چکیده :
چکیده یکی از ضروریات دین اسلام، مساله خاتمیت است، که براساس نص قرآن و روایات متواتر وجود مبارک پیامبر (ص) پایان دهنده سلسله پیامبران است.
چنان¬که قرآن در این مورد می فرماید: « ما کان محمدا ابا احد من رجالکم ولکن رسول الله و خاتم النبیین»(احزاب:40) « محمد پدر هیچ یک از مردان شما نیست؛ ولی فرستاده خدا و خاتم پیامبران است.» ظهور دین اسلام با اعلام جاودانگی و واپسین دین الهی بودن آن و پایان یافتن دفتر نبوت با آخرین فرستاده الهی همراه بوده است.
در میان روشنفکران معاصر، افرادی مانند اقبال لاهوری، استاد مطهری و دکتر سروش با رهیافت های متفاوت به خاتمیت نگریسته اند و تفسیرها و تبیین های مختلفی درباره فلسفه ختم نبوت بیان نموده اند.
نگارنده در این پژوهش سعی کرده ضمن ارائه کلیات در زمینه خاتمیت و لوازم آن، به تبیین و تطبیق دیدگاه¬های این روشنفکران، در مورد؛ سرشت وحی، فلسفه و راز ختم نبوت، ختم نبوت یا ختم دیانت، جایگاه دین خاتم در دوران عقل و علم بشری و جاودانگی و جامعیت دین خاتم بپردازد.
اقبال، دیدگاه تجربه دینی در باب وحی را پذیرفته و دو دوران برای بشر قائل است؛ دوران کودکی و دوران بزرگسالی.
وحی را از سنخ غریزه دانسته و آن را متعلق به دوران کودکی بشر قلمداد می¬کند.
در دوره بزرگسالی با تولد عقل استقرایی، عرصه بر غریزه تنگ شده و خود به جای آن نشسته است.
دو رویکرد در باب تبیین فلسفه اقبال وجود دارد: رویکرد اول؛ هم گفتار و هم اعتقاد وی این است که ختم نبوت منجر به ختم دیانت می¬شود.
رویکرد دوم؛ این است که با ختم نبوت بشر به آمدن پیامبر جدید نیاز ندارد، ولی به دین نیازمند است.
وی دین و عقل را متتم و مکمل یکدیگر می¬داند.
و معتقد است که عقل حقیقت را به تدریج در می¬یابد ولی دین به یکباره.
و دین خاتم را جاودانه می¬داند و آن را به وسیله اصل حرکت در اسلام تبیین می¬کند و دین را جامع می¬داند.
استاد مطهری دیدگاه گزاره¬ای را در باب سرشت وحی می¬پذیرد، وی فلسفه خاتمیت را تحریف و تبدیل¬هایی می¬داند که در تعالیم و کتب مقدس پیامبران رخ داده است ولی بشر عصر خاتمیت به بلوغ و رشد فکری رسیده و می¬تواند مواریث علمی خود رااز تحریف حفظ کند، نیز علم ودین را متمم و مکمل یکدیگر می¬داند و ختم نبوت را به این معنی می¬داندکه نیاز به وحی جدید و تجدید نبوتها رفع شده است ولی نیاز به دین وتعلیمات الهی برای همیشه باقی است.
و می¬گوید: با پیشرفت علم و تمدن نیاز به دین رفع نمی¬شود.
و معتقد است دین خاتم جاودانه است .
علت آن هماهنگی با فطرت است و دین را جامع می¬داند و دیدگاه اعتدالی را می¬پذیرد.
دکتر سروش دیدگاه تجربه دینی را در باب سرشت وحی می¬پذیرد.
رهیافت¬های متعدد در باب فلسفه خاتمیت بیان می¬کند:الف- وحی هنوز برای مردم تر و تازه است و گویا بر مردم وحی می¬بارد.ب- دوران وحی سپری شده و مردم بی نیاز از آن هستند و باید به عقل جمعی رجوع کرد.
ج- با بسط تجربه نبوی دیگر نیازی به تجدید نبوت نیست.
بنا بر نظر وی، چراغ وحی خاموش شده و این عقل است که جای وحی را پر کرده است و منجر به ختم دیانت است نه ختم نبوت و می¬گوید؛ در دوره خاتمیت برای بهبود دنیا باید انسانها به عقل جمعی رجوع کنند.
وی معتقد است که بخشی از آیات متناسب با عصر رسالت و نیازهای مردم آن روز است لازمه این نگرش انکار جاودانگی دین خاتم است.
وی جامعیت دین را به معنی حداقلی قبول دارد.
پس از بررسی رهیافتهای این روشنفکران، اثبات شده است که بشر در تمام دوران به دین نیاز دارد.
و این گونه نیست که دین مخصوص دوران غریزه باشد.
و همچنین اثبات گردیده است که دین پیامبر خاتم جهانی،جامع و جاودانه است و بعد از پیامبر اسلام پیامبری نخواهد آمد.
کلید واژه ها: اسلام،روشنفکر دینی،تجربه دینی، وحی، خاتمیت،
abstract one of the necessities in islam is the issue of the seal of prophecy.
according to the holy qur'an and sequential narrations the holy prophet is the last prophet.
we read in the holy qur'an:"mohammad (peace be upon him) is not the father of your men but he is the messenger of god and the last prophet." (ahzab, 40).
the advent of islam was accompanied with the declaration of its eternality, being the last religion and the seal of prophecy with the advent of the last divine messenger.
among the cotemporary intellectuals people like iqbal-e- lahuri, motahhari, and dr, sorush have looked at the seal of prophecy with different approaches and they have expressed various interpretations and explications on its philosophy.
the researcher is going to represent all generalities in the field of the seal of prophecy and its requirements as well as explicate and adapt standpoints of these intellectuals about the nature of revelation, philosophy and the secret of prophecy's seal, the seal of prophecy or the seal of religiosity, the place of the last religion in the period of intellect, human knowledge, eternality and the comprehensiveness of the last religion.
iqbal accepted the standpoint of religious experience on revelation and he considered two periods for human being; childhood and adulthood.
he considers revelation in the category of instinct and relates it to the childhood.
in adulthood with the birth of inductive intellect the instinct is limited and the intellect replaces.
there are two approaches for iqbal's philosophy: the first approach is related to speech and his belief; according to him the end of prophecy leads to the end of religions.
the second approach reads that with the advent of the last prophet there is no need to a new prophet but the need to the religion is still existent.
according to iqbal religion and intellect are complementary, intellect understands the truth gradually but religion finds it in one stage.
he continues that the religion of the last prophet is everlasting and it is explicated with the principle of movement in islam, religion is comprehensive.
motahhari accepts propositional standpoint about the nature of revelation, he believes that the philosophy related to the seal of prophecy is the distortion occurred in teachings and holy books of prophets but man in the period of the last prophet has reached maturity and intellectual growth and can keep his scientific legacies against distortion.
science and religion are complementary, and the seal of prophecy means that the need for new revelation and renovation of prophecy has been obviated but there is always a need for religion and divine teachings.
motahhari says that the need for religion is not obviated with the progress of science and civilization and the last prophet’s religion is eternal.
the reason is that the intellect is adapted to nature, the religion is comprehensive and moderation standpoint is accepted.
dr, sorush accepts the standpoint of religious experience about the nature of revelation.
he expresses different approaches on the philosophy of the seal of prophecy: a) revelation is still new for people and it seems that revelation pours on people, b) the period of revelation finished and people are needless from it and they should refer to collective intellect, c) with the extension of prophetic intellect there is no need for renovation of prophecy.
according to him the lamp of revelation extinguished and it was the intellect which filled the empty place of revelation, it led into the end of religions not that of prophecy.
people in the period of the seal of prophecy should refer to the collective intellect.
according to him some parts of verses are in relation to the period of mission and needs of that period’s people, such a standpoint requires denial of the last religion’s eternality.
he accepts comprehensiveness of the religion in a minimum degree.
after approaches of such intellectuals had been studied it was approved that man needs religion in all periods.
religion is not particular for instinct period.
it was also approved that the religion of the last prophet is universal, comprehensive and everlasting; there is no prophet after the last one.
keywords: islam, religious intellectual, religious experience, revelation, the seal of prophecy.