ترجمه ماشینی :
این تز برای حضور یک دیدگاه الهیات آخرالزمانی در عمل در مسیحیت سورن کیرکگارد (1848) بحث میکند، دیدگاهی که با آخرالزمانی که تعدادی از دانشمندان، الهیدانان و فیلسوفان معاصر کتاب مقدس به آن پرداختهاند، همخوانی دارد.
در نامه های پولس رسول. اگرچه نقوش آشنا (مانند اسکاتون قریب الوقوع یا ایده دو عصر) ممکن است شاخص های مفیدی از دیدگاه الهیات آخرالزمانی در یک اثر معین باشد، من این موضع را اتخاذ می کنم که الهیات آخرالزمانی اساساً موضوع حل و فصل مسئله ربوبیت یا حاکمیت نهایی است.
بنابراین، در یک بافت مسیحی، جایی که نویسنده میل به اعلام حاکمیت نهایی خدا (از طریق عمل میانجی تجسم او در مسیح) را در مقابل و علیه هر ادعای متقابل دنیوی برای حاکمیت نشان می دهد، او در یک موضوع شریک است.
الهیات آخرالزمانی.
من نشان میدهم که دیدگاه الهیات آخرالزمانی کییرکگور به سه طریق در عمل در مسیحیت متجلی میشود، یعنی با توجه به تفکر او درباره زمانمندی، معرفتشناسی و سیاست.
سه فصلی که این پایان نامه را تشکیل می دهند به نوبه خود به این موضوعات می پردازند.
در هر مورد، موضع کی یرکگور در مورد این مسائل با خوانش آخرالزمانی از نامه های پولس مقایسه می شود.
من استدلال میکنم که نگرانی برای اعلام حاکمیت نهایی خدا در این سه حوزه اساسی تجربه بشری، دغدغهای است که کییرکگور با پل مشترک است.
بنابراین، تا آنجایی که خوانندگان محقق خود پل را به عنوان یک آخرالزمان تلقی می کنند، به عقیده من، کی یرکگور نیز باید چنین باشد.
علاوه بر این، همانطور که ادعا می شود شناسایی آخرالزمانی پولس چارچوبی منسجم برای انجیل او فراهم می کند.
من همچنین استدلال می کنم که آیا آخرالزمان کی یرکگور به عنوان زیرلایه ای درک شود که پروژه الهی-فلسفی او را در عمل در مسیحیت نشان می دهد.
this thesis argues for the presence of an apocalyptic theological perspective in søren kierkegaard’s practice in christianity (1848), one that is of a piece with the apocalypticism that a number of contemporary biblical scholars, theologians and philosophers have located in the letters of the apostle paul. though familiar motifs (such as the imminent eschaton or the idea of two ages) may be helpful indicators of an apocalyptic theological perspective in a given work, i take the position that apocalyptic theology is fundamentally a matter of settling the question of ultimate lordship or sovereignty.
in a christian context, therefore, where an author manifests a desire to declare the ultimate sovereignty of god (by way of the intervening act of his incarnation in christ) over and against any worldly counter-claim to sovereignty, he or she partakes of an apocalyptic theology.
i demonstrate that kierkegaard’s apocalyptic theological perspective is manifested in three ways in practice in christianity, namely, with respect to his thinking about temporality, epistemology and politics.
the three chapters that make up this thesis take up these themes in turn.
in each case, kierkegaard’s position on these matters is compared with an apocalyptic reading of paul’s letters.
i argue that a concern to declare the ultimate sovereignty of god in these three fundamental areas of human experience is one that kierkegaard shares with paul.
insofar as paul is therefore regarded by his scholarly readers as an apocalypticist, so too, i argue, should kierkegaard be.
furthermore, just as the identification of paul’s apocalypticism is alleged to provide a coherent framework for his gospel, so too, i argue, should kierkegaard’s apocalypticism be understood as the substratum that informs his theo-philosophical project in practice in christianity