of allah and implements the sharī‘ah.
thirdly, there should be consultation between the rulers and the community.
however sayyid quţb does not indicate a clear method of consultation between the ruler and the people.
instead, he leaves it up to the local conditions of the community.
in the third principle, quţb indicated that the importance of consultation encompasses the entire concept of islamic rule and muslim community life (quţb, 1993:45).
this means sayyid quţb "indirectly states that rulers should be elected by democratic vote" (loboda.
2004:28)
نویسنده :
Badrudīn Sheikh Rashīd Ebrāhim
منبع اصلی :
http://etd.uwc.ac.za/xmlui/handle/11394/5049
پایگاه :
پ:پایگاه پایان نامه
یادداشت :
متن کامل در دسترس نمی باشد .
Keywords: Muslim government; Shī‘i and Sunni; Ayatollah Ruḥollah Khomeini; Sharī‘ah (Islamic law); Al-ḥākimiyya (Sovereignty of Sharī‘ah); Sayyid Quţb
نوع منبع :
رساله تحصیلی
,
مطالعه تطبیقی